این مقاله را به اشتراک بگذارید
‘
نگاهی به «آوریل شکسته» اثر اسماعیل کاداره
خون برابر خون
هربرت میتگانگ *
مترجم: پریا لطیفیخواه
لذت خواندن رمانی از یک نویسنده آلبانیایی آن هم زمانی که اخیرا ۳۴ کشور – شامل تمامی کشورهای اروپایی، البته بهجز آلبانی- منشور پاریس را امضا کردهاند؛ لذتی دوچندان است؛ چراکه رمان قدرتمند اسماعیل کاداره، به وضوح بیانگر آن است که چگونه آلبانی که بستهترین کشور اروپای شرقی محسوب میشود، همچنان زیر سنگینی سایه برخی سنتهای مرگبار اروپای دوران قدیم، کمرش خمیده است. با دستهای توانمند این رماننویس خوشقریحه، داستان میتواند وقایع را پیشگویی کند، و حتی اگر اتفاقی هنوز به وقوع نپیوسته باشد، میتوان مطمئن بود که حتما اتفاق خواهد افتاد. رمان «آوریل شکسته» [ترجمه فارسی: قاسم صنعوی] از شاخصترین آثار کاداره است. منشور آرمانگرای پاریس که به منظور پایاندادن به جنگ سرد به امضا رسیده، بیشترین تاکیدش روی حقوق بشر است؛ و شامل این شرط مهم است که هیچکس نباید تحت شکنجه یا رفتارهای تحقیرآمیز قرار بگیرد؛ اما رفتارهای تحقیرآمیز، تنها چیزی است که شخصیتهای «آوریل شکسته» کاداره با آن مواجه هستند.
داستان «آوریل شکسته» در زمانی نامشخص در قرن بیستم آغاز میشود؛ مرد جوانی در گرگومیش منتظر است تا انتقام خون برادر بزرگترش را از قاتل او بگیرد. لوله تفنگش را تنظیم میکند تا یکراست سینه دشمن خانواده را نشانه بگیرد. تفنگ از میان کپههای برف رد میشود و در میان شاخههای خشک انارهای وحشی که اطراف جاده روییدهاند، میخزد. ناگهان سروکله قربانی وسط جاده پیدا میشود، او هم تفنگی بر دوش دارد. قاتل شلیک میکند، و به آرامی با خود دعا میکند تا تیرش خطا نرفته و فقط قربانیاش را زخمی نکرده باشد. بر اساس قانون نانوشته دهکده، اگر قربانی فقط زخمی شود، خانواده انتقامجو موظف است تا غرامت زخمیشدن او را بپردازد؛ و فقط مرگ قربانی است که هیچ هزینهای دربرندارد. اما، قاتل اینبار به اندازه کافی خوششانس بوده و تیرش به هدف خورده و به زندگی قربانی پایان داده است. بیهیچ نشاط و سروری، قاتل به خانه میرود تا خبر کشتهشدن قاتل برادرش را به پدر برساند. در آلبانی هم همچون سایر کشورها، انتقام غذایی است که بهتر است سرد خورده شود، بیهیچ احساس غبن و پشیمانی. اقوام دو خانواده و تمام ساکنان دهکده باخبر میشوند که یک بار دیگر وظیفهای که بر دوش یکی از خانوادهها بوده بهدرستی انجام شده است.
حالا، قاتل سی روز برای پنهانشدن و زندگیکردن، فرصت دارد؛ فقط سی روز فرصت دارد پیش از آنکه توسط پسران خانواده مقتول تحت تعقیب قرار بگیرد و مثل یک گراز وحشی به قتل برسد. اما پیش از هرکاری، قانون به خانواده قاتل امر کرده که در مراسم خاکسپاری مقتول شرکت کنند. و قاتل وظیفه دارد شخصا به خانواده قربانی محترمانه تسلیت بگوید. قاتل در دل نالید که چرا من باید اینجا باشم! «قاتل میاندیشد: دو-سهبار دلش خواست که از این وضع پوچ به درآید، و دواندوان از این موکب تشییع جنازه و کفن و دفن بگریزد؛ و این مردم میتوانستند دشنامش دهند، مسخرهاش کنند، متهمش کنند، که به عادات و رسوم کهن بیاعتنایی کرده است؛ حتی اگر بخواهند از پشت سر هم به سویش شلیک کنند، به شرط آنکه او دور شود. ولی خوب میدانست که هرگز نمیتواند فرار کند، همانطور که روز گذشته نتوانسته بود کمینگاه خود را ترک کند، همانطور که پدربزرگش، جدش، نیایش، تمام اجدادش، از پانصد سال پیش نتوانسته بودند از همه اینها بگریزند.»
کاداره، نوع دیگری از شخصیتها را نیز در رمان «آوریل شکسته» معرفی میکند: یک زوج جوان که در تعطیلات ماهعسل خود برای تحقیق درباره سنتها و آداب و رسوم قدیمی، از جمله سنت خونخواهی، که در این منطقه کوهستانی رواج دارد، به این دهکده سفر کردهاند. از نظر زن جوان، عادت قتل واجب، بسیار وحشتناک است. در میان شادترین دوران زندگیاش، یک تراژدی شکل میگیرد و او شاهد قتلی میشود که در شرف وقوع است، انتظار برای پایان آتشبس یکماهه، که درواقع پایانی بر زندگی خودش نیز است. سرانجام، برای یک مدتزمان کوتاه، زندگی قاتل و این زوج جوان باهم تلاقی پیدا میکند. نویسنده، در نقش راوی، درباره قانون خونخواهی و رفتار شخصیتهای داستان، هیچ قضاوتی نمیکند. یکی از شخصیتهای داستان درباره خونخواهی به زن جوان میگوید: «وقتی همهچیز از قبل گفته و انجام شده، مرگ هم برای قاتل و قربانی حالتی رمزآلود و روحانی پیدا میکند؛ چراکه مرگ، عظمت آنها را در برابر اتفاقات پیشپاافتاده این دنیا افزایش میدهد.»
* نویسنده و نمایشنامهنویس آمریکایی
‘