این مقاله را به اشتراک بگذارید
‘
نگاهی به امتیازنامه دارسی (١٩٠١)
سرنوشت ما هنوز به نفت گره خورده است
هنگام امضای امتیاز هنوز افقهای کنونی در برابر نفت گشوده نشده بود
پنج ژوئن ١٩٠١ میلادی
١١۶ سال از انعقاد قرارداد دارسی گذشت
محسن آزموده
«والنفط امراه زانیه لاخیر فیها. او مال حرام… و من رای انه صب علیه فانه یصیبه نائبه من سلطان. و النفط شرور و انکاد و حروب»**
گذشتگان ما گفتهاند نفت نشان از آشفتگیها و درگیریها دارد. هر که نفت در خواب بیند به مصیبتی گرفتار شود. نفت زن بیحفاظ بلایه کار است که سر کردن با او دشوار است. اگر از دست بگذاری و غفلت کنی چهها که نکند! نفت مال حرام بیسرانجام است. بدنامی دارد و عاقبت ندارد. خواب نفت خبر میدهد که گرفتاری سیاسی (نائبه من سلطان) در راه است. قرن بیستم برای ایران با امتیازنامه دارسی (١٩٠١) آغاز شد و حوادث و ماجراهای بعدی، خواه ناخواه، مستقیم یا غیر مستقیم، در دود و تف نفت و گاهی در آتش آن، فروپیچید. سرنوشت ما هنوز با نفت گره خورده است. امتیاز دارسی نسبت به امتیازنامههای نفتی رایج در آن زمان یک ویژگی منحصر به فرد داشت، در سایر امتیازنامهها شرکتهای صاحب امتیاز در ازای هر تن نفتی که استخراج میکردند حق الامتیازی مقطوع (fixed royalty rate) میپرداختند. تنها استثنا در آن میان نفت ایران بود که قرارداد دارسی فرمول ویژهای برای محاسبه درآمد ایران پیشبینی کرده بود و مقرر داشته بود که ١۶ درصد منافع خالص تمام شرکتهایی که از سوی صاحب امتیاز تاسیس شود، «سال به سال به دولت علیه ایران کارساز شود». این حکم که در ماده دهم امتیازنامه آمده بود، در آن روزگار که آن را امضا میکردند معنای زیادی نمیتوانست داشته باشد، اما بعدها که قلمرو کاربردی نفت وسعت گرفت و فعالیت شرکت صاحب امتیاز نیز در اطراف و اکناف عالم گسترش یافت، این ماده برای صاحب امتیاز نگرانکننده بود. مواد دیگری هم در امتیازنامه نخستین بود که موجب ناراحتی امتیازدهنده بود، مثل مدت زمان آن. الغای قرارداد دارسی را از این منظر میتوان نگریست، به ویژه که این نگرانیها در قرارداد ١٩٣٣ بر طرف شد. در این بررسی کوتاه خواهیم کوشید نخست نگاهی به سابقه نفت در ایران و تولد صنعت نفت در جهان نگاهی بیندازیم، سپس به نخستین امتیازهای نفت تا پیش از امتیاز دارسی نگاهی خواهیم انداخت و در ادامه امتیازنامه دارسی و شرایط انعقاد آن را وارسی خواهیم کرد.
