این مقاله را به اشتراک بگذارید
ریتش باترا از «درک یک پایان» میگوید
بارنز به ما گفت: «به من خیانت کنید»
ناتانیل آر
ریتش باترا، کارگردان ٣٧ ساله اهل بمبئی، در نیویورک بود که یکدیگر را پشت در اتاق تدوین ملاقات کردیم. به تازگی فیلمبرداری صحنهای از فیلم «روحهای ما در شب» را در کلورادو تمام کرده بود که سومین فیلم بلندش در چهار سال اخیر محسوب میشود. نمیداند قدم بعدیاش چه خواهد بود اما گزینههای بسیاری جلوی راه او قرار دارد. نخستین فیلم او «ظرف ناهار» (٢٠١٣) داستان عاشقانه تلخ و شیرینی که در بمبئی روی میدهد و عرفان خان در آن بازی میکند، او را به دنیای سینما معرفی کرد. این فیلم در بخش هفتهای با منتقدان بینالمللی جشنواره فیلم کن ٢٠١٣ نمایش داده شد و جایزه منتخب تماشاگران هفتهای با منتقدان را از آن خود کرد. اما بعد از ساخت این فیلم قدم عجیبی برداشت و آن اقتباس سینمایی از داستان بریتانیایی کتاب پرفروش جولیان بارنز «درک یک پایان» بود که ماه گذشته در انگلستان روی پرده رفت.
داستان «درک یک پایان» درباره مرد مطلقهای به نام تونی است که فروشگاهی را اداره میکند. بعد از اینکه خبر درگذشت مادر عشق اولش، ورونیکا را به او میدهند، ناگهان ذهنش به خاطرات جوانی و ورونیکا مشغول میشود. مارگارت، همسر سابق و محرم اسرار او نمیفهمد چه چیز این خبر او را آشفته کرده است و این در حالی است که تونی در حال مرور چند باره خاطراتش است.
با ریتش درباره همکاری با ستارههای سینما و بازیگران تازهکار و اینکه چطور خاطره روی پرده ملموس میشود، صحبت کردم.
کارگردانی و نویسندگی پروژه موفقتان «ظرف ناهار» را بر عهده داشتید. اینبار اثر فرد دیگری را اقتباس کردهاید، چطور این ایده پیش آمد؟
دوست دارم داستان خودم را بنویسم اما سال ٢٠١١ این کتاب را خواندم و عاشقش شدم. اما فهمیدم اقتباس سینمایی این داستان را بیبیسی ساخته است. دو سه سال بعد از اینکه «ظرف ناهار» اکران شد، پیشنهاد ساخت آن را به من دادند. نیکلاس پین، فیلمنامهنویس را ملاقات کردم و احساس خوبی از همکاری با او داشتم. همچنین جولیان بارنز، نویسنده رمان را هم ملاقات کردم. جولیان به ما گفت: «بفرمایید و به من خیانت کنید.»
یعنی میتوانستید چیزی به فیلمنامه اضافه کنید. اصلا نمیتوانم تصور کنم که اقتباس داستان آسان باشد.
نیک تا به حال تصمیمهای خلاقانهای گرفته است مثل اینکه سوزی (دختر تونی) را شخصیتی حقیقی جلوه بدهد چرا که فیلمها باید از طریق روابط روایت شوند. کتاب از صحبتهای تونی با خواننده تشکیل شده است. از نظر من رمان، داستانی از پشیمانی و فقدان و دوستیهایی که به بیراهه کشیده میشود، دارد. ما همیشه خودآگاهانه یا ناخودآگاهانه در جستوجوی رسیدن به خاتمه هستیم. میدانم ساخت این فیلم سخت خواهد بود و از لحاظی، اقتباسی پرآزار است.
این کتاب رمانی ادبی به شمار میرود و فکر میکنم بحثهای زیادی درباره بصری کردن خاطره وجود داشته است.
