این مقاله را به اشتراک بگذارید
به گزارش مدومه به نقل از ایبنا، به نقل از نیویورکتایمز- کتاب خاطرات «باراک اوباما» تحت عنوان «رؤیاهای پدرم» در سال ۱۹۹۵ منتشر شد و یک دهه بعد تجدید چاپ شد. کتاب به خوانندگان نشان میدهد چطور تلاش کردند، «باراک» پسر مادر آمریکایی سفیدپوست و پدر آفریقایی هویتش را بپذیرد .
کتاب نشان میدهد او پس از ازدواج با «میچل رابینسونِ» سیاهپوست بیشتر از قبل به نژادش افتخار کرد. «میچل» نیز مانند او فارغالتحصیل رشته حقوق دانشگاه «هاروارد» و عضو گروه کوچک نخبگان «شیکاگو» بود. اما بسیاری معتقدند اتفاقهای توصیفشده در کتاب حقیقت ندارد و به منظور رسیدن به مقاصد سیاسی خاص نوشته شده است. حتی ازدواج وی با زنی سیاهپوست را نیز بر اساس مصلحت میدانند.
منتقدین اصولاً به جملههای نادرست و حقایق اشتباه این کتاب خُرده میگیرند. این در حالی است که «دیوید جی. گارو»، مورخ معتقد است این کتاب یک اثر تاریخی است و زندگینامه به حساب نمیآید. البته وی نویسنده را به دروغ متهم میکند و معتقد است جدالی در او برای درک هویت نژادیاش رخ نداده است. «او کودکیاش را در این کتاب به شکلی دیگر ارائه میدهد تا عناصر تشکیلدهنده این جدال را باورپذیر جلوه دهد.» «گارو» میگوید او هویت واقعیاش را حتی از نزدیکانش و حتی همسرش مخفی کرده است.
«اوباما» در بسیاری از مصاحبههایش سخن از عشق شدید به «میچل» همسرش را به میان میآورد اما بسیاری معتقدند چنین نیست. وی پیش از ازدواج با «میچل» معشوقهای به نام «جاگر» داشت و قرار بود با او ازدواج کند اما ناگهان از تصمیمش منصرف شد. «جاگر» کمی پس از اتمام رابطه کاملاً حذف شد و تریبونی برای اعلام حقایق زندگی شخصیاش با «اوباما» نیافت.
در این میان «دیوید رمنیک»، سردبیر مجله «نیویورکر» کتابی تحت عنوان «ستاره در حال پیشرفت» مینویسد و در آن به «جاگر» فرصت میدهد بخشی از حقیقت را بیان کند. «جاگر» معتقد است «باراک» علاقه زیادی به او داشت اما احساس میکرد ازدواج با دختری سفیدپوست یا غیرسیاهپوست به او در راه مسیر سیاسیاش ضربه میزند. او میگوید: «برای باراک ترک زندگیاش با من آسان نبود اما سودای رسیدن به قدرت را داشت و حاضر نبود مانعی بر سر راهش ببیند.»
«ستاره در حال پیشرفت» به خوانندگان نشان میدهد «اوباما» تلاش میکند به دیگران نشان دهد آنها را درک میکند اما در واقع چنین نیست و او دارای شخصیتی دیگر است که آن را مخفی میکند. این نوع رفتار نیز به زعم کتاب از کودکیاش نشأت میگیرد. پدر و مادر رئیسجمهور سابق او را ترک کردند و «باراک» توسط پدربزرگ و مادربزرگش بزرگ شد. همین موضوع سبب شد او هیچوقت نتواند به دیگران به طور کامل اعتماد کند. حقیقتی که بسیاری از طرفدارانش علاقهای به پذیرش آن ندارند.