این مقاله را به اشتراک بگذارید
نگاهی به «یادداشتهایی درباره کافکا» اثر تئودور آدورنو
هرچه نوشته ام از میان بردارید!
حمید رضا امیدی سرور
ماکس برود برخلاف دوست نزدیکش که زندگی کوتاهی داشت، فرصت آن را یافت که در طول زندگی طعم شهرت و موفقیت را بچشد. آثاری بسیار نوشت که اغلب خوانندگان زیادی داشتند. با این حال او نویسنده ای بود که شهرتِ در زمان حیات را به وسیله آثار خودش به چنگ آورد و اما ماندگاری نامش در تاریخ ادبیات، مدیون آثار دوست گمنام و درگذشته اش فرانتس کافکا بود.
بی شک ماکس برود بیش از خود کافکا به ارزش نوشته های او ایمان داشت؛ چند اثری که کافکا در زمان حیات منتشر کرده بود به سفارش یا پیگیری او منتشر شدند و عمده آثاری که بعد از مرگ کافکا منتشر شدند نیز به همت او و با زیرپا گذشتن قول و قراری که برای نابودی آنها (با کافکا) گذاشته بود، به صورت کتاب در آمدند.
ماکس برود به واسطه همین اعتقاد، سالها وقت خود را به جمع و جور کردن و انتشار آثار او اختصاص داد تا اینکه رفته رفته کافکا کشف شد و ارزش آثارش بر دیگران نیز روشن شد.
و حالا فرض کنید که اگر ماکس برود تا این اندازه صادقانه به کافکا علاقمند نبود و یا با خواندن آنها دچار احساس حسادت چه اتفاق ناگواری در تاریخ ادبیات می توانست بیفتد اما خوشبختانه ماکس برود به دوست دوران جوانی اش علاقه بسیار داشت، فراموش شدن آثار پرشمارش به جز آنچه درباره کافکا نوشته بود نه تنها شعله حسادت را در دل او نیافروخت که استقبال تدریجی از این آثار او را به تداوم رسالتی که بردوش گرفته بود مصمم تر ساخت.
اما براستی چرا کافکا مایل به انتشار آثارش نبود؟ بی شک ماکس برود، دِین بزرگی برگردن ادبیات داشت اگرنه به خاطر آثار خودش که به خاطر حفظ و معرفی آثار دوستی که به او سپرده بود نوشته هایش را نابود کند! به نظر چنین سفارشی از سوی کافکا بیشتر از آنکه ناشی از نا امیدی و یأس در زندگی باشد؛ حکایت از عدم اطمینان او از کیفیت آثارش داشت. نه فقط درباره آثاری که هنوز ناتمام بودند بلکه در مورد آثاری که پیشتر هم به شکل محدودی منتشر شده بودند چنین احساسی در او وجود داشت و از این سبب به ماکس برود سفارش کرده بود آنها را نیز دوباره منتشر نکرده و تاحد ممکن از میان بردارد.
اما فرض دیگری نیز در میان است، فرضی که می تواند از نگاهی یکسره متفاوت به کافکا و آثارش برخاسته باشد. آدورنو در «یادداشتهایی دربارهی کافکا» با رویکردی نشانهشناسانه و خوانشی روشنفکرانه از آثار کافکا می کوشد افقی رو به روی علاقمندان ادبیات بگشاید تا بیاموزند چگونه و چرا آثار کافکا را بخوانند و از سوی دیگر توصیههایی به کتابدارها (کتاب خرهای کتاب نخوان!) ارائه می دهد که بدانند چرا نباید آثار کافکا را خواند! این رویکرد متناقض نما نسبت به دو طیف از مخاطبان از این برداشت آدورنو را تایید می کند که معتقد بود وصیت کافکا برای از بین بردن آثار منتشرنشدهاش ناشی از این ترس بود که پس از مرگش به شکلی مسخ شده تفسیر شوند.
