این مقاله را به اشتراک بگذارید
«جوجو مویز»، فهیمه رحیمیِ خارجی ها یا دانیل استیل جدید!
مهدی نیک روشن
درباره پدیده ای رمانتیک به نام «جوجو مویز» که کتاب فروشی های ایران را تسخیر کرده است.
جوجو مویز متولد ۱۹۶۹ در لندن است. او در دانشگاه همین شهر هم تحصیل کرده و روزنامه نگاری خوانده. در سال ۱۹۹۲ بورس تحصیلی روزنامه ایندیپندنت را گرفت و برای تحصیلات تکمیلی به دانشگاه سیتی رفت. بعد از آن ۱۰ سال در روزنامه ایندیپندنت مقاله می نوشت اما سال ۲۰۰۲ ورق برگشت. او روزنامه نگاری را به طور کامل کنار گذاشت و تمام وقتی پای نوشتن رمان نشست. جالب اینجاست رمان هایش به سرعت در فهرست پرفروش های نیویورک تایمز قرار گرفتند و بعد از آن به زبان های مختلف ترجمه شدند و در سراسر جهان گشتند.
کتاب های مویز سال ۹۴ به ایران هم رسید و اولی بار با ترجمه مریم مفتاحی از سوی نشر آموت به مخاطبان فارسی زبان معرفی شد. اولین کتابی که از او ترجمه شد «من پیش از تو» بود که در حال حاضر به چاپ های فراوان رسیده است. استقبال خوانندگان ایرانی از رمان های او آنقدر زیاد بود که حتی بازار تکثیر غیرقانونی در ایران هم دست به کار شدند و نسخه هایی بدون اجازه ناشر چاپ کردند.
با این حال همچنان این سوال جدی به جای خود هست که مویز را باید جزو کدام دسته خواند؟ دنیل استیل نو؟ موریس مترلینگ جدید؟ یا اگر به زبان رمان های ایرانی عام پسند بخواهیم صحبت کنیم، یک فهیمه رحیمی خارجی؟! در همین مطلب به این موضوع هم پرداخته ایم چون به هر حال بی دلیل نیست که جوجو مویز دو بار جایزه انجمن رمان نویسان رمانتیک را از آن خود کرده. او هم اکنون با همسرش، چارلز آرتور و سه فرزندش در ساسکس انگلستان زندگی می کند. گفت و گویی که در ادامه خواهید خواند، از پرسش و پاسخ های این نویسنده با نشریات مختلف انتخاب شده.
نویسنده محبوب شما جین آستین است و می گویند تحت تاثیر این نویسنده می نویسید. چقدر این گفته را قبول دارید؟
نمی شود گفت تحت تاثیر جین آستین هستم اما موضوعی هم هست که من از او یاد گرفته ام و آن نوشتن از عشق است. درواقع آنچه جین آستین به من یاد داد این است که در نوشتن داستان های عاشقانه نباید شخصیت های اصلی داستان را کنار هم ردیف کنی بلکه مهم اینجاست که چطور آن ها را دور از هم به حرکت واداری.
مکان رمان «من پیش از تو» را چطور انتخاب کردید؟
من برای نوشتن این کتاب تمام اسکاتلند را گشتم تا بالاخره به شهر و قلعه ای کوچک رسیدم که به نظرم مناسب داستان بود. چون لوسیا (شخصیت داستان) باید در یک شهر کوچک متولد می شد. خود من هم در شهری کوچک به دنیا آمده ام و می دانم که تولد و زندگی در چنین شهرهایی چقدر آرامش بخش است. البته باید در نظر داشت به همان میزان هم محدودیت هایی برای تان ایجاد کند.
چرا قلعه؟ قلعه را چرا انتخاب کردید؟
قلعه نماد خوبی برای ثروت در زندگی های گذشته است. ضمن اینکه در رمان «من پیش از تو» می خواستم اختلاف طبقاتی بین لوسیا و ویل ترینر را نشان بدهم.
کلا کتاب های شما پر از این روابط عاشقانه غم انگیز است. چرا سراغ این موضوعات احساسی می روید؟
دلیل خاصی ندارد. من خودم آنقدرها در زندگی واقعی ام احساساتی نیستم. اما واقعا اعتقاد دارم عشق می تواند کاری کند که ما دست به کارهای عظیمی بزنیم. احساسات در واقع پستی و بلندی هایی در زندگی مان ایجاد می کند که به تحولاتی عمیق می انجامد. به خاطر همین می گویم این موضوع می تواند دست مایه خوبی برای نوشتن باشد.
