این مقاله را به اشتراک بگذارید
‘
نگاهی به «افسانه پدران ما» اثر سورژ شالاندن ؛ ترجمه مرتضی کلانتریان
سکوت قهرمان
حمید رضا امیدی سرور
خبرنگاران بسیاری به داستاننویسی روی آورده اند، اما تنها تعداد معدودی از آنها هستند که توانسته اند جایگاه خود را به عنوان رمان نویسی بزرگ تثبیت کنند. کسانی که هم درک درستی از تفاوت مدیوم ها دارند و هم به خوبی تجربه خبرنگاری را پشتوانه داستان نویسی خود ساختهاند؛ سورژ شالاندن یکی از همین نویسندگان است. خبرنگاری که شاهد کشتار کودکان فلسطینی در اردوگاه صبرا و شتیلا، مناقشات ایرلند شمالی و بریتانیا، و مداخلات و اشغالگری های فرانسه و… بوده و درباره آنها نوشته است. تجربه تلخ حضور در چنین میدانهایی باعث شده نفرت عمیق از جنگ و تبعات آن در وجود او شکل گرفته و در آثارش نیز بازتاب پیدا کند.
در سال ۱۹۵۲ در تونس به دنیا آمده و تقریبا از بیست سالگی به همکاری با روزنامه معتبر «لیبراسیون» پرداخته است. این همکاری بیش از سه دهه به طول انجامیده و به عنوان خبرنگار نوشته هایش مورد توجه قرار گرفته و جوایزی را نیز نصیب او کرده است. اما درکسوت رمان نویس بود که شهرت و اعتباری قابل توجه نصیب او شد، در فرانسه با رمان «درباره یک قول» جایزه مدیسی را در سال ۲۰۰۶ به خود اختصاص داد. پس از رمان «افسانه پدران ما»، نهایتا با «بازگشت به کیلیبگز» جایزه بزرگ ادبی آکادمی فرانسه در سال ۲۰۱۱ نصیبش شد و در همین ایام شهرت بین المللی نیز به سراغش آمد.
در ایران آشنایی با این نویسنده ارزشمند را مدیون نشر آگاه و البته مترجم ارجمندی همچون مرتضی کلانتریان هستیم. او همواره آثاری را ترجمه کرده که اگر جزو آثار برجسته و یا شاهکارها نبوده باشند، ارزش خواندن داشته اند. «افسانه پدران ما» اثر سورژ شالاندن نیز تاکیدی است بر آنچه گفته شد و نمونه دیگری از خوشسلیقگی مترجم با تجربه ای که با توانایی این رمان کوتاه را به فارسی در آورده است. به فارسی روان و دلنشینی که بازتاب دهنده وجوه بعضا شاعرانه این رمان کم حجم است، رمانی که در آن از حقیقت های بزرگی سخن رانده شده.
شالاندن در جایی گفته: «داستان یا رمان را برای حرفزدن از وحشت انتخاب نکردم. من داستان یا رمان را برگزیدم تا از برخوردم با وحشت صحبت کنم.» اما چرا خبرنگاری که می تواند خیلی راحت مشاهدات خود را نوشته و برای دیگران گزارش کند، دچار دغدغه داستان نویسی می شود؟ آن هم چنین دیر که وقتی نخستین رمانش «بونزی کوچولو» را نوشت بیش ار پنجاه سال داشت. برای او داستاننویسی فرصت بیان چیزهایی است که در عالم خبرنگاری از عهده آن بر نمی آمده «در مطالبی که به عنوان خبرنگار مینوشتم نمیتوانستم از احساس قلبی و تشویشهایم چیزی بنویسم. تمام سالهایی که از جنگ مینوشتم با خودم میجنگیدم تا به صلح و آرامش بازگردم. اما من چیزهایی دیده بودم که نه میتوانستم از آنها حرف بزنم نه دربارهشان بنویسم. نمیگویم داستان تنها وسیله بیان چیزهای غیرقابل توصیف است، اما من در چنین شرایطی قرار گرفتم. برای من داستان تنها راه بیان ناگفتهها بود.»
