این مقاله را به اشتراک بگذارید
ادامه ای بر بیگانه کامو
گفت و گو با سمیرا رشیدپور مترجم کتاب «مورسو، بررسی مجدد» اثر کامل داود
محمد بادپر
سمیرا رشیدپور مترجم و پژوهشگری است که علاوه بر رمان «سگ خارجی» که اولین رمان منتشرشده اوست، ترجمه های آثاری همچون «خوب کردی رفتی آرتور رمبو»، نمایشنامه «چهره ارفه» اولیویه پی، «عقل ساد» موریس بلانشو را نیز در کارنامه خود دارد، اما چیزی که باعث شد ما در این مطلب به سراغ ایشان برویم ترجمه کتاب «مورسو، بررسی مجدد» نوشته کامل داود است؛ نویسنده ای که از جنبه هایی به آلبر کامو که موضوع بحث ما در این شماره است، مربوط می شود.
این نویسنده متولد ۱۹۷۰ هم مانند کامو الجزایری است، اما به فرانسه می نویسد. تا پیش از این هشت سال سردبیری روزنامه «وهران» را برعهده داشته و به خاطر «مورسو، بررسی مجدد» که مهم ترین رمان اوست، جایزه نخستین رمان گنکور و جایزه پنج قاره فراکوفونی را از آن خود کرده است. او با این رمان و چند مجموعه داستانی که پیش از این نوشته است، خود را به عنوان یکی از نویسندگان فرانسوی در عرصه جهانی مطرح کرده است.
با سمیرا رشیدپور درباره این نویسنده، اثر مهم اخیر او و کمی هم درباره آلبر کامو گفت و گو کردیم.
وقتی لیست کارهایی را که شما ترجمه کردید، نگاه می کنم، به نظر می رسد کتاب «مورسو، بررسی مجدد» شاخص تر از باقی ترجمه هایتان است. می خواهم بدانم چه شد که تصمیم به ترجمه این کتاب گرفتید؟ آیا جوایزی که این کتاب به دست آورده، بر تصمیم شما اثرگذار بود یا نام کتاب و موضوع خاص آن باعث شد دست به ترجمه بزنید؟
بستگی دارد معیار شاخص را چه چیزی بگیریم. اگر معیار شاخص بودن را جایزه گرفتن و نگاه منتقدین تعیین کند، بله، حرف شما درست است. ادبیات کشورهای فرانسوی زبان آفریقایی همیشه برای من جذاب بوده؛ خواندن آثار نویسندگانی از کشورهای استعمارزده که با همان زبان استعمارگری که بهشان تحمیل شده به ادبیات رو آورده اند. روایت مصیبتی به نام استعمار، اما با زبان خود استعمارگر.
در مورد ادامه سوالتان باید بگویم من داستان نویس هستم و برای همین خیلی برام سخت است که به جای نوشتن اثر خودم بنشینم داستان کسی دیگر را ترجمه کنم، چون مدام با این مسئله مواجه می شوم که این داستان من نیست، من این جا چکار دارم؟ برای همین در کنار مطالعه کارهای جدید که جزو برنامه کاری من است، تصمیم گرفتم اگر با کار بسیار خاصی مواجه شدم حتما آن را ترجمه کنم؛ اثری که به سبک و سیاق کارهای خودم نزدیک باشد یا در سبک و روایت پردازی بدعت داشته باشد و ترجمه فارسی اش به درد داستان نویسان ایرانی بخورد که زبان فرانسه بلد نیستند. اما هیچ وقت جایزه گرفتن اثر برایم معیار نبوده و نیست.
چیزی که من را جذب این اثر کرد، کار جالبی بود که نویسنده این کتاب انجام داده؛ وارد شدن در جهان داستانی (diegetique) بیگانه آلبرکامو. یعنی با باور داستانی که کامو از زبان مورسو تعریف کرده، کامل داود روایتی موازی و فراتر از آن را ارائه داده؛ روایت بیگانه ای الجزایری، نه بیگانه ای فرانسوی.