ایرانیان و نفت
نفت در ایران از دوران باستان شناخته شده بود. در گوشه و کنار مناطق جنوب غربی فلات ایران، از شرق تا سند و ماوراءالنهر و از غرب تا سارد و مصر چشمههای نفت جاری بود و مردم آن نواحی از حدود پنج شش هزار سال پیش از قیر به عنوان ملاط سنگ و آجر در بناها، اندودن بدنه خارجی زورقها، ساختن ظروف سفالی و به هم پیوستن قطعات جواهر و زینت آلات سود میجستند. شعلههای فروزان آتش جاودان که دست بشر در آن نقشی نداشت، در جای جای این سرزمین از شکاف کوها و درهها بر فراز منابع گاز و نفت سر بر میکشید. برخی از این آتشهای مقدس مانند آتشکده آذرگشسب در جنوب آذربایجان (تخت سلیمان کنونی) تا چند قرن پس از اسلام نیز روشن و فروزان بودند و جهانگردانی چون ابودلف، مسعودی، یاقوت حموی و محمد بن زکریای قزوینی از آنها یاد کردهاند. در آن روزگار کسی فکر نمیکرد که این ماده سیاه رنگ بدبو میتواند منشا تحولی شگرف در زندگی انسان باشد. از نفت به مقدار کم برای مصارف دارویی استفاده میشود و چیزی که آن را «صناعه النفط» مینامیدند بیشتر رویکرد رزمی داشت. مورخان از سلاحهایی مانند قاروره و نفاطه نام میبرند که در حقیقت مقدمه و پیشرو موشکهای جنگی امروزه بود و آنها را دستههای جنگی متخصص نفتانداز که لباس مخصوص (لباس النفاطین) به تن داشتند، با وسایل مخصوص که چرخ یا مدفع یا… نامیده میشد به سوی دشمن پرتاب میکردند. در زمان عباسیان از نفت برای روشن کردن معابر استفاده میشد و آن چراغهای نفتی را هم نفاطه میخواندند. نفت در آثار بزرگان شعر ایران از فردوسی و فرخی تا خاقانی و نظامی و سعدی و مولوی نیز حضور دارد. ابن بطوطه هفت صد سال پیش از کاربرد نفت در ساختن گرمابهها دربغداد خبر میدهد و در گزارش بازدید محلی به نام قیاره، در نزدیکی موصل، از روشهای ابتدایی استخراج قیر یاد میکند. نویسنده معاصر او شمسالدین محمد آملی از معادن نفت باکو یاد میکند و حتی از حفاری چاه نفت سخن به میان میآورد. پیش از آملی یاقوت حموی نیز از معادن بزرگ نفت باکو خبر میدهد و میگوید حق بهرهبرداری از هر معدن به روزانه هزار درهم میرسد. در زمینه نفت حتی سنگ نبشتههایی به جا مانده است، در دوران ایلخانان مغول، سلطان محمد اولجایتو فرمانی به صورت سنگ نبشته در باکو دارد که حکایت از مالیاتی به نام نفطی دارد. فرنگیهایی که در دوران صفویه به ایران آمدهاند از درآمدهای نفتی دولت یاد کردهاند. گفته میشود سلاطین صفویه درآمد چشمههای قیر و نفت ناحیه هفت شهیدان مسجد سلیمان را وقف امامزاده محل کرده و تولیت آن را به سادات محل تفویض کرده بودند. سادات آن ناحیه را به همین مناسبت سادات قیری مینامیدند و این سادات پس از قرارداد دارسی نیز به استناد حقوق سنتی خود از کمپانی نفت مستمری دریافت میکردند. ظاهرا پس از ملی شدن نفت وزارت دارایی آن حقوق را از نمایندگان سادات بازخرید.
