این مقاله را به اشتراک بگذارید
نقد «پیاده روهای پارک لاله، سکوی دوم» اثر رویا هدایتی
یک پیاده روی بلند، از میان جامعهای با مردمانی قدکوتاه!
علیرضا پژمان
«من میدونم چرا هنوز که هنوزه مردم بچه میآرن. به نظر من که جمعیت جهان دیگه بسه. به نظرم وقتشه آدما هم مثل دایناسورا منقرض بشن.»
اگر خیلی وقت است که رمانی ایرانی با موضوعیت اجتماعی در دست نگرفتهاید، اگر دیر زمانی است که رمانی ایرانی و اجتماعی اما قصه مند که سلیس به نگارش درآمده است، نخواندهاید، رمان «پیاده رویهای پارک لاله، سکوی دوم» پیشنهاد خوبی است برای شما. خصوصا شمایی که خیلی وقت است چنین رمانی، که نویسندهاش یک خانم است، نخواندهاید. بی شک چنین کتابی، کتابی است که معمولا در سبد مطالعه ما، حتی خواننگان حرفهای داستان ایرانی، جایش خالی است.
رویا هدایتی در «پیاده رویهای پارک لاله، سکوی دوم» بیش از همه در بند و دغدغهمند وجوه جامعه شناسیک اثرش است. این رمان با درونمایه اجتماعیاش به شدت سعی در تبیین معضلات اجتماعیای دارد که گاه شهروندان آن جامعه و گاه روشنفکران و خصوصا داستان نویسان ما آن را به فراموشی سپردهاند. «پیاده رویهای پارک لاله، سکوی دوم» به طرز قابل تحسین مسائل مهمی از این دست به مخاطب یادآوری میشود. شاید به همین واسطه این رمان بسیاری از نهادها با موضوعیت بررسی مسائل اجتماعی را فرابخواند. این در حالی ست که رمان «پیاده رویهای پارک لاله، سکوی دوم» بسیاری از مخطبان آثار داستانی را خصوصا زنان و دختران را جذب خودش میکند؛ این کتاب به شدت قصهمند و در جذب مخاطب موفق است. این مسائل حاد اجتماعی که در بدو امر به آن اشاره شده است در بستری از یک قصه جذاب اجتماعی با فکر مخاطب درگیر میشود و ذهن و اندیشه مخاطب را به بازی میگیرد. شاید به همین دلیل آغاز این اثر، با یک کابوس شروع میشود؛ کابوسی با تصاویری دوزخی که یک نابودی تمام عیار اجتماعی را هشدار میدهد.
زبان این داستان اولین چیزی است که که هر مخاطبی را متوجه خود میکند؛ زبانی ساده، شکسته و تا حدودی کثیف که احتمالا برآمده از بوطیقای ماهوی «پیاده رویهای پارک لاله، سکوی دوم» است. این ویژگیها که اکنون برای زبان اثر برشمرده شد البته، به دلیل شخصیت راوی داستان نیز دارای چنین وجههایی ست. راوی ۲۱ ساله این قصه از طبقه رو به پایین جامعه است که هنوز چشمش به دنیا باز نشده او را به خانه شوهر میبرند. سوال اول: ۲۱ سال سن کمی است؟ این نخستین سوالی است که ذهن خواننده اثر را درگیر میکند. به یقین بعد از آشنایی با راوی این قصه که به نوعی نماینده دختران ۲۱ ساله جامعه ماست جواب روشنی به این سوال خواهید داد. اگر دختری ۲۱ ساله را در نظر بگیرید با همه ویژگیهای معمولی یک دختر ۲۱ ساله روایت داستان، روایت بی شاخ و برگ و دست نخوردهای است که هیچ فراز و فرود غیر واقعی در نحوه روایتش وجود ندارد. این طوری ما با داستانی سراسر بی شاخ و برگ و به عبارت بهتر فیلتر نشده از اجتماعی که در آن هستیم، نصیبمان میشود.
طلاق، کودک آزاری و بلوغ جسمی-فکری از مهمترین مضامین کتابی است که در دست خواهید گرفت. مخاطبان ادبیات داستانی ایران در کتاب رویا هدایتی با دو جنبه جدید مواجه خواهند شد. نخست؛ شاید پیش از در ادبیات داستانی ایرانی مخاطب آثاری که ذیل درونمایه اجتماعی قرار میگیرند، بوده باشید اما «پیاده رویهای پارک لاله، سکوی دوم» سعی نشده که به اجتماعی بوده بسنده شود یا یه عبارت سادهتر موضوعات اجتماعی یا آسیبهای امروز جامعهمان را فریاد بزند، به صورت مستقیم به آنها بپردازد و از قالب داستانی اثر به زبان دیگر سوءاستفاده کند. اما جنبه دوم که ارتباط تنگاتنگی با ویژگی نخست دارد؛ رابطه دوسویهای است که نویسنده اثر توانسته در میان فرم و محتوای کارش ایجاد کند. رویا هدایتی موفق شده داستانی بنویسد که ما مخاطبش باشیم، به آن گوش کنیم و در نهایت و فرجامِ کار با بنایی منسجم رو به رو شویم که در آن جامعه خودمان را بیابیم.
نکته جذاب دیگر رمان حاضر، نحوه روایت آن است. روایت در رمان «پیاده رویهای پارک لاله، سکوی دوم» عنصر بسیار مهم و در عین حال مجذوب کنندهای برای خواننده اثر است. نویسنده داستان تعمدا تلاش چندانی برای پیچیده کردن این مسئله نکرده، کاری که معمولا بی هیچ دلیلی و گویی با پیش فرضی همیشگی در داستانهای ایرانی صورت میگیرد؛ انگار پیچیدگی روایی شأنیتی به اثر میبخشد که بهتر است مولف اثر از آن بهره ببرد. نه، هدایتی روایتی ساده، با زبان و پرداختی ساده را، ابزار کارش «در پیاده رویهای پارک لاله، سکوی دوم» میکند. چه بسا شما به عنوان خواننده این داستان، صرفا به واسطه این روایت ساده و دلپذیر که فضایی صمیمی برای رمان تدارک دیده، با نویسنده و قصهاش همراه شوید. این نکته هوش داستان نویس را نیز نشان میدهد که با همین ابزار ساده توانسته مخاطب را مجذوب داستانی کند که میتوانست به دلیل وجوه تماتیکش برای مخاطب عذاب آور باشد.
رویا هدایتی این داستان را ساده نوشته است، البته با همین زبان و ساختار ساده جملاتش، گاه ما را به فکر فرو میبرد: «ریخت و قیافه من اون روز جدا شبیه یه سیب زمینی ترشی بود که پر از فرو رفتگیه. منظورم اینه که روحم خیلی فرو رفته بود. بعد وقتی آدم روحش فرو رفته باشه جسمش فرو رفته میشه.»
نقل از الف کتاب
«پیاده روهای پارک لاله، سکوی دوم»
نویسنده: رویا هدایتی
ناشر: هیلا، چاپ اول ۱۳۹۵
۱۷۶صفحه، ۱۱۰۰۰تومان
2 نظر
ناشناس
این یادداشت باعث شده قطعا این کتاب را نخرم.بی نهایت بد و سفارشی بود
مجید
آقا ممنون که با تاکید بر قوت های اثر نوشتید نه ضعف هایش من برعکس دوستمان تشویق شدم برم بخرم.