نکته ای که در کار کامل داود وجود دارد، این است که بیگانگی با جهان فقط مختص یک فرانسوی با فلان مختصات فکری مسیحی- غربی نیست. این بیگانگی می تواند در همان کشور، در همان زمان برای یک مسلمان- مستعمره هم وجود داشته باشد، منتها با روایت و تاریخ دیگری.
راوی کتاب «مورسو، بررسی مجدد» برادر آن مرد عربی است که به دست مورسو کشته شده و او اتفاقاتی که بر خودشان رفته را روایت می کند و داستان هم دقیقا از جایی شروع می شود که بیگانه به پایان می رسد. به نظر خودتان مورسوی کتابی که شما ترجمه کردید، چه تفاوت ها و شباهت هایی به مورسوی آلبر کامو دارد؟
مورسو در کتاب بیگانه آلبر کامو شخصیت بی تفاوتی است که تقریبا هیچ چیزی در دنیای بیرون بر رویش تاثیر نمی گذارد و همه چیز برایش علی السویه است؛ مرگ مادرش، ازدواج با ماری (دوستش)، سر کار رفتن، تغییر محل کارش و انتقال به پاریس… هیچ کدام از مسائل روزمره اش او را درگیر نمی کند. او یک فرانسوی الجزایری است؛ نه متعلق به فرانسه است و نه خود را الجزایری می داند.
کامو توانسته خواننده را با همان لحن سردش با بیگانگی مورسو نسبت به جهانی که در آن زندگی می کند، همراه کند. تقریبا در نیمه اول رمان کامو، مورسو از ابسوردیته ای که در آن غوطه ور است، اطلاعی ندارد.
در نیمه دوم داستان، مورسو به خاطر قتل یک عرب در زندان است. در تمام طول ماجراهای دادگاه، بیگانگی مورسو با قوانین قراردادی جهان بیرون نمود بیشتری پیدا می کند. در جریان محاکمه اش علاوه بر قتل او را به خاطر آن که بویی از انسانیت نبرده، محکوم می کنند، چون در خاکسپاری مادرش اشکی نریخته و بعد از آن شنا کرده و فردایش به سینما رفته. کارهایی که به ظاهر ربطی به هم ندارند، اما از نظر آن ها رفتارهای انسانی سوگوار نیست.
هارون، راوی داستان کامل داود، پرونده قتلی را که در بیگانه اتفاق افتاده، دوباره باز می کند تا درباره هویت مرد عربی حرف بزند که مورسو کشت. عربی که نامی نداشت و جسدش هیچ وقت پیدا نشد. او از مورسو متنفر است که با بی اعتنایی و بی تفاوتی محض برادرش را کشته و زندگی آن ها را به هم ریخته است.
کتابی نوشته، اما هیچ اثری از نام مقتول یعنی موسی و خانواده اش در آن نیست، اما چیزی که داستان کامل داود را فراتر از نقدی پسااستعماری می برد، روی هم قرار گرفتن (superposition) ماجرای مورسوی بیگانه و ماجرای هارون بیگانه است. هارون بی تفاوت به جنگی که برای استقلال در الجزایر در جریان است، انتقام شخصی اش را از یک فرانسوی مستعمره نشین می گیرد، اما چیزی عوض نمی شود. او سال هاست بیگانه شده؛ هم با هویت عربی و مسلمانش، هم با کشوری که در آن زندگی می کند. در نهایت او هم مثل مورسو با نفی همه این ها به استقبال مرگ می رود، اما او را نمی کشند و باید سیزیف وار ادامه دهد تا بمیرد.
این که نویسنده ای بیاید و داستان کتابش را دقیقا از یک شخصیت مشهور دیگر وام بگیرد و براساس آن هم شروع به نوشتن بکند و این قدر هم مطرح بشود، سابقه داشته است؟
دقیق نمی دانم، شاید هم باشد. کتاب های زیادی هست که من نخوانده ام یا آن چنان معروف نشده اند که بر سر زبان ها بیفتند و اگر هم چنین چیزی بوده، من خبر ندارم. اما این رابطه بینامتنیت همواره در میان آثار ادبی مختلف بوده، ولی به این شکل با این مختصات جغرافیایی و سیاسی و اجتماعی، سبک جدیدی محسوب می شود که به نظر من توانسته فراتر از یک بینامتنیت صرف ظاهر بشود.