صنعت جهانی نفت
صنعت نفت پدیده تازهای است و توسعه آن با توسعه صنعت اتومبیل و هواپیما همگام بوده است. این صنعت نخست در امریکا پیدا شد. تولد آن در سال ١٨۵٩ م. (١٢٣٨ ش.) در ایالت پنسیلوانیای امریکا بود. پیشروان و پرچم داران توسعه آن هم کارشناسان و مدیران امریکایی بودند و از آنجاست که این صنعت هنوز رنگ و بوی امریکایی دارد و بسیاری از اصطلاحات فنی و حقوقی آن گویای همین واقعیت است. پیش از کشف قاره امریکا توسط اروپاییان (در زمان ظهور صفویه در ایران) سرخ پوستان بومی این کشور نفت را به عنوان مادهای شفابخش میشناختند. مهاجرین اروپایی نیز در ابتدا همین بهره را از نفت میبردند، تا اینکه مردی به نام بیسل که وکیل دادگستری بود و علاقه به زبان آموزی به ویژه زبانهای کهن لاتین و عبری و یونانی و سنسکریت داشت، به این فکر افتاد که از این ماده سیاه بدبو برای روشنایی استفاده کند. آزمایشهای ساده شیمیدانها مشخص کرد که نفت نه تنها میتواند برای روشنایی مورد استفاده قرار گیرد بلکه با اندکی دستکاری خیلی بهتر از چربیهای حیوانی و نباتی در پیهسوزها روشنایی میدهد. ایشان همچنین متوجه شدند که از نفت، علاوه بر مصرف روشنایی، برای روغنکاری موتورهایی که با زغالسنگ کار میکردند نیز میتوان استفاده کرد. بیسل با چند تن از دوستان، شرکتی در پنسیلوانیا تاسیس کرد و از چشمه نفتی که در همان حوالی بود، روزانه سه تا شش گالن نفت استخراج میکردند. نماینده شرکت کلنل دریک بود. او اصلا نظامی نبود بلکه در راه آهن بود و به عنوان رییس قطار کار میکرد. اما کلنل صدایش میکردند تا اهل محل از او حساب ببرند. دریک به این فکر افتاد که برای استخراج نفت حفاری کند. البته اقدام او برای شخص خودش قرین موفقیت نبود. او در سال ١٨۵٩ در چاهی ٢١ متری به نفت رسید. اگرچه خود دریک از نفت خیری ندید، اما این حفاری با آزمایشهای ساده تقطیر و تصفیه به استفادههای گوناگون از نفت انجامید و به همین خاطر این سال را سال تولد صنعت نفت جدید میخوانند.
آوازه چاه دریک باعث شد جویندگان ثروت به فکر استخراج نفت بیفتند و همزمان نه فقط در امریکا که در کانادا و سرتاسر اروپا به جستوجوی نفت رفتند. شیمیدانها، کانی شناسان و زمین شناسان نیز بیکار ننشستند و تلاش کردند روشهای جدیدی برای استخراج محصولات نفتی ابداع کنند. این تلاشها همراه بود با ابداع وسایل و تجهیزات تازه برای استخراج، پالایش و حمل و نقل. اینچنین بود که صنعت نفت از نیمه دوم سده نوزدهم به سرعت رونق گرفت و اینچنین بود که انسان نفتی متولد شد.
امتیازهای نفت
واگذاری نخستین امتیاز نفت در ایران به یک خارجی فقط پنج سال با تاریخ آغاز صنعت نفت در دنیا فاصله دارد. این امتیاز در سال ١٨۶۴ (١٢۴٣ ه. ش.) به یک انگلیسی داده شد که قرار بود راه آهنی در ایران بکشد و معادن فلزات و نفت و قیر واقع در کنار خطآهن را تا چهل میلی از هر طرف در اختیار داشته باشد. این امتیاز به جایی نرسید؛ نه خط آهن کشیده شد و نه امکان بهرهبرداری از معادن اطراف آن فراهم آمد.
امتیار دوم باز مربوط به یک انگلیسی به نام بارون یولیوس رویتر بود که از سوی میرزا حسین خان سپهسالار در سال ١٢٨٩ ه. ق. (١٨٧٢ م.) واگذار شد. صاحب امتیاز علاوه بر حق احداث راه آهن، حق بهرهبرداری از کلیه معادن از جمله نفت را نیز به دست آورد. در فقرههای یازدهم و دوازدهم این امتیازنامه ضمن تفویض حق انحصاری بهرهبرداری از معادن ایران از نفت (پترول) نیز یاد میشود. منتها این حق به چهل میلی دو طرف خط آهن محدود نمیشد و «تمام وسعت مملکت ایران» را فرا میگرفت. درباره این امتیازنامه دیدگاههای گوناگونی از سوی کسانی چون لرد کرزن و سرپرسی سایکس عنوان شده است. کرزن در ایران و قضیه ایران این امتیازنامه را «بی سابقه» میخواند، به گونهای که «شاید خواب آن را هم کسی نمیدیده است». او این امتیازنامه را مشکلدار میخواند و مینویسد: «اجرای امتیازنامه موجب میشد که منازعه دایمو ناشایستهای بین انگلیس و روس در ایران درگیرد و ممکن بود که تولید مزاحمتهای شدید بینالمللی نماید». سرپرسی سایکس اما نگاهی مثبت به سپهسالار دارد و در جلد دوم تاریخ ایران مینویسد: «میرزا حسین خان صمیمانه معتقد بود نجات ایران منوط به این است که از طرفی تعهدات ایران را نسبت به روسیه انجام داده و از طرف دیگر آبادی و عمران کشور را با یاری انگلستان تامین کند.»
