این مقاله را به اشتراک بگذارید
آب و آتش(۸): کوته نوشته های حمیدرضا امیدی سرور
باز ترجمه آثار مارکز چقدر ضرورت دارد؟
کاوه میرعباسی یکی از مترجمان خوب این سالهاست، آشنا به چند زبان و به خصوص اسپانیولی که این فرصت را به او می دهد شاهکارهای ادبیات آمریکای لاتین را از زبان اصلی به فارسی برگرداند. چندی است میرعباسی مشغول بازگرداندن مجموعه آثار مارکز به زبان فارسی است. صد سال تنهایی و عشق در سالهای وبا را اخیرا به فارسی برگردانده و پیشتر هم خاطره دلبرکان غمگین من را ترجمه کرده بود.
میرعباسی در یکی از تازه ترین گفتگوهایش(اینجا ) با اشاره به این تصمیم بر این حقیقت تاکید می کند که: تعداد کسانی که با مراکز جعلی آشنا هستند بیشتر از کسانی است که با مارکز درست آشنا شده اند. اگر کسی پائولو کوئیلو را غلط ترجمه کند زیاد اهمیتی ندارد چون اصل آثار هم چندان درخشان نیست، اما نویسنده ای مثل مارکز حق دارد که درست معرفی شود. اگر عمری باشد تمام آثار مارکز را ترجمه خواهم کرد.
البته در درستی نظر میرعباسی شکی نیست اما نباید از این نکته غاقل شد، اغلب آثار مارکز چندین و چند باره به فارسی برگردانده شده اند و اگر خواننده جوینده باشد در میان آنها می تواند به ترجمه مقبولی از این آثار برسد اما در ادبیات غنی امریکای لاتین بسیارند نویسندگانی که آثارشان چنانکه باید به فارسی ترجمه نشده و حتی برخی از آنها هنوز به مخاطبان فارسی زبان معرفی نشده اند. مطالعه آثار نویسندگانی همانند خوسه دنوسو و مارسلو فیگراس که اخیرا به همت عبدالله کوثری و بیوک بوداغی به مخاطبان فارسی زبان معرفی شده اند، چنان تجربه شگرفی است که خواننده به خود می گوید حیف است که آثار نویسندگانی در این حد اندازه به فارسی ترجمه نشده باشد. به نظر ترجمه و معرفی چنین آثاری به مراتب از اهمیت بیشتری برخوردار هستند تا بازترجمه آثار مارکز؛ به خصوص که کاوه میرعباسی به زبان و ادبیات اسپانیولی آشناست یکی از بهترین گزینه ها برای رفتن به سراغ چنین آثاری است.