این مقاله را به اشتراک بگذارید
مخدرات شورشی
زمینههای اجتماعی طغیان زنان در تاریخ معاصر
مهناز نگهی
حضور کنشگرانه زنان در اجتماع و انجام کارهای اجتماعی، در نتیجه پایندگی سنتهای چند هزار ساله در تاریخ و فرهنگ ایران، ناپذیرفتنی به شمار میآمد. این محدودیتها در محیطهای شهری که زنان نقش کمتر اقتصادی داشتند، بیش از روستاها به چشم میآمد. ساختار اجتماعی و فرهنگی ایران و به پیروی از آن، موقعیت زنان در جامعه از میانههای دوره قاجار، با افزایش پیوندها با مغربزمین رفتهرفته دگرگونیهایی از سرگذراند. آموزش فنون جدید، گسترش فضاهای شهری، پایهگذاری مدرسههای نوین و پیدایش روزنامهها، بسترهایی مناسب برای دگرگونی در جایگاه زنان در جامعه فراهم آورد. برای نمونه به نامهای میتوان اشاره کرد که گروهی از زنان در روزنامه «مساوات» برای اعتراض به موقعیتهای اجتماعی زنان و بیان نارضایتیهایشان منتشر کردند. آنان در بخشی از نامه چنین پرسیدهاند «آخر ما جماعت اناثیه مظلوم ایران، مگر از نوع شما نبوده و در حقوق نوعیه، با شما شریک نیستیم؟». پارهای اندیشمندان و روشنفکران در روزگار قاجار که به نقش زنان در دگرگونی جامعه آگاه بوده، بدان باور داشتند، در نوشتههای خود دستیابی زنان به حقوقشان و برخورداری آنان از تعلیم و تربیت را میخواستند. میرزا آقا خان کرمانی در کتاب «هشت بهشت» درباره وضعیت زنان ایرانی در جامعه کهنه ایران عصر قاجار چنین نوشته است «زنان باید در همه حقوق از تعلیم، تربیت، حکومت، ارث، صناعت، تجارت و عبادت مساوی مردان باشند». اینگونه کوششها زمینه پیدایش دگرگونیهایی را در جامعه فراهم آوردند اما برخورداری زنان از همه حقوق و جایگاههای اجتماعی، فرآیندی دراز به شمار میآمد و دگرگونیها در آن زمینه به کندی پیش میرفت. این مساله در روزگار پس از قاجار نیز در جامعه ایران به چشم میآمد؛ چنانچه «اشرف پهلوی» در کتاب خاطرات خود «چهرههایی در یک آینه» درباره ازدواجاش و تصمیمگیری رضا شاه در این زمینه روایتی جالب دارد «در کاخ، شایعاتى بر سر زبانها بود که پدرم برای من و شمس شوهر پیدا کرده است. دایهام، پیشخدمتها و حتى مادرم یکییکی به من تبریک گفتند. اما برای ذهن هفده ساله من، این خبر هولانگیز بود. خود فکر ازدواج حالم را بد میکرد چه برسد ازدواج با مردی که اصلا ندیده بودم. میترسیدم احساسم را به پدرم بگویم. بنابر این از برادرم خواهش کردم پادرمیانی کند … اما وقتی حرفم را تمام کردم آب پاکی روی دستم ریخت. او گفت «تلاش برای عوض کردن تصمیم پدرمان در اینباره، وقت تلف کردن است. او معتقد است که دختر باید در سن و سال معینی ازدواج کند و مخالفت کردن با وی بیهوده است. به نظر من، تو باید هر چه او میگوید انجام بدهی».