زمان زیادی را صرف تدوین کردیم اما قبل از اینکه فیلمبرداری از خاطرات را شروع کنیم آنها را از روی کاغذ خوانده بودیم. رمان نثر زیبایی دارد، جایی که شخصیت ایدرئین درباره حافظه و تاریخ صحبت میکند. سختترین بخش اقتباس کنار گذاشتن همه آنها بود. خلق ایدرئین در ذهن تونی از سوی جولیان بارنز بیدلیل نبوده است. در فیلم کار کمتری میبرد؛ تونی چطور به ایدرئین نگاه میکند و تونی از صحنه ایدرئین و معلمها چه چیزی را شاهد است. سعی کردیم فرصتهایی ایجاد کنیم که در آنها سکوتها بیشتر از کلام باشند.
بعضی از فیلمسازها در فیلمهای مختلفشان با یک دسته افراد کار میکنند اما شما اینطور نیستید؛ به غیر از جان لیونز، تدوینگرتان؛ متوجه شدم او با کارگردانهای دیگر هم همکاری ثابت دارد. رابطه میان کارگردان و تدوینگر نکته آن است؟
من با یک آهنگساز هم کار میکنم، مکس ریچر. همیشه دوست دارم در هر فیلم با همان افراد کار کنم اما گاهی پیش میآید که جغرافیا چنین ایدهای را برنمیتابد. میدانید من خیلی دوست دارم درگیر کار شوم. من و جان زمان زیادی را در اتاق تدوین میگذرانیم و درباره داستان و به دست آوردن ریتم درست آن حرف میزنیم. همکاری خیلی نزدیکی است و با ایما و اشاره به یکدیگر حرفهایمان را میزنیم. فیلمها در اتاق تدوین تراشیده میشوند. واقعا همینطور است.
فکر میکنم انتخاب بازیگران «درک یک پایان» خیلی جذاب بوده باشد. چقدر در این کار سهم داشتید؟
خیلی. انتخاب بازیگر چند ماهی طول کشید. ما اسطورههایی مثل جیم، شارلوت و هریت داشتیم که شخصیتهای جالب و حرفههای مختلفی دارند و بازیگران پر احساسی مانند میچل داکری و امیلی مورتیمر داشتیم و بعد بازیگران جوانی داشتیم که تا به حال در فیلمی بازی نکرده بودند. زمان زیادی را صرف کار با آنها کردیم.
همچنین برای شخصیتها دو بازیگر داشتید…
برای بازیگرهای جوان دنبال کسی که شبیهشان باشد، نرفتیم. دنبال بازیگرهایی بودیم که ماهیت نقش را دریافتهاند. بیلی هولز سه بار داستان را خواند و در مورد شخصیت تونی به شناختی اساسی رسید که وقتی جوان و به نوعی حقهبازهستیم، سعی داریم آدم دیگری باشیم. فاصله میان تونی جوان و تونی پیر به عنوان یک انسان خیلی زیاد نیست.
اما میان ورونیکای جوان و ورونیکای پیر فاصله زیادی است چرا که او مشکلات و مسائل بسیاری را از سر گذرانده است. و این تراژدی است که به خوبی آن را میدانیم. شارلوت رمپلینگ جلوی دوربین میآید و همه این مسائل را با خود میآورد.
فکر میکنم نگاه جالبی داشتید که هریت والتر و میچل داکری را در نقش مادر و دختر ترسیم کردید. اغلب برای آنها نقشهایی انتخاب میشود که شخصیتهایی شکننده و عصبی هستند اما آنها قدرت به نمایش گذاشتن صمیمیت را دارند.
این دو، بازیگران خارقالعادهای برای همکاری هستند.
و اگر فیلم خوبی ساخته شود که در آن از استعدادهای امیلی مورتیمر استفاده شده باشد، من ممنون خواهم شد!
