این مقاله را به اشتراک بگذارید
رمان قربانی، اثر کورتزیو مالاپارته
در بندِ رنج دیگری
مهدی کربلایی
در سیر جنگهای تاریخ شمار قربانیان معمولا گواهی بر توحش بیامان دو جبهه جنگ قرار گرفتند که هم توان تقویت نظامهای آماری را داشتند و هم بهترین وسیله برای غنای میراثی بلندمدت جهت بقای حس همدردی و دشمن ستیزی بودند. این جملات صرفا یک گزاره خبری جهت حیرت و تاسف خواننده نیست و در پس خود انبوهی از غیبتها را به نمایش میگذارد که شاید اصلیترین غیبت نبودِ پرداختی صریح و صحیح به خود قربانی در تاریخ است. همین امر بهترین دلیل برای مواجهه با شاهکار بزرگ کورتزیو مالاپارته (۱۹۵۷-۱۸۹۸) یعنی کتاب قربانی یا کاپوت (۱۹۴۴) که شاهکار ترسیم خردشدگان و نابودشدگان در تاریخ است.
مالاپارته در مقدمه کتابش اشارهای دقیق به فرآیند نگارش اثرش دارد که پس از سه مرحله نگارش که در کشورهای اوکراین، فنلاند و ایتالیا صورت پذیرفته سرانجام در سال ۱۹۴۴ به چاپ رسیده است. از جمله آثار مهم دیگر نویسنده میتوان به کتاب جالب توجهش تکنیک کودتا (۱۹۳۱) که در پاریس انتشار یافت و رمان پوست (۱۹۴۹) اشاره کرد. وجه مشترک آثار مالاپارته ممنوع و سانسور شدن آثارش است که از این حیث با دو نویسنده بزرگ دیگر یعنی لویی فردینان سلین در فرانسه و کامیلو خوسه سلا در اسپانیا قرابت فراوان دارد. اینان نویسندگانی بودند که در حین توجه به طبقات فرودست در جامعه بهواسطه زبان صریح و تند خود معمولا در زمره طردشدگان قرار میگرفتند. هر چند دلایل سیاسی حیات آنان گواه محکمتری بر چنین لعن و نفرینی است.
اما داستان قربانی (کاپوت) روایت اروپا در بستر جنگ جهانی دوم است که نویسندهای چون ناظری منزل به منزل این مواضع را سپری کرده و با نگاه دقیقاش توانسته گزارشی داستانی ارایه دهد که جایگاه قربانی به شکلی دقیق ترسیم شده است. نکته جالب توجه داستان هم در وهله نخست شاید همین باشد که مالاپارته با کتاب قربانی حال اروپایی را شرح میدهد که قربانی اصلی جنگ است. مثلهشدهای که در زیر بدن میلیونها جسد دفن گردیده و رمان قربانی با احترام بدین اجساد مثله شده قربانیاش را مییابد و در اقسام ششگانه کتاب که هر یک برگرفته از نام حیوانی است (اسب، موش، سگ، پرنده، گوزن و مگس) روایتش را آغاز میکند. این نامهای حیوانی که خواننده در مسیر مطالعه بخشهای کتاب دلیل نامگذاریشان را در مییابد یکی از درخشانترین نکات کتاب است که در کنار فرم رواییاش اندوهی ژرف را بر دل خواننده مینشاند. کودکانی که طعمه تکتیراندازها میشوند تا دخترکانی که از ترس دشمن روزهای بیشمار در گندمزارها پنهان میشوند.
سبدی پر از چشمهای انسان چون صدفهای تازه دریایی یا چربی انسان به مثابه ابزاری برای تسهیل اصلاح صورت ساختار رنجآور کتاب را میسازند. اما درست همینجاست که خواننده باید بر احساساتش غلبه کند تا بتواند بهدرستی مضمون مالاپارته را دریابد. استفاده نویسنده از صور رنجآور برای مداحی کردن در دادگاه تاریخ نیست بلکه قوت بخشیدن بر فرم تاریخی جنگ است که کلیات را در نظر میگیرد و حسی گستردهتر را منتقل میکند. بهتر است مثالی بزنیم. رمانهای بسیار بزرگی در تاریخ ادبیات همچون داستان قربانی مساله جنگ را روایت میکنند مانند کتاب «وداع با اسلحه» اثر همینگوی یا «مردهها جوان میمانند» اثر آنا زگرس. این شاهکارها روایتشان را براساس یک فعل از سوژهای انسانی پیش میبرند و داستان خود را تکامل میبخشند اما در قربانی فعل از تاریخ سر میزند و راوی یا نویسنده از لابهلای وقوع وقایع گزارشش را روایت میکند. این بیشک از تجربیات نویسنده از امر گزارشگری میآید که در اثری تحت عنوان ولگا در اروپا میزاید به بهترین نحو خود را
نشان میدهد.
رمان قربانی در کنار مواردی که مطرح شد همیشه در حدی مشخص میان چپ و راست حرکت میکند و این کتاب را از گزند برچسب حمایت از ایدئولوژی خاصی حفظ میکند ولی از سوی دیگر ممکن است برچسب محافظهکاری را بر پیشانی خود بچسباند. حال واقعیت این است که مالاپارته قبل از هر چیز چنان که در تکنیک کودتا میگوید: من به جز یک نویسنده، یک هنرمند، و انسانی آزاد نیستم که بیش از آنکه دربند رنجِ خود باشد در بند رنج دیگری است، بیشک قربانی گواه همین امر است. مالاپارته همواره بدنام بود و او را آنارشیستی راستگرا تلقی میکردند ولی او نویسندهای غیر معمول و مبارزی خستگیناپذیر بود که نه زبان به مساواتطلبی و برابریخواهی میگشود و نه در بند سخن از فضایل انسانی بود. او تصویرگری از رنج نهان در تاریخ بود که بر مدعای خویش بنای ادبی سترگی خلق کرد و جاودانه شد.
اعتماد