این مقاله را به اشتراک بگذارید
نمایشنامهای علیه شر
واسلاو هاول نمایشنامهنویسی است با تجربه زیسته پرفرازونشیب؛ نویسندهای از نسل آنها که ترکشهای حکومت کمونیستی در چکسلواکی به صورتهای مختلف به آنها اصابت کرد. آثار چنین نویسندگانی ناگزیر بازتابدهنده شرایط سیاسی زمانهشان بود، گرچه نه لزوما تقلیلیافته به بازنمایی این شرایط. تجربه زیسته در کار آن گروه از این نویسندگان که در عین اهمیتدادن به اتفاقهای پیرامون به استقلال ادبیات باور داشتند نه به صورت خام که با عبور از درک زیباییشناختیشان از واقعیت وارد کار آنها شده است. هاول در دوران حکومت کمونیستی انواع محرومیتها و ممنوعیتها را تجربه کرد؛ از محرومماندن از تحصیلات دانشگاهی به دلیل داشتن تباری بورژوایی تا زندانیشدن و محرومماندن از فعالیتهای تئاتری به دلیل گرایشات و کارهای سیاسیاش. او ابتدا بهعنوان کارگر صحنه وارد عرصه تئاتر شد اما بهتدریج به نمایشنامهنویسی موفق بدل شد. آثار او خواهناخواه محل تلاقی ادبیات و سیاستاند. از واسلاو هاول تاکنون آثار زیادی به فارسی ترجمه شده که نمایشنامه «وسوسه» یکی از تازهترین این آثار است. «وسوسه» نمایشنامهای است که با ترجمه رضا میرچی در انتشارات جهان کتاب بهچاپ رسیده است. در بخشی که با عنوان درآمد در ترجمه فارسی این نمایشنامه آمده است، از «وسوسه» بهعنوان یکی از سه نمایشنامهای نام برده شده که هاول آنها را پس از آزادی از زندان در بهار ١٩٨٣ نوشته و هرسه نمایشنامه جایگاه مهمی در بین آثار او یافتند. در این یادداشت درباره دغدغههای ذهنی هاول در دورانی که نمایشنامه «وسوسه» را نوشت چنین میخوانیم: «در آن زمان مهمترین دغدغه ذهنی او بررسی امکان نوآوری در دورانی بود که شرایط تاریخی در آن بهسرعت تغییر میکرد. مسئله دیگر رابطه بین دو بعد از شخصیت هاول بود. نخست بهعنوان نمایشنامهنویسی که در جهان فراواقعی قرار دارد و سپس بهعنوان شهروندی پویا در دنیای واقعی که زندگی خود را صرف کنش سیاسی کرده است. در ادامه این یادداشت چکیدهای از گفتههای خود هاول درباره نمایشنامه وسوسه و انگیزههای نوشتهشدن آن آمده است. هاول میگوید: «نمایش وسوسه را در پاییز ١٩٨۵ نوشتهام. شاید سریعنوشتن من پس از آزادی از زندان، درواقع برای حفاظت از خودم، فرار از ناامیدی و در حکم سوپاپ اطمینانی بود که باید آن را باز میکردم.» هاول «وسوسه» را چنانکه خود گفته است براساس «نوعی اندیشه فاوستی» که وقتی در زندان بوده و در ذهنش چرخ میخورده نوشته است. وسوسه همکاری با نمادهای شر. به گفته هاول «وسوسه» نمایشنامهای است «در مورد پیچیدگیها، خطرات، بدیها و چیزهای بیاهمیت زندگی روزمره. شر و بلای جاافتاده، خانگی و اهلیشده و حاضر در همهجا؛ به نحوی پست، آلوده، سطحی و متعفن…» او همچنین در مورد نمادها و رمزهای این نمایشنامه میگوید: «نود درصد نمادها و رمزهایی که در نمایش دیده میشود آگاهانه نیاوردهام. برخی از آنها شاید به طور ناخودآگاه در آن قرار گرفتهاند. بهترین راه برای کشف این نمادها و رمزها، بازیکردن آنها و شاخصترکردنشان است. یک نمایش زمانی میتواند نمایش باشد که آنطور که نوشته شده، اجرا شود.» به گفته هاول «نمایش به انسان یادآوری میکند اگر دیر بجنبد، وضعیت جدی خواهد شد، پس نمیتوان درنگ کرد.» وسوسه نمایشنامهای است در ده پرده و با ١۴ شخصیت. واسلاو هاول در توضیح پیام این نمایشنامه به نوشته ایوان مارتین یروس، شاعر، روزنامهنگار و منتقد هنری چکی درباره وسوسه ارجاع میدهد و میگوید: «پیام این نمایشنامه این است که با شیطان نمیتوان همکاری کرد. این امر را تنها باید خود بیننده دریابد. من با نشاندادن سرانجام همکاری با شیطان به او کمک میکنم.» پس به بیانی میتوان «وسوسه» را نوشتهای علیه شر دانست. شری که ممکن است لزوما تجسم عجیبوغریب نداشته باشد و در نگاه اول به چشم نیاید، بلکه خود را در پس امور عادی زندگی روزمره مخفی کرده باشد. در جایی از این نمایشنامه از زبان فوستکا، شخصیت اول نمایش که نامش یادآور نام فاوست است، میخوانیم: «من از لحظه اول احساس کردم که نباید نگرانی خود را نسبت به کسانی که این شارلاتانها از راه به درشان میکنند نشان بدهم. مهمتر اینکه نمیتوانم مقصود خود را به طور موثر در برابر چنین عوامفریبانی تنها با مبارزه تبلیغاتی نظری صرف بیان کنم. اعتقاد داشته و هنوز هم دارم که منصفانه نیست برای حفظ پاکی خود، همیشه واقعیت زندگی را نادیده بگیرم؛ بهاصطلاح وجدان خود را فریب دهم و با توهمات و یا با نوعی مبارزه نظری در این راه قدم بردارم. من احساس میکنم هرکه میگوید: الف، باید بگوید ب، و وظیفه مدنی من است که دانش نظری خود را در خدمت مبارزه علمی قرار دهم. درواقع جستوجوی ویژهای را برای یافتن کانون این فعالیتها و کشف و محکومکردن عاملان اصلیاش آغاز کنم. ما در اینجا همیشه از مبارزه با شبهعلم، تصورات خیالی و خرافات دم میزنیم… درحالیکه باید حداقل انگشت اشاره را بهسوی یکی از اشاعهدهندگان این سموم دراز کنیم. ولی ما بهتنهایی نمیتوانیم این کار را بکنیم. باورنکردنی است که چه توفیق اندکی برای نفوذ به درون این محیطها داشتهایم و بدین سبب شناخت کمی درباره آنها داریم. تعجبآور نیست که راحت در حال رشدند؟ بنابراین، تصمیم گرفتم نظر این محافل را جلب کرده، به درونشان نفوذ کنم و درست در کانونشان به جمعآوری مدرک جرم بپردازم.»