البته این را هم بگویم، من همیشه خودم را نویسنده ای می دانم که در پلات داستان هایم عشق وجود دارد اما داستان در کنار آن جلو می رود. در مجموع دوست ندارم از اصطلاح «داستان نویس عاشقانه» برای من استفاده کنند چون نوعی بار منفی به همراه دارد. درواقع باعث می شود منتقدان شما را جدی نگیرند. اگر نویسندگان مرد بیشتری هم داستان های عاشقانه می نوشتند شاید برداشتی که گفتم به وجود نمی آمد و من هم طور دیگری فکر می کردم.
هیچ وقت شده موقع نوشتن یک صحنه خودتان اشک بریزید؟
همیشه. اصلا اگر موقع نوشتن یک صحنه حساس عاطفی به گریه نیفتم می فهمم که خوب به آن نپرداخته ام. اگر بخواهم احساسات خواننده را موقع نوشتن یک صحنه تحریک کنم، اول از همه باید خودم را به هیجان آورده باشد. به همین دلیل وقتی خودم به هیجان بیایم یا احساساتم برانگیخته شود می فهمم که از عهده کار برآمده ام.
زمان خاصی برای نوشتن دارید یا اینکه هر وقت احساس کردید حس نوشتن دارید، شروع به کار می کنید؟
ساعت کاری دارم ولی سه فرزند هم دارم که با وجود آن ها چاره ای نیست، گاهی زمان هایم را برای نوشتن تغییر می دهم.
معمولا به چه شکل است؟
اگر اتفاق خاصی نیفتاده باشد معمولا صبح که بیدار می شوم می روم پشت میز کارم و شروع می کنم به نوشتن. از ساعت ۶ تا ۷:۳۰ صبح می نویسم. اما زمان عالی من برای نوشتن ساعت ۳ بعدازظهر تا ۱۰ شب است. منتها این زمان کاری را کم پیش می آید پیدا کنم. فقط وقت هایی پیش می آید که بروم هتل و خودم را آنجا پنهان کنم تا راحت بنویسم.
چقدر از آدم های دور و بر برای ساختن شخصیت های داستان تان الهام می گیرید؟
پیش می آید ولی اغلب خودم متوجه آن نیستم. خوشبختانه وقتی یک شخصیت منفی را می نویسید، افراد به ندرت می فهمند از آنها الگوبرداری شده است. البته در بیشتر موارد خودم چیزهایی اضافه می کنم که کم کم شخصیت مستقلی ایجاد می شود و هویت خودش را می یابد؛ برای مثال لوسیا شخصیتی بود که اگر من با مردی که در هفده سالگی با او نامزد شده بودم، ازدواج می کردم، تبدیل به چنین آدمی می شودم. زندگی ام کاملا فرق می کرد.
دوست دارید با کدام نویسندگان ملاقات کنید؟ کجا بنشینید و درباره چه موضوع هایی صحبت می کنید؟
اگر می توانستم از میان زنده ها و درگذشتگان انتخاب کنم، ارنست همینگوی، انیس نین، کسنوفون، هاروکی و موراکامی، جسیکا میتفورد و نورا افرون و در یکی از کافه های پردود پاریس، من هم فقط می نشستم و گوش می دادم.
سایر نویسندگان برای شما الهام بخش بوده اند یا نه؟
من عاشق خلاقیت و ابتکار کیت اتکینسن هستم، چون شما به عنوان خواننده به همه جا می روید و سر از همه جا در می آورید. پایان داستان هایش غیرمنتظره و رضایت بخش هستند. بابارا کینگسولور را به خاطر قلم و ادبیاتی که دارد، دوست دارم. نورا افرون را هم به خاطر نبوغش و شیوه ای که به مقوله عشق می پردازد. گاهی خواندن آثار نویسندگانی که برای شما الهام بخش هستند، برای آدم پردردسر می شود، چون گاهی که کارهای آنها را می خوانی از خودت نومید می شوی و ترجیح می دهی قلم را زمین بگذاری و به جایش بروی در کارخانه کار کنی.
