این مقاله را به اشتراک بگذارید
فیلسوفان از زندگی می گویند
دکتر علی غزالیفر
چه بسا عنوان کتاب کمی گمراهکننده باشد و درونمایه غنی و متنوع آن را بهخوبی نشان ندهد. در اینجا نباید "معنای زندگی" را به معنای محدود و تخصصی آن فهمید که امروزه تبدیل به یکی از حوزههای خاص فلسفه شده است. امروزه وقتی سخن از "معنای زندگی" به میان میآید منظور آن حوزه مشخص از فلسفه است که به این مسئله خاص میپردازد. اما در این اثر چنین محدودیتی وجود ندارد و مسائل بسیار گوناگونی درباره زندگی مطرح میشود. اما برخلاف عبارت "معنای زندگی"، مصادیق "اندیشهورزان اروپایی" محدود به ده نفر است. کسانی که طرف گفتگو واقع شدهاند به ترتیب عبارتند از: هانا آرنت (۱۹۰۶-۱۹۷۵)، کارل پوپر (۱۹۰۲-۱۹۹۴)، آرتور کوستلر (۱۹۰۵-۱۹۸۳)، لِشِک کولاکوفسکی (۱۹۲۷-۲۰۰۹)، هانس گئورگ گادامر (۱۹۰۰-۲۰۰۲)، هربرت مارکوزه (۱۸۹۸-۱۹۷۹)، یورگن هابرماس(۱۹۲۹- )، ماکس هورکهایمر (۱۸۹۵-۱۹۷۳)، مارتین هایدگر (۱۸۸۹-۱۹۷۶) و هانس یوناس (۱۹۰۳-۱۹۹۳). به جز هابرماس هیچیک از آنها اینک در قید حیات نیست.
این اثر علاوه بر مقدمه مترجم، از یازده فصل تشکیل شده است. هر بخش به یکی از ده اندیشمند اختصاص دارد. البته مترجم پس از مصاحبه مشهور هایدگر با مجله اشپیگل فصل بسیار جالبی را تحت عنوان "پنجاه سال بعد" نگاشته است. هایدگر در آن مصاحبه هم درباره گذشته سیاسیاش توضیحاتی میدهد و برای عملکرد خود در ارتباط با حزب نازی توجیهاتی میآورد، و هم درباره فلسفه خاص خود سخن میگوید. مترجم در نوشته خود مطالب گوناگونی را در مورد نسبت هایدگر با حزب نازی و یهودستیزی او گردآوری کرده است؛ از جمله سخنان شاگردانش، یعنی هانا آرنت، مارکوزه و کارل لویت در مورد دیدگاههای استادشان و چیزهای مهم و جالبی که بین آنها ردوبدل شده است. البته افزودههای مترجم به همین فصل محدود نمیشود و او در سراسر کتاب پانوشتهای توضیحی خوبی افزوده است، بهویژه مواردی که به شرحِ حال شخصیتها اختصاص دارد.
نکته بعدی آن است که چنین کتابی در اصل وجود ندارد و مترجم هر کدام از بخشهای کتاب را از منبع خاصی گرفته است. به عبارت دیگر این اثر گلچینی از آثار مختلف است. البته بیشتر بخشها نیز در واقع ترکیبی از چند مصاحبه بوده است که مترجم به دلیل قرابت موضوعی آنها در کنار هم قرار داده است. ویژگی مشترک همه بخشها در دو چیز است؛ موضوع و زبان. موضوع بحث زندگی در عامترین معنای آن است و از جهت زبان همه مصاحبهشوندگان آلمانیزبان هستند، اگرچه ملیت آلمانی ندارد. گفتگوها نیز در اصل به زبان آلمانی صورت گرفته است و مترجم همه را از زبان آلمانی به فارسی برگردانده است.
