این مقاله را به اشتراک بگذارید
‘
مواجهه با جامعه در ناخودآگاه
نگاهی به رمان «نیمه غایب»، نوشته حسین سناپور
محمد پروین
به بهانه انتشار دوباره رمان نیمه غایب پس از هفت سال بد نیست که از منظر یک مخاطب اجتماعی، نه داستاننویس به این اثر نگاهی بیندازیم. در این نوشته نمیخواهیم درباره ساختار، نوع روایت، شخصیتپردازی، پیرنگ و نظرگاه این رمان صحبت کنیم. شاید راز ماندگاری این رمان دلیلی فراتر از جذاببودن داستان و تمیز روایتشدن این اثر دارد. حسین سناپور خواسته یا ناخواسته فضا و زمانی را برای روایت داستان خودش انتخاب کرده است که با دورانی عجیب و غریب پیوند خورده است: سالهای ۶۷ تا ۶۹٫ جامعهای که از جنگ بازگشته است؛ مردمی خسته از شنیدن و درگیری با خبرهایی مانند مرگ و بمباران و محدودیتهای اجتماعی. از آن طرف ظهور اقتصادی نوپا توأم با تحریم، روی کار آمدن رئیسجمهوری با هدف سازندگی و بازیابی دوران پساجنگ. مردمی که بین سنت و مدرنتیه ماندهاند از یکسو خود را متعلق به اصلهای خود و پیش از خود میدانند و از سوی دیگر تمایل به پیشرفت و بهروز شدن هر روز در آنها بیشتر میشود. اما موضوع به ده سال پیشتر از سال ۶۷ هم برمیگردد. انقلاب اسلامی و پس از آن، بلایی چون جنگ که امان نداد نفسی در جامعه کشیده شود. ایرانی که در سالهای ۵۳ و ۵۴ با افزایش قیمت نفت و در حال صنعتی شدن، نگاه به مدرنیته داشت بهیکباره با جنگی روبهرو شد که شاید همان دستاوردهای نصفه و نیمه را هم به عقب راند. شخصیتها و خانوادههای رمان نیمه غایب هریک نماد و برخاسته از یک قشر با نگاههایی متفاوتاند که در سال ۶۷ با هم گره میخورند. قصههایشان مانند صفحههای تقدیر در جاهایی با هم همسو میشوند و وقتی به عمق برویم به ما شناختی از همان سالها و وقایع میدهند. این رمان بهواسطه ارائه داستان و ماجراهایی در هسته خودش نهتنها ما، راوی را هم به پرسیدن پرسشهای بسیار وادار میکند. از دید حسین سناپور میتوانیم به گذشته خودمان و جامعه خودمان بازگردیم. کنشگران و نحوه رفتار و نگاهشان را ببینیم تا جایی که خودمان به پاسخ آن پرسشها برسیم و گاهی هم راوی به ما کمک میکند.
کارکردگرایی ساختاری که یکی از عمدهترین نظریهها پس از شکلگیری جامعهشناسی است، تمایزدهنده دوره کلاسیک جامعهشناسی با دوره مدرن است و بهطور عمده از گرایشی کلی بهسوی تحلیل کارکردگرایانه در قرن ۱۹ نشأت میگیرد. کارکردگرایی ساختاری از رهیافتی بهره میبرد که جامعه را شامل نظامی از اجزای مختلف به هم پیوسته میداند که ساختارهای گوناگون را شکل میدهند و هریک کارکردی خاص در کل نظام دارند. کارکردگرایی ساختاری ریشه در آثار کنت، اسپنسر، دورکیم و تعلق آنها به ارگانیسم، نیازهای اجتماعی، ساختارها و کارکردها دارد. ایران آن سالها قدمهایی هرچند آرام در مواجهه شدن با جامعه مدرن داشت. رویکرد اقتصادی آزاد برای پویش جامعه بهعنوان یک سیستم. یعنی کل جامعه. ما این را در لایههای پنهان رمان نیمه غایب میبینیم. نویسنده در نوشتن این رمان عجله نمیکند. میگذارد اتفاقها بیفتد. آرام آنها را میبیند، تحلیل میکند و در آخر میرسد به رمانی که دریچهای میشود برای نسل خودش و نسل پس از خودش. گاهی این بلاتکلیفی جامعه در مواجهه با اتفاقهای پیش رو در نگاه شخصیتهای رمان هم دیده میشود. اینکه خودشان هم نمیدانند ماحصل بعضی از رفتارهای همان سالهاست با کنار هم قرار دادن کدهایی در متن و مطالعه قواعد صحیح تفسیر متن آن به تأویل یا هرمنوتیک میرسیم. هدف از هرمنوتیک کشف پیامها، نشانهها و معانی یک متن یا پدیده است. اینکه چرا مادر سیمیندخت او را با خودش نبرد یا فرهاد وقتیکه دلسرد میشود چرا تن به خواستهای میدهد که رغبتی به انجام آن ندارد؟ آیا ما یک مواجهه سنت و مدرنیته داریم؟ آیا نگاه کلاسیک جامعه آن زمان خواسته یا ناخواسته ما را وارد یک مراحل تصمیمگیری میکند؟
به رمان نیمه غایب میتوان از منظر دانش هرمنوتیک هم نگاه کرد. دانشی که به فرآیند فهم یک اثر و چگونگی دریافت معنا از پدیدههای گوناگون رخ داده پیرامون ما مانند رفتار و گفتار میپردازد. اگر کارکردگرایی ساختاری و دانش هرمنوتیک را کنار هم بگذاریم به شناخت لایههای جامعه میرسیم، آنگونه که سناپور خواسته است. جامعهای که سعی دارد از سیاست جنگ به سیاست سازندگی برسد. در نیمه غایب با یک جامعه و هویت طرف هستیم که نویسنده با دقت و ذهن ساختاری خودش پا را فراتر از قصه و داستان گذاشته است و یک رمان رئالیستی اجتماعی متعهد به جامعه و مردمش نوشته است. مردمی که کنشگران اصلی تاریخ هستند و حسین سناپور بهدرستی کنار مردم و تاریخش ایستاده و آن را برای ما روایت کرده است.
ایران
‘
2 نظر
سایه
یعنی منتقد در پانصد کلمه از هرچی روش فلسفی بود اسم آورد! عاشق بحث استاد هستم درباره ی هرمنوتیک!
فروشنده
انشالله تعالی کسی در آینده چنین رمانی را که مد نظر منتقد فرهیخته مان است بنویسد و از خجالت همه مان دربیاید. لامصب میلان کوندرا را هم نمیشه اینطور کلفت نقد کرد چه رسد به حسین سناپور یک لا قبا را.