این مقاله را به اشتراک بگذارید
«نگاه» در نمایشگاه کتاب
حدیث معاصران
پارسا شهری
«کودک مُرد. چند ثانیه کافی بود. دکتر تایید کرد زجر نکشیده. او را در کیسهای خاکستری خواباندند و چفتوبست براق را از روی جسم پارهپارهای گذراندند که وسط اسباببازیها شناور بود.» رمانِ «لالایی» لیلا سلیمانی، نویسنده مراکشیتبار فرانسوی ترجمه ابوالفضل اللهدادی، با این جملات تکاندهنده آغاز میشود. جنایتی رخ داده است و همه شوکهاند. از پلیس تا اهالی محل. مسئله اما یک قتل ساده نیست، بلکه «جنایت» است و ازاینرو ابتدای رمان ارجاعی هست به تکهای از «جنایت و مکافات» داستایفسکی: «پرسشی که شب گذشته مارمالادُف از او پرسیده بود بیدرنگ به یادش آمد: میفهمید آقا، میفهمید وقتی دیگر جایی ندارید بروید یعنی چه؟ چون هر کسی باید جایی برود.» رمانِ »لالایی» برنده جایزه گنکور ٢٠١۶، یکی از مهمترین جوایز ادبی را از آن خود کرده است. این رمان، روایت داستانی واقعی است درباره محاکمه پرستار بچهای از جمهوری دومینیکن که به قتل دو کودک در نیویورک متهم شده بود.
«بانو در آینه» ویرجینیا وولف ترجمه فرزانه قوجلو مجموعهای است از داستانهای کوتاه وولف. این داستانها چنانچه در مقدمه کتاب نیز آمده است بیانگر دلبستگی و باور وولف به ضمیر ناخودآگاه و یا بهتعبیری جریان سیال ذهناند. تخیل در این داستانها نقش پررنگی دارد، تخیلی که نزد وولف بسیار مهم و ضروری داستان است، چنانکه در خاطراتش میگوید: «اگر این بارقه تخیل و دلبستگی به کتاب نبود من زنی کاملا عادی بودم. اکنون میتوانم بنویسم، بنویسم و بنویسم. شادی ناب در جهان همین است.» فورستر نویسنده و منتقد همعصر وولف معتقد بود «آثار وولف نهتنها پایانی شاعرانه که همواره آغازی شاعرانه دارند و به همین خاطر به موقعیت تغزلی خود دست مییابند. اما وقتی همین زبان شاعرانه با تخیل وولف و خلاقیت ناخودآگاه درمیآمیزد به داستانهایی بدل میشود که در نوع خود اگر نخواهیم بگوییم بینظیر اما بیتردید کمنظیرند.»
گابریل گارسیا مارکز نویسنده نامآشنای آمریکایلاتین رمان «از عشق و شیاطین دیگر» را براساس تجربهای غریب نوشته است و حکایت آن را در مقدمه رمان خود چنین آورده: «روز ٢۶ اکتبر ١٩۴٩ روزی نبود که با اخبار مهم بههمراه باشد. استاد کلمنته مانوئل زابالا، سردبیر روزنامه که اولین فعالیتهای نویسندگیام را بهعنوان گزارشگر پیش او طی کردم، با دو سه پیشنهاد ساده کنفرانس صبحگاهی را به اتمام رساند. به هیچیک از دبیران وظیفه خاصی را محول نکرد.» اما بهروایت مارکز روز ٢۶ اکتبر به بیخبری نگذشت زیرا استاد کلمنته باخبر شد بنا دارند مقبرههای معبد سابق سانتاکلارا را نبش کنند و همین خبر مارکز را به آنجا کشانده بود تا ببیند چه خبر است. از صد سال پیش تا هنوز سه نسل از اسقفها، راهبهها و سایر برگزیدگان در سردابهای آن مدفون بودند. اولین اقدام برای تغییر کاربری این معبد قدیمی از بیمارستان به هتل این بود که گورها را از استخوانهای مردگان تخلیه کنند. مارکز در حین نبش قبرها با صحنههای هولناکی مواجه میشود اما یکی از این صحنهها مقدمهای میشود برای نوشتن رمان «از عشق و شیاطین دیگر». در سومین فرورفتگی محراب اصلی، کنار کتاب مقدس سنگ گوری بود که با نخستین ضربه کلنگ از هم پاشید و از حفره پدیدآمده موهای شفاف و درخشان مسیرنگی ظاهر شد. هرچه موها را بیشتر میکشیدند بیشتر کش میآمد و بیشتر زیبایی و طراوت آن به چشم میآمد. سرانجام انتهای جمجمه که به موها وصل بود بیرون میآید و بعد تودهای از استخوانهای کوچک. کمند گیسوان دخترک بیستودو متر و یازده سانتیمتر اندازه گرفته شد. این واقعه مارکز را به یاد افسانهای انداخت که مادربزرگ او برایش تعریف کرده بود. افسانه دختربچه دوازدهسالهای در روستای کارائیب که موهای بلند داشت و معجزات بسیاری. این فکر که این گور میتواند گورِ آن دختر باشد آن روز برای مارکز حکم یک خبر را داشت و بعدها سرآغازی شد برای «از عشق و شیاطین دیگر».
از میان رمانهای تحسینشده نشر نگاه رمانِ دیگری با عنوان «و حالا پائولت…» باربارا کنستانتین ترجمه صدف محسنی است که جایزه رمان منتخب خوانندگان سال ٢٠١٣ فرانسه را از آن خود کرده است. داستان «و حالا پائولت…» روایت مرد سالخوردهای بهنام فردینان است که در مزرعه بزرگش تنها زندگی میکند. سقف خانه همسایه او در حال فروریختن است و همین اتفاق موجب میشود او دستبهکارِ تعمیر شود و برای مرمت همسایه خود را خبردار کند. همین امر و ورود آدمهای دیگر به داستان که هرکدام حکایت و مصائب خود را دارند، آرامش مزرعه ساکتِ فردینان را برهم میزند و درعینحال شور دیگری به زندگی یکنواخت پیرمرد میبخشد.
«زندگی و هنر سزان» نوشته آمبرواز ولار ترجمه اکبر معصومبیگی از دیگر آثار بازنشر شده در نشر نگاه است.
این کتاب دو بخش اصلی دارد با عناوینِ «زندگی سزان و هنر سزان و ازاینرو این کتاب، منبع جامعی است برای شناخت این هنرمند مطرح. در مقدمه کتاب ابتدا آمبرواز ولار معرفی شده و بعد ارتباط او با سزان و حکایت این کتاب. ولار، تاجر آثار هنری و ناشر و مجموعهدار فرانسوی بهخاطر حمایت از نقاشان پیشرو در هنر مدرن فرانسه نقشی مهم داشته است. بسیاری از نقاشان مطرح جهان، از امپرسیونیستها گرفته تا پیکاسو و شاگال شهرت خود را مدیون کمکهای او هستند. اما سزان. او در خانواده تهیدستی متولد میشود از اهالی سزانا که ایتالیا را ترک میکنند تا بخت خود را در فرانسه بیازمایند. سزان در همان ایام کودکی در ده سالگی با زولا آشنا، و شعر و نقاشی از همان دوران مهمترین مشغولیت او میشود. بخش بعدی نیز حکایت نقاششدن سزان است و خصایص هنر او. جز این دو بخش، کتاب بخشی دارد با عنوان «سزان در حدیث معاصران» که بسیار خواندنی است، سالشمار زندگی و روزگار سزان نیز پایانبخش این کتاب بیوگرافیک است.