اما وجه مشترک به همینجا خاتمه مییابد و پس از آن شاهد تنوع فراوان نگاه و نظریات فیلسوفان خواهیم بود. هدف از این معرفی مختصر هم فقط نشان دادن تنوع مباحث است تا خواننده حال و هوای کلی اثر را حس کند. در مصاحبهها هم موضوعات کلی و هم امور جزیی مطرح میشوند؛ هم از مباحث نظری سخن به میان میآید و هم از مباحث عملی؛ هم به روابط این فیلسوفان با دیگران اشاره میشود و هم به جزئیات زندگیشان. برای نمونه آرنت وضعیت زندگیاش را در آلمان شرح میدهد. آرتور کوستلر از دوران نوجوانیاش میگوید. از حس و حالش هنگامی که در اسپانیا چند ماه به زندان افتاد و قرار بود اعدام شود و اینکه مرگ را چطور احساس میکرد. از موفقیتهای بزرگ و کارهای شرمآورش هم سخن میگوید. و توضیح میدهد که همه اینها چه تاثیری بر اندیشهها و نوشتههای او بهجا گذاشتند. در همه مصاحبهها مباحث متعددی درباره وضعیت کلی حیات بشری مطرح میشود و تنوع دیدگاهها کم نیست. نه تنها در مورد پیشبینی آینده زندگی انسان اختلاف نظر وجود دارد، بلکه حتی درباره توصیف کلیت وضع موجود نیز اختلاف نظر جدی وجود دارد؛ مثلا هانس یوناس نسبت به اکنون و آینده بشریت بسیار بدبین است اما کارل پوپر وضع فعلی بشریت را بسیار مثبت ارزیابی میکند.
در خلال گفتگوها از فلسفههای این اندیشمندان نیز بحث به میان میآید. کارل پوپر در مورد فلسفه علم، تئوری معرفتشناختی و فلسفه سیاسیاش سخن میگوید. گادامر در مورد جوانب مختلف هرمنوتیک توضیح میدهد. و هایدگر از نسبت فلسفهاش با زمانه حاضر میگوید. سیاست نیز بخش قابلتوجهی از گفتگوها را به خود اختصاص داده است و در همه مصاحبهها بحث به مسائل سیاسی کشیده میشود. درباره سایر فلسفهها و دیگر فیلسوفان هم پرسش میشود و هر کسی نظر خاص خود را مطرح میکند. هانا آرنت از بسیاری فیلسوفان و روشنفکران آلمانی بیزاری میجوید اما از کسی نامی نمیبرد. در عوض از کارل یاسپرس به نیکی یاد میکند و او را بسیار میستاید. نظر پوپر در مورد پستمدرنها جالب است. نقدهای تند و نیشدار پوپر بر هگل و هایدگر به اوج خود میرسد و حتی از ویتگنشتاین هم نمیگذرد. اما حتی گادامر هم در مورد هایدگر میگوید: "آدمهایی هستند که نمیتوان با آنها به گفتوگو نشست. برای مثال هیدگر یکی از این افراد بود که با او نمیشد گفتوگو کرد؛ چون سعی می کرد طرف مقابل را سوالپیچ کند؛ بدون آنکه از خودش چیزی بروز دهد. بله، چنین آدمهایی هم هستند؛ هیدگر تکگوی تمامعیار بود. پیداست که او باهوشتر از آن بود که که نداند این کار یک نقطه ضعف است و یکسونگری. برای من همیشه دشوار بود که با او گفتوگویی را آغاز کنم. هیدگر چنان پرقدرت میتوانست بیندیشید که توانایی آن را داشت که برقآسا از زیر هر خودسنجی و هرگونه انتقاد شانه خالی کند". لشک کولاکوفسکی هم در مورد سارتر، چامسکی و مکتب فرانکفورت اظهار نظر میکند و درباره میشل فوکو و ژاک دریدا کاملا صریح میگوید که هیچ علاقهای به این نوع روشنفکران ندارد و هر چه که از آنها خوانده بیارزش بود و به همین دلیل دیگر به مطالعه اندیشههای آنان ادامه نداد.
