این مقاله را به اشتراک بگذارید
برش هایی از «یادی از دوست» (ضیاء موحد)
«در زندگی گلشیری مثل این که هیچ چیز شخصی و خصوصی وجود نداشت. در خانه اش همیشه به روی ما باز بود و اگر کسی مدت کوتاهی با او رفت و آمد می کرد از همه چیز زندگی گذشته و حال او آگاهی می یافت. برای او آن چه مهم بود ادبیات بود. کسی که بیشترین آزار را به او رسانده بود همین که شعر، داستان یا مقاله ای خواندنی می نوشت زنگ کدورت را به آنی از قلب او پاک می کرد.
اصلاً دلخوری های اش از دیگران دوام نمی آورد و خیلی زود آن ها را فراموش می کرد. برای او اصل ادبیات بود. هر چیز دیگر از سیاست و مادیات تا اموری که بسیاری از افراد آن ها را تا حد راز و پنهان کاری بالا می برند در چشم او اموری گذرا و فراموش شدنی بود.اصل ادبیات بود. ادبیات را بهانه ی سیاست نمی کرد. این سیاست بود که بهانه ی ادبیات می شد. این ادامه ی همان گرایش مسلط بر جنگ اصفهان بود که اعتراض بسیاری از جمله آل احمد و ساعدی را برانگیخت….
گلشیری بر خلاف پرخاش جویی های اش آدم بسیار محجوبی بود. حجب و حیایی داشت ذاتی و این ویژگی همه ی آدم های هنری و فرهیخته است.
گاهی تشخیص صراحت از وقاحت و اطمینان به نفس از پررویی و بی شرمی آسان نیست. گلشیری در برابر افراد پررو ساکت می نشست، حتا گاهی به وضوح دست و پای اش را گم می کرد و تنها وقتی کار به استخوان اش می رسید منفجر می شد. این واکنش هم درست واکنش آدم های محجوب و خجالتی است. دربرابر تحسین دیگران هم، برخلاف بعضی که آن را با پررویی حق خود می دانند، شرمنده سرش را زیر می انداخت.
فیلم شازده احتجاب را که نشان می دادند کارگردان، بهمن فرمان آرا، برابر پرده ی سینما آمد و گفت امشب هوشنگ گلشیری، نویسنده ی شازده احتجاب، هم در سینما حضور دارد. تماشاگران برخاستند، به جانب گلشیری برگشتند و فریاد تحسین و شادی شان فضا را به لرزه درآورد. درست در همین لحظه گلشیری به جانب من که پشت سر او ایستاده بودم و نگاهی کرد چنان شرم آگین و چنان درمانده که هیچ گاه آن را فراموش نمی کنم. گویی دنبال پناهگاهی می گشت…..
نقد گلشیری از داستان، بسیار حرفه ای و از سر آگاهی عمیق از داستان نویسی جهان بود. به داستان نگاه ساختارشناسانه و ارزیابانه داشت. تازه را از کهنه، تقلید را از خلق و عادت را از خرق عادت خوب تشخیص می داد. نویسنده ای که بیش از سی سال پیش در سنی کم تر از سی سال شازده احتجاب را با شگرد پیشرفته ی داستان نویسی جهان و تسلط بی همتا در بازی با زبان و زمان و با نثری شیوا و استوار نوشته بود و توانسته بود با این شگردها بخشی از تاریخ ایران را چنان گزارش کند که خواننده تا کتاب را تمام نکند زمین نگذارد چگونه می توانست، برای مثال، بامداد خمار را به عنوان گامی تازه در داستان نویسی ایران بپذیرد؟…»