در هر صورت امتیاز رویتر به واسطه مخالفت شدید دولت روسیه و اعتراضات رجال و علمای وقت یک سال بعد از امضا به موجب اعلان رسمی ملغا و کان لم یکن شد. در سال ١٨٨۴ م. یک شرکت انگلیسی به نام شرکت هوتز و پسران (Hotz & sons) که کارش صادرات و واردات بود و در بوشهر مستقر بود امتیازی برای استخراج نفت دالکی واقع در نزدیکی بوشهر از دولت ایران اخذ کرد و چاه نه چندان عمیقی حفر کرد که به دلیل بینتیجه ماندن از کار خود صرف نظر و حقوق خود را به شرکت معادن ایران که بعدا تشکیل شد، واگذار کرد.
بارون رویتر بعد از الغای قرارداد رویتر، بر دعوی خود پافشاری و ادعای خسارت میکرد. بعد از روی کار آمدن امینالسلطان و مامور شدن سردرموندولف به سمت وزیر مختاری انگلیس در ایران مذاکراتی برای خاتمه دادن به این ادعا آغاز شد و در همان زمان ناصرالدین شاه که درصدد بود برای سومین بار به اروپا سفر کند، به پول نیاز داشت. در نتیجه مذاکرات امینالسلطان و وزیر مختار انگلیس امتیاز بانک شاهنشاهی درسال ١٨٨٩ به رویتر داده شد. در این امتیاز مبلغ ۴٠ هزار لیره به دولت ایران قرض داده شد تا مخارج سفر شاه به اروپا تامین شود، اما در عوض در فصلهای یازدهم و سیزدهم این امتیازنامه بار دیگر حق بهرهبرداری از معادن ایران از جمله نفت به بانک شاهنشاهی داده میشود. بانک شاهنشاهی نیز این حقوق را در ازای ١۵٠ هزاره لیره به شرکت انگلیسی به نام «شرکت معادن ایران» اعطا کرد. سرمایه این شرکت ١ میلیون لیره بود و سرمایهداران روسی و بلژیکی و فرانسوی در آن مشارکت داشتند.
این شرکت در بخش نفت امتیازات شرکت هوتز را خریداری کرد و زمین شناسان شرکت در سمنان و دالکی و جزیره قشم به کاوش پرداختند. در دالکی و قشم دستگاههای حفاری جدید برای نخستین مرتبه در ایران به کار افتاد و در دالکی چاهی به عمق ٢٧٠ متر و در قشم به عمق ٢۵٠ متر حفر شد ولی به نتیجهای نرسید. این شرکت چند سال در ایران کاوش کرد، اما چون سرمایه کافی نداشت و حمل و نقل نیز بسیار گران تمام میشد، در راس موعد دهساله طبق فصل یازدهم امتیازنامه حق استخراج معادن خود بهخود ملغا شد. در سال ١٨٩٩ یعنی در زمان سلطنت مظفرالدین شاه و صدارت علی اصغرخان امینالسلطان دو سرمایهدار روسی امتیازی برای استخراج معادن محال قراجه داغ آذربایجان تحصیل کردند. در فصل اول این امتیاز حق انحصاری به آنها برای استفاده از معادن قراجه داغ داده شده بود و چون نفت استثنا نشده بود، روسها مدعی بودند که معادن نفت هم جزو امتیاز بوده است. طبق این امتیاز معادنی که صاحبان امتیاز در طول ده سال کشف میکردند، به مدت هفتاد سال حق استخراج داشتند. این امتیازنامه هم پس از انعقاد عهدنامه ایران و شوروی در سال ١٩٢١ باطل شد.
