این مقاله را به اشتراک بگذارید
‘
اهرم سیاسی کودتای ۳ اسفند سال ۱۲۹۹
سید ضیاء الدین طباطبایی ، سیاست زده یا سیاست مدار؟!
حامد سرلکی
به راحتی و با مطالعه ای گذرا بر تاریخ معاصر ایران می توان آسوده فهمید که رسیدن از قافله سالاری آزادی یِ مشروطیت به تنگنای استبداد سیاسی امری میسر است. نام این تناقض آشکار ، را می توان به نام «سید ضیاء الدین طباطبایی یزدی» زد. گرچه هضمِ ِ شاخ و شانه کشیدن برای استبداد صغیر محمد علی شاه و تکرار راه شاه قاجاری در سالیان بعد مشکل است. اما با بررسی اجمالی بر وضعیت و روحیه ی سیاست پیشه ای چون سید ضیاء می توان حقایقی را برای تاریخ دوستان نشان دهد.
- پرده ی نخست: پیدایش
پدر سید ضیاء یعنی «سید علی آقا طباطبایی یزدی» از روحانیون نام دار شیراز (بعدها تبریز) و از نورچشمی های دستگاه مظفری بود. در همان جوانی ، سایه نشینی را پیشکش به دوستان خود کرد. او پس از کوچ اجباری در خردسالی ، سر از شهر مشروطه ، تبریز برآورد و زبان روسی و علوم دینی را آموخت. پس از اتمام تحصیلات در مدرسه ی ثریای تبریز ، زبان های فرانسه و انگلیسی را آموخت و در نهایت به صف مشروطه خواهان پیوست. به استناد تاریخ ، سید ضیاء از همان بدو امر،گاها از پوشیدن لباس روحانیت خودداری کرده و با شمایلی مدرن تر که شامل کت و شلوار و کروات یا پاپیون میشد در صحنه اجتماعی حضور پیدا می کرد. نخستین تمایلات سیاسی وی در سن ۱۵ سالگی و با پیوستن به مطبوعات و قلم زنی در صف مطبوعات عصر مشروطه آغاز گردید. در سن هجده سالگی نشریه ی «اسلام» و سپس «ندای اسلام» را منتشر کرد و در نهایت در سال ۱۲۸۵ ه.ش به همراه همکاران خود عازم تهران شدد. او در این سال ها فعالیت های مطبوعاتی و سیاسی خود را بیش از پیش انجام می داد تا جایی که به علت بمب گذاری در منزل «شعاع السلطنه» برادر «محمدعلی شاه» تحت تعقیب قرار گرفته بود. او به سفارت انگلیس و سپس عثمانی پناهنده شد که البته مورد قبول واقع نشد. سرانجام پس از شش ماه پناهندگی در سفارت اتریش با صدور فرمان عفو عمومی محمدعلی شاه از سفارت خارج شد و به همکاری با مشروطه خواهان تهران در تیرماه ۱۲۸۸ ه.ش پرداخت. وی از مهر ۱۲۸۸ ه.ش به انتشار مجدد نشریه «ندای اسلام» دست زد. پس از مشروطه و تا پیش از کودتا ، سید ضیاء در سال ۱۲۹۶ ه.ش جهت ارسال مشاهدات خود از آثار انقلاب بلشویکی روسیه به وزارت خارجه ایران، به این کشور سفر نمود؛ اما پس از هرج و مرجهای ناشی از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ م به ایران بازگشت. وی که از حامیان «وثوق الدوله» و پیمان ۱۹۱۹ م که مخالفان بسیاری داشت بود. سید ضیاء در اواخر سال ۱۲۹۸ ه.ش به منظور برقراری روابط با دولتهای تازه استقلال یافته در رأس یک هیئت عازم منطقه قفقاز شد.