چه معنی دارد دختر خط داشته باشد
زنان ایرانی در دوره قاجار، در اندرونی محصور و از بسیاری ارتباطهای اجتماعی برکنار بودند. نبود زنان در کنشگری اجتماعی جامعه چنان بود که آنان را از هرگونه تعلیم و تربیت اجتماعی بینیاز میساخت. بشری دلریش در کتاب «زن در دوره قاجار» در اینباره آورده است «دخترها تمام بیسواد و از خانه بیرون نمیآمدند و والدین اسامی آنها را نمیگفتند، در مجالس ممکن نبود که کسی عیال خود را صدا کند». نقش اصلى زن سنتى، در خانواده معنا مىیافت. زنان در سن پایین ازدواج میکردند و وظیفههایی گوناگون، توانفرسا، یکنواخت و زمانبر همچون تهیه غذا، نگهداری فرزندان، رسیدگى به کارهای خانه و انجام کارهاى ریز و درشت خانگى برعهده داشتند. روزنامه «تمدن» در شماره ١٢ خود به تاریخ ٧ ربیعالاول ١٣٢۵ قمری مطلبی با نام «مکتوب یکی از مخدرات» منتشر کرده است که به روشنی شرایط دستهای بزرگ از زنان را در دوره قاجار نشان میدهد «از پنج سالگی به مکتب میگذاشتند آن هم نه همه دختران را، بلکه ندرتا. نه ساله که میشدیم از مکتب بیرونمان میآوردند. اگر کتاب میتوانستیم بخوانیم یا خط میتوانستیم بنویسیم پدران عزیزمان با کمال تغیر کتاب و قلم را از دستمان گرفته، پاره کرده و شکسته و به دور میانداختند که چه معنی دارد دختر خط داشته باشد، مگر میخواهید منشی بشوید؟ همینقدر که بتوانید قرآن بخوانید کافی است … این بود شرح حال ما دختران در خانه پدران تا زمانی که به شوهرمان میدادند. اگر متشخص بودیم که باید چند نفر خدمتگزار از برای ما معین کنند که ما خودمان زحمت خدمتکردن نکشیم و فرمایش بدهیم. اگر رعیت بودیم که باید غیر از خانهداری و بچهداری کار دیگری نکنیم … ما زنهای ایرانی غیر از زائیدن چیز دیگر بلد نبودیم. شما پدران ما بودید که ما را اینطور پروردید وگرنه ما هم، چون عموم خلایق دارای هوش و ذکاوت بودیم. ما هم دارای عقل و شعور بشری بودیم. فرقی که ما داشتیم ما زن بودیم و شماها مرد». زنان تنها در محفلهای زنانه میتوانستند حضور یافته، فعالیت کنند؛ محفلهایی که با توجه به رواج چندهمسری در میان مردان دوره قاجار، عرصه رقابت و حسادت میان زنان میشد. میرزا آقاخان کرمانی در «سه مکتوب» درباره جایگاه زن سنتی در دوره قاجار چنین آورده است «زنان ایران نه تنها در نظرها خفیف و بیوقر و حقیر یا ذلیل و ضعیف و مانند اسیرند، بلکه از هر دانشی مهجور و از هر بینشی دور و از همه چیز عالم بیخبرند و از تمام هنرهای بنیآدم بیبهره و بیثمر. چرا نباشد و حال آنکه … از معاشرت دور و در زاویه خانههای خراب[،] عنکبوتوار از خیالات زنانه خویش میریسند و بر وفق طبیعت ضعیف خود میبافند. شب همه شب در فکر اینکه به چه حیله از دست آن شوهر نامرد نمرودکردار شدادرفتار[،] گریبان خود را خلاص کند و روز همه روز در خیال آنکه چه تزویر از برای اجرای تنفسات طبیعی و هوسات نفسانی خویش به کار آرند … خلاصه بیاهتمامی در معیشت و تربیت زنان ایران نه همان اسباب خرابی و فساد اخلاق ایشان شده، بلکه باعث خرابی طبایع و اخلاق بازماندگان ایشان است».