امتیاز دارسی از افسانه تا واقعیت
آن روز که مظفرالدین شاه امضای خود را پای قرارنامچهای نهاد که امتیاز بهرهبرداری از نفت سرتاسر ایران- به استثنای پنج ایالت شمالی هم مرز را با روسیه- به آن استرالیایی انگلیسی تبار، ویلیام ناکس دارسی، اعطا میکرد، نه او میدانست که چه میکند و نه آن ماجراجوی گمنام میدانست که کلید چه گنج روانی را به دست آورده است. اختراع اتومبیل تنها پنج سال پیش از تاریخ امتیاز نامه دارسی (١٨٩۶ م) اتفاق افتاد. درباره امتیاز دارسی نخستینبار داستانی پلیسی منتشر شد مبنی بر ربودن امتیاز دارسی به دست مامورین مخفی انگلیسی در مجله لاگرا پوئیو در پاریس تحت عنوان جدال راکفلر و دتردینگ. بعدا آنتون زیشکا، روزنامهنگار اتریشی در کتابی به اسم جنگ مخفی برای نفت این داستان را منتشر کرد که این کتاب در ایران توسط داود داودی منتشر شد. این داستان همچنین در روزنامه شفق سرخ منتشر شد و از آن جا که نگاه مردم نسبت به انگلیس چندان مساعد نبود، مورد توجه قرار گرفت، این درحالی است که خود انتون زیشکا افسانه بودن داستان را قبول دارد.
اما اصل قضیه دارسی از آن جا شروع شد که یک هیات علمی فرانسوی از سال ١٨٨٩ (١٢۶٨ ش.) به دعوت دولت ایران به این کشور آمده و در زمینه فرهنگ، زمینشناسی و آثار باستانی اطلاعات فراوان گرد آورده بود. ریاست هیات با باستان شناس مشهور فرانسوی ژاک دو مرگان بود که از ١٨٨٩ تا ١٨٩١ در بسیاری از نواحی ایران سفر کرد و گزارش مقدماتی خود را در سال ١٨٩٢ در سال نامه معادن فرانسه منتشر کرد. دمورگان در این گزارش راجع به وجود نفت در غرب و جنوب غربی ایران به خصوص کردستان شرح مفصلی نوشت. دمورگان دوباره در سال ١٨٩٧ به ایران آمد و اینبار عملیات حفاری بسیار پر باری را در شوش آغاز کرد که به کشف قانون حمورابی و آثار نفیس دیگر از تمدنهای بابلی و عیلامی و هخامنشی و اشکانی و ساسانی انجامید. گزارشهای مفصل این هیات در پنج جلد از ١٨٩۴ تا ١٩٠۵ در پاریس منتشر شده است. دمورگان در جلد دوم که مشتمل بر اطلاعات بسیار در خصوص ذخایر نفتی ناحیه ذهاب در قصر شیرین بود و در ١٨٩۵ به چاپ رسید، پیشبینی کرده بود که ایجاد صنعت نفت در ایران هم منبع درآمد عظیم برای دولت خواهد شد و هم برای بهبود زندگی و رفاه حال عامه مفید خواهد بود. دمورگان معتقد بود که لایه نفتی بزرگی از موصل تا ناحیه پشتکوه گسترده است.