در «درک یک پایان» دلیل اینکه رمان خیلی خوب جواب گرفت این بود که قاطعانه در زاویه دید تونی تثبیت شده بود. داستان شرح حال راوی اول شخص است اما وقتی ساخت فیلم را شروع کردیم فهمیدیم سارا فورد نمیتواند همان شخصیتی باشد که در کتاب از او حرف زده شده است. امیلی مورتیمر را جایگزین او کردیم که همزادپنداریهایی با همدیگر داشتیم و با یکدیگر روی خلق شخصیتی کار کردیم. جوانی را از او گرفتیم؛ همسری پیر و فرزندانی بزرگ به او دادیم که کسی فکرش را هم نمیکند او چنین خانواده پیری داشته باشد.
فیلم به نوعی کند پیش میرود تا اینکه خاطرات با زمان حال در هم میآمیزند. به تدریج جیم برادبنت با صحنههایی که در حافظهاش است به تصویر درمیآید. این ترکیب بصری چارچوبهای زمانی در فیلمنامه بود؟
بله اما همینطور که به روز فیلمبرداری نزدیکتر میشدیم این موضوع مهمتر و پررنگتر میشد. طبیعت این فیلم خیلی متفاوتتر از فیلمهای دیگری است که در آنها فلاشبکهایی هست. در این فیلم فلاشبکهای طولانی هست. وقتی کار تمام میشود هنوز هم میخواهی مخاطب برای سفر این مرد سرمایهگذاری کرده باشد. چیزهایی هم بود که ما اضافه کردیم و چیزهایی هم هست که در فیلم کشف خواهید کرد.
شما با بازیگران نسبتا گمنام و همچنین بازیگران درجه یکی مثل عرفان خان و جیم برادبنت کار کردهاید. حالا در حال کارگردانی دو ستاره سینما یعنی جین فوندا و رابرت ردفورد در فیلم «روحهای ما در شب» هستید. آیا شما سبک کارگردانیتان را با ستارهها تطابق میدهید یا به این ستارهها مثل بازیگران یک شخصیت نگاه میکنید؟
آنها بازیگر یک شخصیت هستند. همکاری با رابرت ردفورد خیلی متفاوت از همکاری با شارلوت نبود. اما بازیگران متفاوت، متفاوت کار میکنند. وقتی فیلم «ظرف ناهار» را میساختم، نمرت کائور از تمرین کردن خوشش آمد و آن را تحسین میکرد. عرفان و شارلوت بازیگرهای مشابهی هستند آنها از درون خود چیزی را به نمایش میگذارند که باید آن را بشناسی و روی صحنه حفظش کنی. آنها همیشه میخواهند عمیقتر بروند. نوازالدین صدیقی در فیلم «ظرف ناهار» و میچل داکری بازیگران مشابهی هستند. آنها اینگونه هستند که چیزی را از محیط میگیرند و درون خود آن را پرورش میدهند و سپس آن را به شیوهای حقیقی به نمایش میگذارند. در طول کار شباهتهایی میبینید، البته شاهد تفاوتها هم هستید. از نظر هریت تک تک جزییات لباس مهم است. او با مدیر این بخش خیلی جدی کار میکند. بنابراین باید برای او زمان و فضا داشته باشم.
موضوع این است که برای یک بازیگر چه چیزی مهم است و براساس آن کار کرد. اما من واقعا از همکاری با آدمها لذت میبرم. آدمها هر کدام به شکلی متفاوت کاری را انجام میدهند اما امتیاز حقیقی این است که کار آنها را تماشا کنی.
فیلمهای شما تا به حال خیلی خودمانی و انسانی بودهاند اما شما فیلمسازنسبتا جدیدی هستید. خودتان را «کارگردان یک بازیگر» میدانید؟
میدانید، نمیدانم! (مکث میکند) برای اینکه فیلمی جواب بدهد باید کارگردان یک بازیگر بود اما باید به همین نسبت، کارگردان عواملت باشی. نمیدانم سوال شما را چطور جواب بدهم. خیلی به خودم سخت نگرفتهام. شاید باید این کار را بکنم! (میخندد)
The Film Experience