گسترش پیوندها با فرنگ و پیامدهای آن بر جامعه نسوان
افزایش ارتباط با سرزمینهای اروپایی، همنشینی با زنان اروپایى در ایران، انتشار روزنامهها، ترجمه کتابهای داستانی و تاریخی و گسترش مدرسههای جدید، رفتهرفته دگرگونیهایی در سنتهای اجتماعى ایران به ویژه در زمینه زندگى زنان پدید آورد. تاجالسلطنه، دختر سرکش ناصرالدین شاه قاجار در کتاب خاطرات خود در اینباره روایتی جالب دارد «به کلی غرق خیالات جدیدی و آن عقاید کهنه به کلی خارج شده بود …کمکم خیال آزادی در من قوت پیدا میکرد. از بس که تاریخ و رمانهای فرنگی را این معلم من خوانده بود و تعریف شهرهای قشنگروی دنیا کرده بود و به من حالی کرده بود فقط دنیا همین تهران نیست. من دیوانهوار میل رفتن اروپا را داشتم». جایگاه زنان در جامعه ایران عصر قاجار با پایگاه اجتماعى و محیط زندگى آنان پیوندی مستقیم داشت. زنان در خانوادههای اعیان و اشراف، شرایطی مناسبتر برای آموزش و فعالیتهای اجتماعی داشتند. اینان از سویی در اندرونی و فضایی سنتی بالیده، از سوی دیگر از راه کتابها، مجلهها و پارهای ابزارهای نوین همچون دوربین عکاسی و پیانو با برخی دستاوردهای تمدن نوین مغربزمین آشنا شده بودند. زنان فرنگی، معلمان و همسران نمایندگان سیاسی- تجاری دولتهای اروپایی، به اندرونی بزرگان و اشراف رفتوآمد داشتند. زنان ایرانی در مقایسه جایگاه خود با آن زنان در پی آن برآمدند از پارهای ویژگیهایشان بهرهمند شوند. این شباهت در بسیاری از زنان به کارهای ظاهری محدود میشد. دگرگونیهایی آرایش و لباس زنان درباری، از همین دریافت و برداشت سرچشمه می گرفت. این مد و الگوگیری ظاهری سپس از راه آنان در میان دیگر قشرهای جامعه رواج یافت. زنانی اما در کنار اینان بودند که چنین دگرگونیهای ظاهری، خواستهای اجتماعیشان را برنمیآورد؛ آنان در پی دگرگونی در جایگاه اجتماعی زنان در ایران بودند. این زنان، بیشتر از طبقههای اعیان و اشراف بوده، یا به دستههای فرهیخته و روشنفکر جامعه وابستگی داشتند. آنان در محیط بسته و سنتی دوره قاجار، با پشتیبانی مردان خانواده خود، توانستند از آموزشهای نوین بهرهمند شده، بدینترتیب به فعالیت اجتماعی روی آورند. جریانات سیاسی- اجتماعی اواخر دوره قاجار به ویژه جنبش مشروطیت ایران، نمایشی جذاب از حضور زنان و کوشش آنها در مسیر دستیابی به حقوق اجتماعی به شمار میآمد. مشارکت زنان در رخدادهای سیاسی- اجتماعی این دوره، سازمانیافته نبود؛ هرچند مهمترین هدفهای آنها دستیابی به حقوق برابر و آزادی بیشتر اجتماعی به شمار میآمد که زمینههای آن از پیش فراهم شده بود. پیروزی جنبش مشروطیت ایران گرچه از نظر قانونی و رسمی، دگرگونی بنیادین و اساسی در وضعیت زنان پدید نیاورد اما با پدیدارساختن زمینههای مناسب اجتماعی، نقشی بسیار در دگرگونی فکری، فرهنگی و اجتماعی زنان داشت.