- پرده دوم: نمایش
خیز سید ضیای تغییر یافته پس از استیلای مشروطه به اتفاقات نانوشته ی انجمن سری «زرگنده» یا همان «کمیته ی آهن» باز می گردد. کمیته ای شامل ۶ عضو ایرانی و ۳ عضو انگلیسی ، این انجمن به استناد مدارک تاریخی ، بر اساس حمایت و یا اجرای سیاست های جاسوسی انگلستان (خانه ی سفید بریتانیا) شکل گرفته و سعی داشت که با کمک مستشار اسکاتلندی (بریتانیایی) – یعنی ژنرال «آیرونساید» دست به کودتای نظامی علیه دولت قاجار بزند. بازوی سیاسی این اقدام بدون شک سید ضیاء الدین طباطبایی بود. وی پس از استیلا بر قدرت چنان عرصه ی تنگ و شدیدی را نسبت به مخالفان خود ایجاد نمود که در تاریخ معاصر ایران نمونه ی کم نظیری تلقی می گردید. جالب آن که ، سید ضیاء در اواخر عمر خود و در مصاحبه ای با خبرنگار «دویچه وله» و در پاسخ به سوالی که او را فاشیست خطاب می کند نه آزادیخواه می گوید: ««فاشیسم زائیده تحقیر ملی ایتالیائیها بود. روزی که من کودتا کردم، ایران در تحقیرآمیزترین لحظات تاریخی خود به سر میبرد. رجال ما برای خوابیدن بغل زنهایشان از خارجی اجازه میگرفتند. اگر قیام علیه تحقیر خارجی فاشیزم است، بله من فاشیست بودم.» او هرگز اعتقاد نداشت که اقدام وی بر علیه دولت قاجار امری از پیش تعیین شده و به دستور سرویس های جاسوسی انگلیس بوده است و بیشتر خود را قهرمان آزادیخواهی ایران می دانست.
- پرده سوم: فروکش
سید ضیاء پس از خروج از ایران به بغداد رفت و از طریق بصره و بمبئی با کشتی عازم آبهای اروپا شد و از آنجا به آلمان و فرانسه رفت. وی سپس راهی سوئیس شد و در شهر کوچک «مونترو» درآن کشور اقامت نمود. در آنجا وی یادداشت هایی در شرح حال خود و کابینه خویش به صورت خاطره به رشته تحریر درآورد. خاطرهای که البته تکمیل نشد و هرگز به چاپ نرسید. از آنجا که سید تصور میکرد مدت اقامتش در خارج از ایران طول نخواهد کشید و مجدداً به کشورش بازخواهد گشت در مصرف پول دقت به عمل نیاورد و لذا بعد از مدتی گرفتار تنگدستی شد و به ناچار به تجارت روی آورد. «جمالزاده» که در این سالها از حال و روز وی اطلاع داشت، در مقالهای در این زمینه مینویسد: «به چشم خود روزی او را در یکی از خیابانهای شهر ژنو دیدم که چند قالیچه بر دوش خود حمل میکرد و به مغازههای فرش فروشی میرفت تا بلکه جنس خود را بفروشد». سید ضیاء پس از بازگشت به ایران ، به معنای حقیقی کلمه در طمع نخست وزیری ایران سوخت . یک بار در برابر «قوام السلطنه» و دیگر بار «محمد مصدق» قافیه ی سیاست را به دلیل عدم وجاهت عمومی سیاسی در بین عموم و نخبگان به حریفان خود واگذار کرد. لذا دور جدید فعالیت های سید ضیاء با حضور وی به عنوان نماینده مردم یزد در مجلس چهاردهم که با وجود مخالفتها رأی اعتماد را کسب نمود ، آغاز گردید. وی در مقطع نمایندگی مجلس اقدام به چاپ نشریه «کاروان» و سپس روزنامه «رعد» نمود که سیاست آن شدیداً بر ضد اتحاد جماهیر شوروی و حزب توده بود. تأسیس «حزب وطن» و سپس حزب «اراده ملی» در بهمن ۱۳۲۳ ه.ش از دیگر اقدامات او بود. ارگان حزب اراده ملی نیز روزنامه «رعد امروز» بود که در سال ۱۳۲۴ ه.ش جای خود را به نشریه روستا داد. روزنامه «اراده فارس» در شیراز نیز زیر نظر حزب اراده ملی منتشر میشد. تشکیل «اتحاد جراید ملی» واپسین اقدام سید ضیاء بود که شامل روزنامههایی چون وظیفه، کاروان، کانون، حور، کشور و اقدام بودند. پس از آن همه کش و قوس ، آتش تند سید ضیاء ، در روستایی در منطقه سعادت آباد تهران به سال ۱۳۴۸ ه.ش فرونشست و پیر ِ ناکام چشم بر خان و مال فروبست.
منابع:
- زندگانی سیاسی اجتماعی سیدضیاءالدین طباطبائی ، محمدرضا تبریزی شیرازی
- شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران ، باقر عاقلی ، جلد دوم
‘