این مقاله را به اشتراک بگذارید
در دنیای علم دیگر جایی برای روباهها نیست
بازار اندیشه چگونه به صنعت اندیشه تبدیل شده است؟
کتاب جدید دنیل درزنر شرایطی را بررسی میکند که باعث زوال روشنفکران عمومی شده است
دنیل درِزنر
ترجمۀ: حمیدرضا محمدی
آیزایا برلین در رسالۀ بسیار مشهور خود، «روباه و خارپشت» دو نوع از متفکران را توصیف میکند. یک دسته روباههایی هستند که چیزهای بسیاری میدانند و دستۀ دیگر خارپشتهایی که یک چیز بسیار مهم را میدانند. دستۀ اول را «روشنفکران عمومی» و دستۀ دوم را «رهبران فکری» مینامند. اما عوامل مختلفی در قرن بیستویکم باعثِ زوالِ بیسابقۀ روشنفکران عمومی شده است. مسئلهای که میتواند خطرهای بسیاری داشته باشد.
رهبران فکری۱ و روشنفکران عمومی۲، با وجود نقشهای مشابهی که دارند، دارای دو موجودیت مجزا هستند. مهارتهای روشنفکران عمومی این امکان را به آنها میدهد تا دربارۀ گسترۀ وسیعی از مسائل بحث کنند؛ در حالی که شور و حرارت رهبران فکری مخاطبی را در اختیارشان میگذارد که به ایدههایشان گوش خواهد سپرد.
بیاعتمادی به چهرههای صاحبنظر موجب افزایش چشمگیر «رهبران فکری» شده است. در حالی که این تغییر در بازار اندیشهها تنوع در تفکر خلاق را افزایش داده است، موانعی نیز بر سر راه روشنفکرانی که تلاش میکنند تا خوب را از بد متمایز میکنند به وجود آورده است.
در متن منتخب زیر از صنعت اندیشهها۳، دنیل درِزنر به بررسی نقش اساسی روشنفکران عمومی در بازاری میپردازد که به وسیلۀ رهبران فکری هدایت میشود.
در بازار اندیشهها شاهد زمانهای غریب هستیم. اکنون بهترین زمان برای رهبران فکری، بدترین زمان برای روشنفکران عمومی، و آشفتهترین زمان برای سایر افراد است.
منظورم از «بازار اندیشهها»، عرضۀ باورها و محصولات فکری است و میزانی که سیاستگذاران و عموم مردم از این اندیشهها استقبال میکنند. هنگامی که محققی کتابی منتشر میکند که توضیح میدهد چرا سیاست خارجی امریکا نیاز به بازاندیشی دارد، یا زمانی که یک استراتژیست بینالمللی در تِد درباره اینکه چگونه سیاستهای تغییر اقلیمی این کشور باید مانند یک صندوق پوشش ریسک مدریت شود سخنرانی میکند، احتمالاً راه خود را برای ورود به بازار اندیشهها باز خواهد کرد.
هنگامی که از «روشنفکران عمومی» سخن میگویم، منظورم کارشناسانی است که آنقدر خبره و آموزش دیده هستند که قادر باشند تا در باب طیف گستردهای از موضوعات سیاست عمومی اظهار نظر کنند. روشنفکر عمومی نقشی حیاتی در گفتمان دموکراتیک بازی میکند: پردهبرداشتن از عقاید پوسیدهای که ماسک دانشِ پذیرفتهشده را به چهره زدهاند. روشنفکران عمومی منتقدند و کسانی را نقد میکنند که سیاستهای بنجل را در جامعه ترویج میکنند، کاری که در هر دموکراسی ضروری است. هنگاهی که روشنفکران عمومی اعتبار خود را از دست بدهند، سیاستمدران یا شارلاتانها بسیار راحتتر میتوانند اندیشهای را، فارغ از محاسن درونیاش، صرفاً با ارادهای پیگیرانه در ذهنِ مردم جا بیاندازند.
منشاء اصطلاح «رهبر فکری» بسیار جدیدتر از اصطلاح «روشنفکر عمومی» است. باوجوداین نگاهی گذرا به گوگل ترندز آشکار میکند که از سال ۲۰۱۲ میزان کاربرد اصطلاح اول بر اصطلاح دوم پیشی گرفته است. چگونه یک رهبر فکری از یک روشنفکر عمومی متمایز میشود؟ رهبر فکری مانند یک مبلّغ فکری است. رهبران فکری به نگاه خاص خود برای تبیین جهان شکل داده و سپس هر کسی را که در صدارس باشد، به جهانبینی خودشان فرا میخوانند. هم روشنفکران عمومی و هم رهبران فکری به آفرینش فکری دست میزنند، اما سبک و هدف آنها متفاوت است.
روشنفکران عمومی به اندازۀ کافی دربارۀ بسیاری از مسائل میدانند تا قادر باشند شیادان فکری را شناسایی کنند، اما رهبران فکری یک چیز بزرگ را میدانند و معتقدند که فکرِ مهم آنها جهان را تغییر خواهد داد.