بیبی مریم بختیاری؛ سردار شورشی
بیبی مریم، دختر حسینقلی خان دورکی هفتلنگ (ایلخان کل بختیاری)، خواهر علیقلی خان سرداراسعد و همسر ضرغامالسلطنه بختیاری بود. این زن شیردل از آنرو که در جریان استبداد محمدعلی شاهی و جنگ یکم جهانی، رهبری بخشی از قشون بختیاری را برعهده داشت، «سردار» نامیده شد. او از نخستین زنانی در ایران به شمار میآید که خاطرات خود را نگاشتهاند. کتاب خاطرات وی منبعی باارزش درباره جایگاه زنان در دوره قاجار است. بیبی مریم در این کتاب، مسایل زمانه خود را نقد کرده، به شرایط نابرابر میان زنان و مردان تاخته است. او نیز که در جامعه مردسالار بختیاری بالیده بود و جایگاه برجسته خانوادگی داشت، با پدیده ازدواج تحمیلی در سن پایین روبهرو شد؛ پیوندی که نارضایتیاش را به همراه داشت. بیبی مریم در کتاب «خاطرات سردار مریم» در اینباره روایت کرده است «حال سرنوشت ما دخترهای ایرانی خصوصا دخترهای بختیاری را ملاحظه میکنید، دختر ١۵ ساله را بدهند به یک مرد ۴٠ ساله که دارای دو زن و پنج شش اولاد است». زندگی خانوادگی وی چندان با عرف آن روزگار همخوان پیش نمیرفت. وی پس از مرگ همسر نخست، زیر فشار خانواده دوباره ازدواج کرد. این ازدواج نیز اما سرانجامی نیافت؛ از آنجا که طلاق گرفتن زنان در آن روزگار چندان پذیرفتنی نبود، بیبی مریم از سی سالگی بیآن که از همسر جدا شود، به زندگی در شرایط تنهایی روی آورد. او در کتاب خاطراتاش به این مساله پرداخته، دگرگونی شرایط برای همه زنان ایران را از آرزوهای خود برشمرده است «زن و شوهر اگر با هم موافق هم نشوند، باید طلاق نگیرند، با اینجور زندگانی به سر ببرند. در حقیقت لعنت بر این قانون غیر قانون. ای کاش ما هم روزی خود را در سایه تمدن میدیدیم و پای خود را در زمین تمدن میگذاشتیم … بختیاری که ارث به دختر نمیدهند اگر با شوهر هم نتواند زندگانی بکند، طلاق او را هم نمیگیرند. آنوقت باید تا عمر دارند یک زندگانی غمانگیز کنند. بدبختانه میترسم بمیرم و زنهای ایرانی را عموما و زنهای بختیاری را خصوصا آزاد نبینم. از این بدبختی زنهای ایرانی خصوصا زنهای بختیاری خیلی به من سخت میگذرد … آیا میشود قدرتی پیدا کنم بتوانم به همنوع خود خدمت کنم … آیا زن انسان نیست؟ خلقت او غیر خلقت مرد میباشد؟ چرا میبایست زنهای بیچاره ایرانی در گوشه خانه در به روی آنها بسته باشد؟». این زن جسور با انتقاد از محصور بودن زنان در محیطهای خانوادگی و انجام کارهای روزمره، بیسوادی آنان را مهمترین عامل، واپسماندگیشان برشمرده، مینویسد «در ایران زنهای بدبخت یا باید بزک بکنند، شبانهروز در فکر لباس و پودر و سرخاب باشند یا خیاطی و ریسمانتابیدن، کار بزرگ همین است. افسوس که وجود چندین میلیون زن در خاک ایران از عدم علم برای هیچکس اهمیتی ندارد، کاری که به آنها میدهند، ترشی خیار و بادنجان انداختن است».
بیبی خانم استرآبادی؛ از اهل این مملکت سوال میکنم
بیبی خانم فرزند محمدباقرخان استرآبادی، از بزرگان گرگان و خدیجه خانم معروف به ملاباجی از ندیمههای شکوهالسلطنه- از زنان ناصرالدین شاه- بود. وی که بیسوادی را بزرگترین مساله زنان در ایران میدانست در سال ۱۳۲۴ قمری نخستین مدرسه دخترانه را با نام «دبستان دوشیزگان» در تهران بنیان گذارد. زنان، همه کارکنان این مدرسه را دربرمیگرفتند. معلمان مدرسه، درسهایی چون «مشق قلم، تاریخ ایران، قرائت، کتاب طباخی، قانون، مذهب، جغرافیا، علم حساب» آموزش میدادند. پایهگذاری این مدرسه با مخالفتهایی بسیار روبهرو شد. بیبیخانم از اینرو به وزارت معارف شکایت برد اما در پاسخ این وزارتخانه با توجه به شرایط موجود اعلام کرد صلاح در تعطیلی مدرسه است. بیبی خانم در اعتراض به تعطیلی دبستان دوشیزگان مطلبی در روزنامه «تمدن» نشر داد «این کمینه از اهل این مملکت سوال میکنم آیا در این پایتخت ملاباجی نبوده یا مکتبخانه از بدو عالم تا این دم معمول و دائر نشده یا دختران ما نزد آخوندهای زیرگذر محله درس نمیخواندند و اگر مکتب میرفتند عبور آنها از معبر مخصوصی بود؟ آیا مکتبخانه را مدرسه گفتن کفر است و یا دبستان که زبان آبا و اجداد ماهاست صحیح نیست؟ یا هرکس دختر را دوشیزه بگوید مقاصد تعلیم از مفاسد دینیه دارد؟ و در عوض عرقچین دوختن و آجیده و مادر بچه و برگ تره زدن که امروز در این مملکت منسوخ شده یا چرخ خیاطی کردن و کاموا و گلدوزی و سرمه و ملیله دوزی یاد گرفتن و به درد بیدرمان مرد بیچاره شریک شدن از گناهان کبیره است؟ ای روسای ملت، به خدا قسم روز دیگری غیر از امروز هست که تمام شماها سر خجلت به زیر خواهید افکند که حقوق معاشی و حیاتی ما نسوان را ضبط کردهاید». آوازه این بانوی عصیانگر اجتماعی، افزون بر کوشش در بنیانگذاری و رواج مدرسههای دخترانه در ایران، از نگارش رساله «معایبالرجال» سرچشمه میگرفت. این رساله ردیهای بر رساله «تادیبالنسوان» به شمار میآمد که فردی گمنام در اوایل دوره قاجار درباره جایگاه زن در خانواده و جامعه نگاشته بود. بیبی خانم در آغاز «معایب الرجال» درباره نگرش به جماعت نسوان چنین روایت کرده است «بیچاره زنان که از هر طرف بدیشان میتازند، شعرا هجا مینمایند، عقلا و ادبا نیش میزنند و اسمش را نصیحت میگذارند و راه فضیحت میسپارند. در همچون زمانی و چنین اوانی که بر هر عاقلی واضح و لایح است، کتاب تادیبالنسوان هم پیدا میشود، قوز بالاقوز و درد بالای درد میگردد. چون این اوراق را ملاحظه نمودم دیدم گوینده او به اعتقاد خود تربیتشده و میخواهد مربی زنان گردد. مهملاتی چند بر هم بافته که هیچیک را ماخذی نیافته، با سلیقه کج طریقه لج پیشه گرفته نیش زبان به ریشه کندن نسوان دراز کرده، بد اندیشه نموده». او در «معایبالرجال» با نقد شرایط موجود برای زنان در جامعه، کوشید راه و رسم درست زناشویی را به زنان بیاموزد. بیبی خانم استرآبادی در رساله خود به «تادیبالنسوان» چنین پاسخ میدهد «چون انواع و اقسام از خواص و عوام، زن و مرد، خوب و بد، هر دو میباشند، صفات حمیده و رذیله، از همه و همه مشاهده میشود. اگر باید تربیت بشوند، همه باید بشوند. تربیت هم موقوف به تمام قوانین تمدن، تدین، ملتیه، و دولتیه، شرعیه و عرفیه، کشوریه و لشکریه میباشد». بیبی خانم در جایی دیگر از رساله جنجالی خود، از محصور بودن زنان در اندرونی اینگونه انتقاد میکند «زنی که در خانه نشسته و در ب[ه]روی خود بسته، ممنوع از تمام مراودات و تحصیل محاسنات و ادب و تربیت و معاشر و مباشر ناقصات و ناقصان مانند اطفال و صبیان و دختران و نسوان و گرفتار روزگار و صدمات و زحمات خانهداری و بچهگذاری و نگاهداری اینهمه امورات متواری …». وی در «معایب الرجال» چندهمسری مردان را که به ویژه در میان مردان خاندانهای اعیان و اشراف رواج داشت، به نقدی تند کشیده است و روش مردان را در این زمینه فریبکار و مکار میخواند «اگر بخواهی مکر مردان را مشاهده کنی زمانی که دو زن میبرند دروغ و مکر را پیشه خود ساخته و خدمت زن تازه که میرسد میگوید زن اول کنیز تست خدا کند طلاق بگیرد یا بمیرد تا من و تو خلاص شویم[.] پیش زن کهنه که میاید میگوید خانم جان من غلام توام و آن را به جهت کنیزی شما بردهام شما اختیار مرا (و او را) دارید. خدا توبه دهادت زین دورنگی. راست گفتهاند که مرد دو زن رویش سیاه است چه برسد به مرد سه چهار زن که پشت و رو ندارد نه در دنیا و نه در عقبی خسرالدنیا و الاخره و هو خسران مبین».