شما یک سبک خاص و غیرمعمول دارید و ظاهر و قیافه شخصیت های داستان هایتان را خیلی توصیف نمی کنید. با این حال خوانندگان می توانند آنها را در ذهن خود مجسم کنند. چگونه این کار را انجام می دهید؟
از آنجا که می دانم خواننده دوست دارد خودش جای خالی را پر کند و از این کار لذت می برد، پس باید فضایی ارائه کنم که امکان این کار برایش فراهم شود. اما پیش از این که کارم را شروع کنم، تصویری کاملا روشن از شخصیت های داستانم دارم، و امیدوارم چنین چیزی در داستان هایم به خوبی نمایان باشد.
چگونه روزتان را برنامه ریزی می کنید تا وقت لازم را برای نوشتن داشته باشید؟
به سختی! من سه فرزند دارم. بسیاری از روزها نیز مشکلی پیش می آید و روزم از دست می رود. برای همین تنها راه مطمئنی که باقی می ماند تا من بتوانم روزی ۱۰۰۰-۵۰۰ کلمه بنویسم، این است که صبح ها ساعت شش، پیش از این که بقیه بیدار شوند، از خواب برخیزم و مشغول کار شوم. راحت رانیست، ولی جواب می دهد.
برای این که بنویسید آیا چیزی را هم از دست داده اید؟
سوال جالبی است. قطعا با نویسندگی چیزهای بیشتری به دست آورده ام تا اینکه از دست داده باشم، با این همه باید بگویم ارتباط هایم کم شده و معاشرت زیادی ندارم. با سه فرزند و شغل دشوار و پرمسئولیتی که دارم، طبیعی است مجبورم چیزی را این وسط فدا کنم. به این نتیجه رسیده ام که باید دیدار دوستانم را کنار بگذارم و از خیرش بگذرم. ولی خوشبختانه با وسایل ارتباط جمعی همچنان می توانم با دوستانم در ارتباط باشم. اوه، یک چیز دیگر، داشتن یک خانه مرتب و به سامان که ایده آلم است، قطعا این میان فدا شده است.
اغلب در کتاب های شما علاوه بر یک رشته داستان جدی، طنز نیز وجود دارد، چگونه این کار را می کنید؟ آیا قرار دادن طنز در کنار مسائل جدی برای شما کار ساده ای است؟
بستگی به روحیه ام دارد. با داستان «من پیش از تو» بود که عملا طنز را به کتاب هایم وارد کردم. زیرا دیدم به کارگیری طنز در مشکلات جدی زندگی می تواند مفید واقع شود. بعضی روزها نکته های مزاح آمیز خودبخود به ذهن می آیند و من پشت میز کارم مثل خل ها غش غش می خندم. روزهای دیگر (مثل امروز) حتی تلاش هم نمی کنم. فقط باید باور داشته باشی که چیزهای خنده دار خودشان می آین.
چگونه می نویسید؟ آیا با دست می نویسید؟ همین طور که به پیش می روید، آیا کارتان را ویرایش هم می کنید؟
من از لپ تاپ استفاده می کنم. دائم نیز در حال ویرایش هستم. هم روز کارم را با خواندن نوشته های روز قبل آغاز می کنم و قسمت زیادی از آن را پاک می کنم. ویرایشی که می کنم بیش از آن است که بتوانم با دست بنویسم. اگر بخواهم با مداد بنویسم، مجبورم قسمت های زیادی را با پاک کن پاک کنم، در نتیجه به کثیف کاری زیادی می انجامد.
آیا کتاب خاصی وجود دارد که دوست داشتید خودتان آن را نوشته باشید؟ چرا؟
اوه، چه سوال جالبی! در حال حاضر دارم کتاب «سهره طلایی» نوشته دانا تارت را می خوانم. به توانایی اش در خلق شخصیت بوریس غبطه می خورم، به نظرم کم نظیر است و نوآوری محسوب می شود.
آیا پیش از نوشتن تحقیقاتی انجام می دهید؟ یا در حین کار؟ آیا یافته هایتان در حلق شخصیت ها یا پیشبرد طرح اصلی داستان تاثیری دارند یا خیر؟
بله، هر دو مورد درست است. گاهی با تحقیقاتی که انجام می دهم کل داستان تغییر می کند و این یکی از لذت های تحقیق است. در حال حاضر، یک بار دیگر دارم درباره کارکنان اورژانس و آمبولانس تحقیق می کنم. الان منتظرم تا به درخواستم پاسخ داده شود و اجازه بدهند با کارکنان آمبولانس به ماموریت بروم. مطمئنا این کار باعث می شود در داستانم کمی به عقب برگردم، زیرا می دانم آنچه اکنون می نویسم تحت تاثیر حال و هوا و صحنه هایی قرار خواهدگرفت که شاهدش خواهم شد.