کتابچی خان
فردی ارمنی و گرجیتبار به اسم آنتوان کتابچیخان که مدیریت کل گمرک ایران را به عهده داشت، آغازگر ماجرا بود. او از دوستان نزدیک امینالسلطان صدراعظم مظفرالدین شاه بود و با سابقه مذاکرات با رویتر آشنا بود. کتابچی نتیجه پژوهشهای دمورگان را خواند و از آن جا که خودش نیز به صفحات غربی کشور رفت و آمد داشت و از وجود نفت در این مناطق اطلاع داشت. او علاوه بر دسترسی به نتیجه پژوهشهای دمورگان با یکی از خویشاوندان او به نام ادوارد کوت که پیشتر هم منشیگری رویتر را به عهده داشت، اطلاعات مربوط به سوابق امتیاز رویتر را به دست آورد. کتابچی در سفری در اواخر سال ١٩٠٠ به مناسبت برپایی نمایشگاهی از ایران به پاریس رفت و آنجا با «سر هانری دراموند ولف» که چندی پیشتر سمت وزیرمختاری انگلیس را در ایران داشت، ملاقات کرد. کتابچی در این دیدار ماجرای مقاله دمورگان و مشاهدات خود را گفت و از دراموند ولف خواست که زمینه آشنایی او را با سرمایهگذاران بریتانیایی فراهم کند. دراموند ولف که خود از قبل آگاهیهایی از نفت ایران داشت به کتابچی قول مساعدت داد و وقتی به لندن بازگشت با شخصی به نام «ویلیام ناکسی» دارسی آشنا شد و او را تشویق کرد که سرمایه خود را برای استخراج نفت ایران به کار اندازد.
ماجراجوی غربی
ویلیام ناکس دارسی در ١١ اکتبر سال ١٨۴٩ م. در شهر نیوتن ابوت واقع در ایالت دونشایر انگلستان متولد شد و تحصیلات متوسطه خود را در مدرسه وستمینستر لندن به پایان رساند. تا اینکه در سال ۱۸۶۶ خانواده دارسی به استرالیا مهاجرت کردند و در شهر راکهامپتون، کوئینزلند اقامت گزیدند. دارسی جوان تحصیلات خود را در این شهر ادامه داد و وارد دانشکده حقوق شد و تصمیم گرفت راه پدرش را ادامه دهد و وکیل شود. بنابراین پس از پایان تحصیلات در دانشکده حقوق، وارد کسب و کار پدرش شد. در همین روزها بود که دارسی تحقیقاتش را در زمینه زمینشناسی آغاز کرد.
وی در شهر راکهامپتون با النا بیرکبک آشنا شد. دارسی در تاریخ ۲۳ اکتبر ۱۸۷۲ در کلیسای کاتولیک شهر سیدنی با النا ازدواج کرد. النا تنها دختر ساموئل بیرکبک بود که در سال ۱۸۴۰ در مکزیک به دنیا آمد. ساموئل مهندس معدن بود که در ایلینوی ایالات متحده فعالیت میکرد. وی عضو یک خانواده اصیل بریتانیایی بود و زمانی که در کشور مکزیک در یک معدن نقره کار میکرد با همسر خود آشنا شد.
در سال ۱۸۸۲ دارسی همراه والتر راشل هال و توماس اسکارات هال، وارد یک سندیکای مشارکتی با حضور توماس، فردریک و ادوین مورگان شد که این سندیکا به تاسیس یک معدن سنگ آهن انجامید. این معدن در کوهی واقع در ۳۹ کیلومتری جنوب راکهامپتون قرار داشت، بعدها به نام کوه مورگان معروف شد. در اکتبر سال ۱۸۸۶ سندیکا در معدن کوه مورگان طلا کشف کرد. در آن زمان دارسی بزرگترین سهامدار شرکت بود و تعداد ١٢۵ هزار سهم آن به او تعلق داشت، همچنین ٢٣٣ هزار سهم دیگر نیز به صورت اعتباری در اختیار وی بود. در حالی که ارزش هر سهم این شرکت به قیمت ۱۷ پوند استرلینگ رسیده بود، دارسی کل سهام خود را به قیمت ۶ میلیون پوند فروخت (معادل ۴۹۶۰۰۰۰۰۰ پوند امروز!) . کمپانی همچنان به کار خود ادامه داد و موفق شد یک معدن طلا دیگر را در ماتاکانوی، واقع در بخش مرکزی هتاگو کشور نیوزیلند، از طریق یکی از شرکتهای تابعه کمپانی مورگان، خریداری کند. در سال ۱۸۸۹ دارسی با ثروت قابل توجهی همراه خانوادهاش به انگلستان نقل مکان کرد. وی در نزدیکی میدان گروسونور کاخ مجللی به نام استانمور را خریداری کرد.