جایی خواندم کامل داود حتی از سوی تندروهای الجزایر از طریق شبکه های اجتماعی مثل فیس بوک تهدید به قتل شده است و او را با عناوینی مثل موجودی منحرف خوانده اند. به نظرتان دلیل این امر چه می تواند باشد؟
چون کامل داود معتقد است که مستعمره بودن الجزایر به دویست سال پیش و استعمار فرانسه بر نمی گردد. درواقع از نظر کامل داود، اقلیتی که به عربستان سعودی وصلند، هم زبانشان و هم نگاه خاصِ افراطی شان را به جمعیتی تحمیل کرده اند. درواقع مردم بربر و فینیقی تبار الجزایر پیش از استعمار اروپایی، تحت سلطه عربی سازی اُمویان در قرن هفتم میلادی قرار گرفته اند.
تمام آن چیزی که بر تاریخ پرفراز و فرود استعماری الجزایر از سلطه امویان تا استعمار اسپانیا در قرن پانزدهم، عثمانی ها در قرن شانزدهم و بعد از آن استعمار فرانسه تا آزادسازی کوتاه مدت مدتش در سال ۱۹۶۳ گذشته، تماما در زبان کوچه و بازار مردم الجزایر جاری است.
این گونه گون بودگی و قلب و تحریف زبان را کاملا می توانیم در به کارگیری کلمات مختلف به نسبت موقعیت جغرافیایی شهرها و محله هایش ببینیم. از نظر کامل داود الجزایری زبانی چندرگه، اما زیست شده است که نتوانسته به عنوان زبان رسمی مردم الجزایز شناخته شود. بعد از استقلال الجزایر تصمیم بر آن شد که در مقابله با استعمار فرانسه، نه زبان الجزایری که زبان عربی (به گفته داود، زبان عربیِ سعودی)- سلطه گری دیگر- را به رسمیت بشناسند.
چه چیزی باعث می شود زبان های اروپایی را استعمارگر بدانیم و زبان عربی را مستثنا کنیم؟
سیاست عربی سازیِ زبانی دولت الجزایر به ظاهر حرکتی در جهت مخالف با استعمار صد و سی ساله فرانسه بود، اما به سرکوب زبان اکثریتی انجامید که هیچ تعلق خاطری به نوشتن با زبان عربی نداشتند. خب راوی او هرچند عرب است، اما در همین کتاب «مورسو، بررسی مجدد» علیه هویت عربی اش شورش می کند و با نفی آن بیگانگی خاص خودش را که شبیه بیگانگی مورسو است، درونی می کند.
برخی منتقدین خارجی این کتاب را پاسخی به بیگانه آلبر کامو می دانند و برخی هم درجهت آن. از طرفی خود کامل داود می گوید وقتی کتاب بیگانه را برای اولین بار در بیست سالگی خواندم، آن را دوست نداشتم، در حالی که به افسانه سیزیف علاقه داشتم. شما خودتان با کدام یک از آثار کامو ارتباط بهتری دارید؟
آثار کامو را باید به دو قسمت تقسیم کرد: دوره اول، دوران انسان ابسورد کامو است که در جُستار افسانه سیزیف، رمان بیگانه و دو نمایشنامه کالیگولا و سوءتفاهم نمود پیدا می کند. آگاهی از بی معنایی زندگی انسان، کامو را به سوی این ایده سوق می دهد که انسان آزاد است تا هر طور که می خواهد زندگی کند و هیچ بهایی در باب عواقب اعمالش و اشتباهاتش پرداخت نکند. باید تمام شورمندی ها و خوشی های روی زمین را تجربه کند.