معرفی کتاب هایی که از جوجو مویز در ایران ترجمه شده است
رمانتیک های پرفروش
جوجو مویز تا به امروز ۱۳ رمان را روانه بازار کرده است و استقبال مخاطبان از کتاب های او در نوع خود بی سابقه بوده است.
شهرت او نزد خوانندگان در سال ۲۰۰۴ و با رمان «میوه خارجی» آغاز شد. این رمان برنده جایزه بهترین رمان عاشقانه سال شد. مویز از معدود نویسندگانی است که دو بار به این جایزه دست پیدا کرده است. یک بار در سال ۲۰۰۴ و دیگری در سال ۲۰۱۱ برای کتاب «آخرین نامه عاشقت». از زمان آغاز به کار نویسندگی، شهرت او روزافزون بوده است اما در سال های اخیر به اوج خود رسیده است.
کتاب های او به ۱۱ زبان ترجمه شده اند و فیلمسازان برخی از داستان های او را به فیلم تبدیل کرده و یا در تلاش هستند که بر مبنای آنها فیلمی بسازند.
من پیش از تو
رمان «من پیش از تو» ماجرای لوییزا کلارک دختر ۲۶ ساله ای از طبقه کارگر است که پرستار مرد ۳۵ ساله باهوش، ثروتمند و خشمگینی به نام ویل ترینر می شود. ویل پس از تصادف با موتورسیکلت دچار فلج چهار اندام شده و دو سالی می شود که روی ویلچر می نشیند. کامیلا، مادر ویل، از روی ناچاری لوییزا را استخدام می کند.
او پرستاری را هم برای مراقبت های پزشکی ویل استخدام کرده است اما امیدوار است لوییزا روحیه پسرش را به او بازگرداند. جوجو مویز روزنامه نگار انگلیسی است که از سال ۲۰۰۲ تمام وقت پای نوشتن رمان نشست. تا سال ۲۰۱۲ هشت رمان نوشت که با استقبال رو به رو نشد اما با انتشار رمان «من پیش از تو» در ژانویه ۲۰۱۲ بلافاصله نام او در صدر جدول پرفروش ترین های انگلستان جای گرفت. این رمان اولین بار توسط مریم مفتاحی از سوی نشر آموت منتشر شد.
آخرین نامه معشوق
کتاب «آخرین نامه معشوق» تقریبا همزمان با کتاب مشهور یگر این نویسنده با عنوان «من پیش از تو» منتشر شده و مربوط به دوره پرکاری این نویسنده و روزنامه نگار انگلیسی است. گرچه محبوبیت و شهرت کتاب «من پیش از تو» بسیار بیشتر از سایر آثار این نویسنده است و به گفته خود مویز مردم او را با این کتاب می شناسند اما کتاب «آخرین نامه معشوق» مثل سایر کتاب هایی که توسط جوجو مویز نوشته شده اند، بسیار مورد توجه قرار گرفته و برای چند ماه در صدر پرفروش ترین کتاب های انگلستان بوده.
به گفته جوجو مویز ایده اولیه این کتاب هنگامی که وی در یک کافه بوده به ذهنش خطور کرده است، وی در کافه شاهد گفت و گوی زنانی بوده که در خصوص پیام کوتاه و نحوه برقراری ارتباط از طریق آن و پیامی که می خواستند ارسال کنند بحث می کردند. مویز در این باره می گوید: «بعد از این جریان با خودم فکر کردم که تا چند وقت پیش مردم برای همدیگر نامه می نوشتند و چقدر به نامه ها و پیام های ارسالی از طریق آنها اهمیت قائل بودند، حال آنکه امروزه دیگر کسی نامه نمی فرستد و در زندگی روزمره انسان ها دیگر کاربردی ندارد.»
او بر این مبنا تصمیم گرفته است تا با نوشتن رمانی عاشقانه با محوریت پیداکردن نامه های عاشقانه توسط دو زن در دو زمان مختلف به نام های جنیفر و اِلی، حس نوستالژیک نامه نگاری در زمان های گذشته (گذشته نه چندان دور) را برای علاقه مندان مطالعه بازسازی کرده و تاثیر نامه در زندگی این افراد را روایت کند. این رمان را نشر میلکان با ترجمه کتایون اسماعیلی منتشر کرده است.