مذاکرات نفتی
به دنبال مذاکرات ولف با دارسی، کوت در اوایل ژانویه ١٩٠١ (دی ماه ١٢٩٧) به لندن رفت و دارسی را تشویق کرد که همراه او ولف به پاریس برود و با کتابچیخان گفتوگو کند. این ملاقات در ٨ ژانویه صورت گرفت. طی دو ماه دارسی و دو نفر مشاور حقوقی و فنی او ١٠ بار با کتابچیخان و کوت به مذاکره نشستند و طرح تحصیل امتیاز را ریختند. کتابچیخان در این مذاکرات شرح و بسط زیادی راجع به منابع نفتی ایران به دارسی داد و از نوشتههای دمورگان شاهد آورد. دارسی تصمیم گرفت که زمینشناس ماهری را به ایران اعزام کند تا در این زمینه تحقیق کند. در نتیجه اچ. تی. برلز زمینشناس با معاونش دالتون به ایران رفتند. این متخصصین بعد از تحقیقات گزارش رضایتبخشی برای دارسی ارسال کردند و گفتند که کشف نفت در حوالی قصرشیرین و شوشتر بسیار محتمل و در نقاط دیگر هم امیدوارانه خواهد بود
در اول مارس ١٩٠١ توافق حاصل شد که هفت درصد از امتیاز به کتابچیخان، سه درصد به کوت و یک درصد به ولف داده شود؛ سپس کتابچی به تهران رفت تا مقدمات کار را فراهم آورد. دارسی نیز ماریوت خویشاوند و نماینده تامالاختیار خود را با سفارشنامهای از وزارت خارجه بریتانیا به تهران فرستاد. وزارت خارجه انگلیس به هاردینگ دستور کلی داده بود که هنگام ماموریتش در ایران کوشش بسیار کند که امتیاز نفت نواحی جنوب ایران را برای یکی از اتباع انگلیس تحصیل کند و طوری عمل کند که موجب تحریک روسها نشود.
کتابچی در ١٠ آوریل به تهران رسید و نخست به دیدار سر آرتور هاردینگ، وزیرمختار انگلیس رفت و او را در جریان کار گذاشت و سپس ماجرا را با امینالسلطان و همکارانش در دولت (مهندسالممالک غفاری، وزیر معادن و مشیرالدوله، وزیر امور خارجه) در میان گذاشت. مهمترین شخصیت در این مذاکرات کتابچی بود؛ وزیر مختار انگلیس نیز در پشت صحنه بود و در موارد حساس مداخله میکرد. مثلا ابتدا که ماریوت و کتابچی پیشنهاد قرارداد را به مظفرالدین شاه تسلیم کردند، شاه که سخت تحت نفوذ سیاست روس بود، بیدرنگ از قبول آن امتناع کرد. این جا بود که هاردینگ دخالت کرد و به ملاقات اتابک (امینالسلطان) رفت و از او تقاضای مساعدت نمود، ضمنا به ماریوت دستور داد که وعدههای لازم را به متصدیان امر داده و آنها را تطمیع کند. هاردینگ در کتابش به اسم «یک دیپلمات در شرق» توضیح میدهد که او و اتابک چگونه با حیلهگری توانستند وانمود کنند که سفارت روسیه با امتیازنامه مخالفتی ندارد و بر این اساس موافقت شاه را جلب کنند. اتابک برای این کار نامهای به زبان فارسی با خط شکسته به سفارت روس میفرستد و مترجم روس (مسیو استریتر) نیز در این زمان حضور نداشته که متن را بخواند و در نتیجه چنین وانمود میشود که روسها مخالفتی با امتیاز ندارند. به هر حال بعد از امضای قرارداد وزیر مختار روس تقاضا کرد که جبران این کار شود. در آن زمان یک جوان اسکاتلندی در وزارت دارایی ایران شغل نسبتا مهمی داشت و چون وزیر مختار روسیه فکر میکرد که او در تحصیل امتیاز دارسی نقش داشته، تقاضای اخراج او را کرد. وزیر مختار انگلیس ابتدا مخالفت کرد، اما نتیجهای در بر نداشت. در نهایت اتابک این فرد را که مکلین نام داشت از کار برکنار کرد. هاردینگ نیز در پاسخ شغل افتخاری وابسته بازرگانی سفارت انگلیس را به او واگذار کرد.