«یادداشتهایی دربارهی کافکا» اثر تئودور آدورنو که با ترجمه سعید رضوانی و به همت نشر آگاه منتشر شده است در ظاهر کتابی است کوچک، اما برخلاف ظاهر این کتاب که به شکلی غبطه برانگیز موجز اما پرمغز نوشته شده است، باید با این گفته مترجم هم عقیده بود که «کافکا را شاید تاکنون هیچکس به گستردگی آدورنو تفسیر نکرده باشد. فارغ از آنکه تا چه اندازه با گفتههای او درباره نویسنده نامور آلمانیزبان موافق باشیم، وسعت پهنهای که وی در آن، معنا و تا حدودی صورت آثار کافکا را شرح میدهد، تحسین برانگیز است.»
کتاب «یادداشتهایی دربارهی کافکا» افزون بر مقدمه بلندی که مترجم نوشته از ۹ یادداشت تشکیل شده است که در انتهای آنها نیز نوشته ای درباره خود آدورنو به کتاب افزوده شده است. متن اصلی کتاب را همین ۹ یادداشت تشکیل می دهند که به طور پراکنده که طی سالهای متفاوت نوشته شدهاند بنابراین بیرون کشیدن ایدههایی منسجم و معطوف به متن که بتوان به تجریه و تحلیل آنها پرداخت امری است دشوار.
تصویری که آدورنو از کافکا در این یادداشتها ارائه کرده،« متشکّل است از قطعاتی پرشمار که هر یک وجهی از هنر و اندیشهی وی را بازتاب میدهد و او را با شخصیت یا مکتبی مرتبط میکند. مشکل بتوان خوانندهی صاحبنظری جست که برای همهی این قطعات اصالت قائل باشد، امّا کثرت آنها یحتمل نزد هیچیک از شارحان و مفسّران کافکا یافت نشود. همین نکته از اسباب شهرت و اهمّیت کمنظیر متن حاضر در تاریخ نقد کافکاست.»
آدورنو این یادداشت ها را طی یازده سال (۱۹۴۲ تا ۱۹۵۳) نوشته است، بنابراین همانگونه که بازه زمانی موجب گستردگی نگاه نویسنده شده باعث بروز گسستگی هایی نیز در برخی مباحث و همچنین تناقضاتی در آرای آدورنو نیز شده است. سعید رضوانی (مترجم کتاب) این مهم را از نظر دور نداشته و در مقدمه ای که برای کتاب نوشته به برخی از آنها اشاره کرده است. مترجم همچنین مهمترین ویژگی این یادداشت ها را که در واقع جهت گیری کلی آن را نیز تعیین میکند، از نظر دور نداشته و مشخصا آن را مورد اشاره قرار داده است.
ماکس برود همانند کافکا یهودی بود، بسیاری از شارحان بعدی آثار کافکا، همانند او تصویری مذهبی از آثار این نویسنده ارائه کرده اند. از این منظر آدورنو اولین مفسری محسوب شده که تفسیری اینجهانی از آثار کافکا ارائه کرده است. به زعم مترجم رویکرد آدورنو را از این حیث قدری افراطی نیز هست و نمیتوان ارتباط کافکا با الهیات دیالکتیک را کاملا نادیده انگاشت. به هر روی یادداشت های آدورنو حکایت یک واقعیت اساسی دارند و آن اهمیت آثار نویسنده ای است که در طول زندگی آثاری نصف و نیمه نوشت که فرصت کامل کردن آنها را نیافت اما همین آثار امروز به عنوان شاهکارهایی ادبی که برجهان ادبیات پس از خود تاثیر گذاشته اند. با این اوصاف برداشت های پراکنده از آثاری این چنین، چندان هم عجیب به نظر نمی رسند. سخن آخر اینکه با وجود خیل آثاری که درباره کافکا و آثارش نوشته شده اند، کتاب حاضر به دلیل ویژگی های منحصر به فردش فرصتی است که نباید خواندن آن را از دست داد.
نقل از الف کتاب
«یادداشتهایی درباره کافکا»
نویسنده: تئودور آدورنو
ترجمه: سعید رضوانی
ناشر: آگاه، چاپ اول ۱۳۹۵
۹۸ صفحه، ۸۰۰۰ تومان