رمان «افسانه پدران ما» به شکل بارزی بازتاب همین احساس نویسنده است. بن مایه رمان درباره فروریختن باورهاست. فروپاشی تصورات دختری درباره پدرش. زمین خوردن پدر که اولین قهرمان هر آدمی در کودکی است فی نفسه ایده ای تلخ به حساب می آید، به خصوص که سوای باورهایی که از کودکی ناشی می شود، در خارج از چهارچوب خانواده نیز، آن پدر بازتاب دهنده تصویر یک قهرمان باشد. قهرمانی که در جنگ زخم خورده و شجاعانه و جان برکف با اشغالگران جنگیده و مدال گرفته است.
رمان ساختاری دو پاره دارد و این دو پارگی با مضمون رمان و نحوه پرداخت آن در روایت در تناسب است و درواقع کامل کننده یکدیگرند. در یک سو راوی داستان قرار دارد با پدری که در باره گذشته خود همواره سکوت کرده است؛ راوی می پندارد این سکوت به خاطر نزدیک نبودن رابطه آنهاست. در پاره دیگر رمان رابطه پدر و دختری مورد توجه قرار می گیرد که پدر از خود تصویر یک قهرمان را برای دخترش ترسیم کرده است. پیوند خوردن این دو پاره از داستان در ادامه، تقابل بسیار جذابی از قهرمان و غیر قهرمان به وجود می آورد.
رمان شروعی درخشان دارد: «خاکسپاری پدرم با نُه نفر و سه پرچم صورت گرفت. در ۱۷ نوامبر ۱۹۸۳ بودیم، من بیستوهفت سال داشتم. لوپولین هم آنجا بود، ولی من به پرچمها نگاه میکردم. پرچمهای بیارزشِ بیوزشِ باد، بیحال، تقریبا بیروح. اولی زیر مدالهای آویخته به آن، مثل سرباز پیر، تا شده بود. دومی پرچم کوچکی بود، بییراق و بیحاشیه، با نوشته «گروه آزاد-انتقام». روی سومی یک ستاره سیاه و یک پلنگ قرمز کمینکرده وجود داشت.»
شالاندن درک تدریجی این حقیقت تلخ که پدر نه تنها یک قهرمان نیست بلکه شجاعت پوشالی اش پشت دروغهایی توخالی پنهان شده را با جذابیت و تاثیرگذاری پیش روی خواننده گذاشته است. چرا که دستمایه این رمان نیز همانند اغلب آثارش از دل تجربیات و واقعیت های زندگی خودش بیرون آمده و شالاندن نیز تلخی فروپاشی این چنین تصویری را خود احساس کرده است: «پدرم به من قبولانده بود که یک مبارز بوده. درحالیکه پدر آن یکی (پدر دوستم آلن فریله که کتاب را به او تقدیم کردهام) یک کماندو و رئیس یک جنبش بزرگ مقاومت بود. او واقعا یک مبارز بود، بدون اینکه دربارهاش حرفی بزند. او برگشته بود و فقط به این بسنده کرده بود که بگوید: «کاری را کردم که باید انجام میدادم.» رمان «افسانه پدران ما»، افسانه پدر من است و افسانه پدر آلن فریله که مانند برادرم است.»
«افسانه پدران ما» رمانی است خواندنی که نگاهی متفاوت به جنگ دارد، جنگی که نه توسط قهرمانانش که از نقطه دید فردی بزدل و شکست خورده روایت می شود. رمان «افسانه پدران ما» همدلی مخاطب ایرانی را به طوری ویژه بر می انگیزد، چرا که این خوانندگان نیز تجربه دیدن قهرمانان خاموش و بزدلان پرهیاهو را داشته اند. کسانی که در جنگ رشادت های بسیار کرده اند اما گمنام مانده اند و کسانی که درآن ایام گوشه ای خزیده و بعد از جنگ افتخارات آن را برای خود مصادره کرده اند.
الف کتاب
«افسانه پدران ما»
نویسنده: سورژ شالاندن
ترجمه: مرتضی کلانتریان
ناشر: آگاه، چاپ اول ۱۳۹۳
۱۶۸صفحه، ۱۰۰۰۰ تومان
‘