سر انجام در ٢٨ ماه مه ١٩٠١ (صفر ١٣١٩ ه. ق) امتیازنامه به امضا رسید و در ۵ ژوئن مظفرالدین شاه ماریوت را به حضور پذیرفت. هنگامی که امتیاز نفت به دارسی داده شد، دولت انگلیس ادعا کرد که دخالتی در تحصیل این امتیاز نداشته است، ولی گفتهها و نوشتههای دیپلماتهای انگلیسی خلاف این ادعا را ثابت میکند. در هر صورت در هنگام امضای امتیاز هنوز افقهای کنونی در برابر نفت گشوده نشده بود. اگرچه اختراع اتومبیل پنج سال پیش از تاریخ امتیازنامه دارسی اتفاق افتاد. صنعت نفت، پدیده تازهای بود و توسعه آن با توسعه صنعت اتومبیل و هواپیما همگام بود نخستین میدان نفتی خاورمیانه در ماه مه سال ١٩٠٨ (خرداد ١٢٨٧) در ایران شناسایی شد. نخستین هواپیما در سال ١٩١١ (١٢٩٠) به ایران آورده شد و نخستین محموله نفت ایران در ١٩١٢ (١٢٩١) به اروپا فرستاده شد. این صنعت نوپا با شتابی شگفتانگیز پر و بال گسترد و زغال را که منبع عمده انرژی برای صنعت جدید بود، کنار زد و در زیر و بم زندگی انسانها راه جست.
لازم به ذکر است که دارسی هیچوقت به ایران نیامد و امتیاز را نماینده او، ماریوت به وکالت از طرف او امضا کرد. این نکته افسانههای مربوط به تحصیل امتیاز را به کلی بیاعتبار میسازد. کتابچیخان و فرزندانش خیلی با امینالسلطان نزدیک بودند و همکاریهای آنها برای پیشبرد امتیاز بسیار موثر بود. بنابراین چون کتابچیخان پدر در اواخر سال ١٩٠٢ (١٢٨١ یا ١٣٢٠ قمری) به بیماری ذاتالریه درگشت سه فرزند او پل، وینست و ادوارد هر یک به عنوانی از دستگاهی که برای دارسی چیده بودند حقوق دریافت میکردند. اما در اواسط ١٩٠۶ (٢٩ آگوست مطابق با ٧ شهریور ١٢٨۵) که امینالسلطان به قتل رسید و از صحنه سیاست ایران ناپدید شد، چراغ اقبال خانواده کتابچی نیز به خاموشی گروید. دولت ایران به خدمت پسر ارشد کتابچیخان خاتمه داد. دارسی هم که دید دیگر از آن خانواده کاری برنمیآید، دیگر قراردادش را با ایشان تمدید نکرد.
امتیازنامه دارسی دارای صحه شاه و امضا و مهر اتابک و میرزا نصراللهخان مشیرالدوله (پدر حسین پیرنیا مشیرالدوله و حسین پیرنیا موتمن الملک) و نظامالدین غفاری مهندسالممالک است و در دفاتر دیوانی به ثبت و ضبط رسیده است.
**تعطیر الانام فی تعبیر المنام، ج ٢، ص ٣٧۴، به نقل از جلد اول خواب آشفته نفت
‘