برخی پرسشها امروزه نیز بسیار جذاب هستند. برای ما جالب است که بدانیم کارل پوپر چه پاسخی به این سوال میدهد: "آقای پرفسور پوپر، شما فیلسوفی نامدار و جهانآگاهید که مردم به سخنانش گوش میدهند، یا حداقل مایلند به سخنان شما گوش بدهند. بهطور مشخص چه پیشنهاد و پندی میتوانید به ما بدهید تا در زندگی روزمرهمان آن را بهکار ببندیم؟ برای انسان امروزی که گرفتار مسائل و مشکلات عدیده است چه توصیههایی دارید؟" و آیا این سوالی که از مارکوزه پرسیده میشود، برای امروز ما مهمتر نشده است؟: "آقای پروفسور مارکوزه! علت اینکه مصرفکنندگان، برای منزلت و پرستیژ، اتومبیل تازهای میخرند، نمیتواند آن باشد که میخواهند دوستدختر، نامزد یا نوعروس خود را تحت تاثیر قرار دهند و تحسین او را برانگیزند؟ ابراز علاقه و جلب نظر بدون صحنهآرایی قابل تصور نیست".
مسائل کاملا ملموس و محسوس نیز کم نیستند. مثلا هانس یوناس کاملا با کنترل جمعیت موافق است و موضع پاپ را در مخالفت با پیشگیری از بارداری بهشدت محکوم میکند و آن موضع را "تبهکاری و جرمی سنگین در برابر مسئولیت جهانی" تلقی میکند. مارکوزه هم از ممنوعیت قرصهای ضدبارداری انتقاد میکند. اما دوست و همکار او، هورکهایمر، طرف پاپ را میگیرد! سخنان هورکهایمر درباره خدا، دین، سنت، عشق هم بسیار جالب توجه است. نظر پوپر نیز درباره خانواده، کودک و عشق هم قابل توجه است. او در مورد هنر و هنرمندان نیز دیدگاه خاص خود را دارد و از علاقه شدیدش به موسیقی و نقاشی میگوید. وقتی گفتگو به روح انسان میرسد پوپر این نظر را مطرح میکند که روح مانند یک شبپره از عالم نیستی پرواز میکند و پیش میآید تا مانند پیانونوازی بر مغز بنوازد! مغز مانند آلتی است که روح از دل آن نغمه موسیقی بیرون میکشد، ریاضیات خلق میکند و یا با آن کسب معیشت میکند. و او که یک علمگرای تمامعیار است این نظر را به هیچ وجه با یافتههای علمی ناسازگار نمیداند. فیلسوف باتجربه و کارکشتهای همچون کولاکوفسکی در مورد دین اسلام و جوانان مسلمان هم اشارههای جالبی دارد. آرنت، برخلاف جریان فمنیسم، برابری زن و مرد را قبول ندارد و تأکید دارد که شایسته نیست زنها پابهپای مردان هر کاری را انجام دهند. و دهها پرسش و پاسخ کوچک و بزرگ دیگر در مورد سرشت فلسفه، کار فیلسوفان، وظیفه آنان، آزادی، عدالت، سیاست، روشنفکری، علم، کمونیسم، لیبرالیسم، محیط زیست، ادیان، اخلاق، تکنولوژی، مصرفگرایی، زبان، مسئله یهود، فرهنگ، تمدن، تربیت و… در لابهلای صفحات کتاب جای گرفتهاند.
همه مصاحبهها در دوران پختگی و شهرت این فیلسوفان انجام شده است. مصاحبهکنندگان نیز افراد برجسته و کارکشتهای بودند که بهخوبی با اندیشههای این فیلسوفان آشنایی داشتند و به همین دلیل پرسشها بسیار دقیق و حسابشده است. پاسخها نیز تقریبا همیشه کوتاه، فشرده، مختصر و پرمغز هستند. به همین دلیل خواندن کتاب به هیچ وجه خستهکننده و یکنواخت نمیشود و خواننده هر لحظه با سخن دقیق و بدیعی غافلگیر میشود. در یک کلام، این اثر کتابی بسیار غنی و خواندنی است که نه تنها هر صفحه آن مطالب جالبی دارد، بلکه باید هر سطر آن را با دقت خواند تا هیچ نکتهای از دست نرود.
به نقل از الف کتاب
«در جستوجوی معنای زندگی»
(گفتگو با اندیشهورزان اروپایی)
تدوین و ترجمه: خسرو ناقد
ناشر: فرهنگ معاصر، چاپ اول ۱۳۹۵
۴۰۰ صفحه، ۳۰۰۰۰ تومان