پس از تو
مویز سپتامبر ۲۰۱۵ دنباله رمان «من پیش از تو» را تحت عنوان «پس از تو» روانه کتاب فروشی ها کرد. این دو کتاب در ایران نیز با ترجمه مریم مفتاحی از سوی انتشارات آموت منتشر شده اند. که رتبه های اول و دوم جدول پرفروش های رمان خارجی این نشر را به خود اختصاص داده اند.
به تازگی اقتباس سینمایی رمان «من پیش از تو» به کارگردانی تیا شروک روی پرده رفت.
این فیلم نخستین تجربه فیلمنامه نویسی را برای مویز رقم زد.
ماه عسل در پاریس
حبس توماس زنی با دو شغل و دو بچه، از پس هزینه های زندگی خود و فرزندانش بر نمی آید و هیچ وقت پول کافی ندارد. نهایت تلاشش را می کند دوباره روی پا بایستد. با این همه، مشکلاتی وجود دارند که خودش به تنهایی از عهده آنها بر نمی آید. «اد نیکلاس» مرد موفقی ست که دچار بدبیاری می شود و با یک اشتباه همه چیزش را می بازد. حالا تلاش می کند زندگی اش را دوباره از نو بسازد.
دیلی تلگراف درباره این رمان می نویسد: «رمانی پرکشش از شرح یک دلدادگی که از خواندنش لذت می برید.» روزنامه ساندی اکسپرس نیز درباره آن نوشته است: «تاثرانگیز با فراز و نشیب هایی بسیار که گاهی با صدای بلند می خندید.»
این کتاب با ترجمه مریم مفتاحی از سوی نشر آموت چاپ شده است.
دختری که رهایش کردی
کتاب «دختری که رهایش کردی» رمانی است درهم تنیده با حوادث دوران جنگ جهانی دوم. جوجو مویز در این کتاب داستان خود را به صورت موازی در دو زمان متفاوت با بازه زمانی ۱۰۰ ساله روایت می کند. ماجرا درباره اشغال فرانسه توسط نازی ها و غارت اشیای هنری فرانسه توسط آنها است. کتاب «دختری که رهایش کردی» درواقع دستانی درباره دو زن با برخی ویژگی های مشابه است که یکی از آنها به نام سوفی در زمان اشغال فرانسه مجبور است از خانواده اش در نبود شوهر در مقابل نازی ها محافظت نماید و دیگری به نام لیو که در لندن زندگی می کند.
شوهر لیو قبل از فوت به وی یک تابلو نقاشی هدیه می دهد که نمایی از یک زن است و مربوط به یک قرن قبل می شود و در جریان جنگ از فرانسه به انگلستان منتقل شده است. این کتاب در ایرن با ترجمه کتایون اسماعیلی و توسط نشر میلکان به چاپ رسید.
یک به علاوه یک
کتاب «ماه عسل در پاریس» رمان کوتاهی است که در سال ۲۰۱۲ بعد از کتاب «من پیش از تو» و دقیقا قبل از کتاب «دختری که رهایش کردی» توسط جوجو مویز نوشته شد. اولین انتشار این کتاب به صورت الکترونیکی بود و پس از آن با ترجمه کتاب در کشورهای مختلف نسخه چاپی آن نیز منتشر گردید.
شخصیت های اصلی کتاب «ماه عسل در پاریس»، سوفی و لیو هستند (شخصیت های اصلی کتاب «دختری که رهایش کردی»)، و داستان کتاب، روایت داستان ازدواج و شروع زندگی مشترک این و نفر است. داستان کتاب شامل اتفاقاتی است که دقیقا قبل از کتاب «دختری که رهایش کردی» جریان دارد و به همین خاطر به علاقه مندان توصیه می شود که این دو کتاب را به همراه یکدیگر خریداری و مطالعه نمایند.
جوجو مویز درباره نوشتن کتاب و دلیل انتخاب این عنوان اینگونه می گوید که بارها به پاریس سفر کرده و از پاریس به عنوان زیباترین شهر دنیا یاد می کند. این کتاب با ترجمه شیدا رضایی از سوی نشر جامی چاپ شده است. البته ترجمه دیگری با عنوان «تک و تنها در پاریس» نیز با ترجمه نفیسه معتکف از این کتاب از سوی انتشارات نسل نواندیش روانه بازار کتاب شده است.
روزنامه هفت صبح
1 Comment
ناشناس
صد رحمت به فهیمه رحیمی! زرد غلیظی ست این خانم