در دوره دوم کامو به نوعی اومانیسم مبتنی بر ارزش می رسد که به هر کنش انسان معنایی می بخشد و محدودیت هایش را تعیین می کند. این اومانیسم در رمان طاعون و نمایشنامه حکومت نظامی و عادل ها کاملا مشخص است. از نظر او عصیان تنها راه مبارزه با پوچی است؛ مبارزه همراه با جمعیتی از انسان ها برای به رسمیت شناختن انسانیت تنها راه به درآمدن از انزوای نهیلیستی فردی است.
انسان هایی مثل دکتر ریو در طاعون که از احساس خوشبختی فردی احساس شرم دارد و به خاطر عشق به انسان ها علیه نظم الهی عصیان می کند، چون او را پدر جهانی می داند که در آن فرزندانش شکنجه می شوند. سیر تحول فکری ای که کامو داشته، بی تاثیر از اوضاع و احوال زمانه اش نبود؛ جنگ جهانی دوم و شروع جنگ سرد و همچنین جدال های کلامی که با روشنفکران هم عصرش داشت.
من کامو را در کلیتش می خوانم. در هر دو دوره آثار درخشانی دارد، اما به نظرم شخصیت هارون در این رمان بیشتر در سیزیف کامو درونی شده است؛ کسی که مجبور بوده سراسر عمرش جسد مفقود برادرش را بر دوش بکشد تا روزی برسد که به جای او جسد یک فرانسوی مستعمره نشین را زیر نور ماه به خاک بسپارد، اما هیچ خلاصی و رهایی در کار نیست. او محکوم به زندگی مورسووار شده است.
شبح مورسو، مادر خودش و جسد مفقود برادرش، همان صخره ای شده اند که سیزیف مجبور بود هر روز بالای کوه ببرد و دوباره به پایین پرت کند. مرور خاطرات و حفظ نام موسی و ماجرای زندگی مورسو همان سیکل پوچی است که هارون از آن خلاصی ندارد.
تقریبا تمام آثار کامو در ایران ترجمه شده اند، ما آن طور که به نظر می رسد درباره زندگی خود کامو جز یکی، دو کتاب چندان منبع دقیقی وجود ندارد. آیا شما برای ترجمه این کتاب دنبال اطلاعات دقیقی از کامو و کتاب هایش هم بودید؟
خب من به واسطه رشته تحصیلی ام که ادبیات فرانسه است، توفیق اجباری آشنایی با نویسنده ای مثل کامو را از زبان اصلی و از وجوه مختلفی داشته ام. ما در دانشگاه باید با آثار کامو آشنا می شدیم، چون یکی از تاثیرگذارترین نویسندگان فرانوسی است. این کمبود منابعی که شما اشاره کردید، متاسفانه وجود دارد. کتاب ها و مقالات بسیار دقیق و به درد بخوری درباره آثار کامو هست که امیدوارم روزی ترجمه شوند و در اختیار علاقه مندان قرار بگیرند.
کامو را همواره به عنوان یکی از پیشتازان بیان اخلاقیات، عدالت و عشق معرفی می کنند. می خواهم بدانم «مورسو، بررسی مجدد» به دنبال بیان چه چیزی است؟
«مورسو، بررسی مجدد» گشودن دوباره پرونده قتلی است که تاریخ از کنار آن بی هیچ عذاب وجدانی عبور کرد. از این دست کشتارها در تاریخ الجزایر نمونه های فراوانی هست، مثلا کشته شدن معترضان الجزایری در پاریس در سال ۱۹۶۱ که جسدهایشان در رود سن ریخته شد و درباره شان نه روایتی هست و نه شاهدی. کسی چه می داند چه بر سر زندگی تک تک آن آدم ها و خانواده های شان آمد؟ از کجا آمده بودند؟ چه می خواستند؟ آیا جواب سوال ها و اعتراضشان تیرباران شدن بود؟ کامل داود از فراموش شدگان می گوید. از به جاماندگان بی صدا، از همان چیزی که خود کامو نیز رسالت ادبیات را روایت سرگذشت آن ها می دانست.
کرگدن