مزینالسلطنه؛ صاحبه امتیاز و مدیر مسئوله
مزینالسلطنه، دختر سیدرضی رییسالاطبا، پزشک قشون ناصرالدین شاه قاجار بود. وی به پشتوانه جایگاه خانوادگی، دانشهای زمانه و علوم جدید به ویژه زبان فرانسه و عکاسی را فراگرفت. مزینالسلطنه در شانزده سالگی با عمادالسلطنه سالور ازدواج کرد. این ازدواج اما پایدار نماند. وی چند سال بعد با قوامالحکما ازدواج کرد که از انگیزهدهندگاناش در انجام کارهای اجتماعی به شمار میآمد. مزینالسلطنه که همواره دغدغه آموزش دختران داشت، مدرسه دخترانه «مزینیه» را در سال ١٣٣٠ قمری بنیان گذارد. این مدرسه دو شعبه داشت؛ «دارالعلم» که در آن درسهایی چون خواندن و نوشتن فارسی، عربی، فرانسه، تاریخ، جغرافیا و ریاضیات آموزش داده میشد و «دارالصنایع» که دختران در آنجا هنرها و فنهایی مانند خیاطی، قالیبافی، جوراببافی و زردوزی را فرا میگرفتند. مزینالسلطنه همچنین نشریه «شکوفه» را در سال ١٣٣٠ قمری منتشر کرد. بر برگ نخست این نشریه نوشته شده بود «صاحبه امتیاز و مدیر مسئوله مزینالسلطنه صبیه مرحوم آقا میرزا سیدرضی رئیسالاطبا، روزنامهایست اخلاقی، ادبی، حفظالصحه اطفال، خانهداری، بچهداری، مسلک مستقیمش تربیت دوشیزگان و تصفیه اخلاق زنان راجع به مدارس نسوان[،] عجالتا گاهی دو نمره طبع میشود». این نشریه بیشتر بر تربیت دختران و مدرسههای دخترانه متمرکز بود و با لحنی طنزآمیز و انتقادی، به مسایلی همچون تحصیل و آموزش دختران و کارهای سیاسی- اجتماعی میپرداخت. این بانوی خوشذوق و باانگیزه با توجه به اهمیت آموزش برای دختران، برآن بود با انتشار نوشتههایی در اینباره در نشریه «شکوفه» دختران را به فراگیری دانشهای زمانه برانگیزد. نوشتهای با نام«دختر خوب کدام است» در شماره ١١ سال نخست نشری برای نمونه میتواند بیانگر نگرش وی باشد «دختر خوب آن است که قوه عاقله او بر هوی و هوسش غالب باشد و از روی عقل و دانش رفتار نماید و به مدرسه برود و تحصیل علم بکند یعنی علوم لازمه مفیده از قبیل خواندن و نوشتن و مسائل دینی و غیره و غیره و غیره را یاد بگیرد و … عمر خود را بیهوده تلف ننماید». رعایت حفظالصحه و بهداشت در جامعه به ویژه برای زنان، از دیگر مسایل مورد توجه مزینالسلطنه به شمار میآمد. او در شماره ١٢ سال نخست نشریه در نوشتاری درباره ضرورت پیدایش مریضخانهای برای زنان نوشت «در دول متمدنه از برای حیوانات مریضخانهها و اسباب حفظالصحه از هر قبیل مقرر است، زهی بدبختی که زنهای ایرانی از حیوانات خارجه پستتر هستند و علت غفلت از این امر مهم، که اساس زندگانی است در نزد اشخاص عالم باخرد و معرف هویداست و آن این است که هیچوقت اهمیت به زنهای ایرانی ندادند و در مقام نگاهداری از ایشان برنیامدند. حال آن که علمای این فن شریف میدانند که زنها به علاوه شرکت عمومی در احتیاج حفظالصحه عمومی با مردها بعضی از خصوصیات مخصوص هم دارند که حفظالصحه آنها خیلی اهمیت دارد از قبیل توالد».
شهروند