آنچه دارد اتفاق میافتد این است که بازار اندیشهها به صنعت اندیشهها تبدیل شده است. فضای عمومی قرن بیستویکم، وسیعتر، پرهیاهوتر و سیالتر از هر زمان دیگری است. موجی از میزگردهای سطح بالا، کنفرانسهای ادواری و گفتوگوهای خصوصی به روشنفکران اجازه میدهد تا با دیگر نخبگان سیاسی، اقتصادی و فرهنگی به طریقی آمیخته شوند که نیم قرن پیش تصورپذیر نبود.
این افزایش درخواست برای تمامی طبقۀ روشنفکر مفید بوده است، اما پیامد جالب دیگری نیز داشته است. اکنون صنعت اندیشه به رهبران فکری بیش از روشنفکران عمومی پاداش میدهد. این موضوع به خاطر سه روندِ به هم پیوسته است که پیکر بازار مدرن اندیشه را تشکیل میدهد: افول اعتماد به مرجعیت، قطبیشدن سیاستهای امریکا و افزایش چشمگیر نابرابری اقتصادی.
طی نیم قرن اخیر افولی، با حرکت آهسته، در اعتماد به نهادها و حرفههای معتبر وجود داشته است. بعد از یازده سپتامبر «اعتماد» در اوج خود بود، اما در مابقیِ قرن بیستویکم شاهد زوال پیوستۀ اعتماد به مرجعیت و چهرههای مرجع بوده است. دموکراتیزهشدنِ بازار اندیشهها، سخنگفتنِ روشنفکران عمومی سنتی از مرجعیت را بسیار سختتر کرده است. این موضوع همچنان که به ظهور مفاهیم جدید کمک میکند، رسوا کردنِ ایدههای بد را هم دشوارتر کرده است.
قطبیشدنِ جامعۀ امریکایی -ونهادهای سیاسی امریکایی- پدیدۀ دیگری است که بر بازار اندیشهها تأثیر میگذارد. پدیدآوردن مخاطبانی از هم گسیخته که به موازات هم قرار دارند و به شکلی ایدئولوژیک از روشنفکرانِ تمامعیار حمایت خواهند کرد، موجب ظهور انواع جدیدی از رهبران فکری شده است. چنین روشنفکرانی قادر به رشد در یک اکوسیستمِ اطلاعاتیِ خالی از تضارب افکار هستند.
بااینحال، مهمترین روند، رشد نابرابری اقتصادی و اهمیت روزافزون حامیان ثروتمند، بهمثابۀ یک وزنه در بازار اندیشهها بوده است. به موازات اینکه نخبگان امریکایی ثروتمند و ثروتمندتر میشوند، از عهدۀ انجام هرچیزی که میخواهند برمیآیند. اَشراف امریکایی، یک قرن پیش، ثروت خود را به موقوفات دانشگاهی، منابع فکری یا بنیادهای خیریه تبدیل میکردند. ثروتمندان کنونی محافل و تریبونهای نشر روشنفکری خود را برپا میکنند –و دربارۀ محصولات فکریِ همنامان خود دست بسته نیستند. رهبران فکری امتیازی نسبت به روشنفکران عمومی در نشر اندیشههایی که پر از طنین صدای اشراف است خواهند داشت.
صنعت اندیشههای قرن بیستویکم میتواند فواید بسیاری داشته باشد. مطمئناً این موضوع قابل توجه است که خواستی شدید برای اندیشههای جدید و اَشکال پرشور تفکر دربارۀ جهان ظهور کرده است. اما مانند هر انقلابی، برنده و بازندهای وجود دارد. این روندها همچنین در راه عرضهکنندههای سنتیتر اندیشهها که در دانشگاهها یا منابع تفکر مسکن گزیدهاند مشکلاتی به وجود میآورد. روشنفکران عمومی بیشتر بر منابع مالیای متکی هستند که یا ثابت بوده و یا کمتر شده است. برخی از این مؤسسات، بر خلاف برخی افرادِ درون این مؤسسات، با سرعت کافی با این اکوسیستم جدید اندیشهها وفق نیافتهاند. نتیجه –مانند انقلابهای پیشین در کشاورزی و تولید- ریزشی گسترده در طبقه روشنفکر است.
آنچه مورد نیاز است یک همزیستی است. چیزی که صنعت اندیشهها را بیمار میکند را با توسل به دربانان قدرتمندتر نمیتوان درمان کرد، بلکه درمانْ اختلاف نظر و مباحثۀ بیشتر است. در واقع امروز بیش از هر زمانی به روشنفکران عمومی نیاز است. آنها در خدمت یک هدف جدید و حیاتی هستند. آنها باید رهبران فکری پرطرفدار را تحلیل و نقد کنند. روشنفکران عمومی برای تمیز میان متفکران معتبر و شیادان ضروری هستند.
اطلاعات کتابشناختی:
Drezner, Daniel. The Ideas Industry: How Pessimists, Partisans, and Plutocrats are Transforming the Marketplace of Ideas. Oxford University Press, 2017
پینوشتها:
* این مطلب در تاریخ ۸ آوریل ۲۰۱۷ با عنوان «The decline of public intellectuals» در وبسایت او.یو.پی.بلاگ منتشر شده است و وبسایت ترجمان در تاریخ ۱۷ خرداد ۱۳۹۶ این مطلب را با عنوان «بازار اندیشه چگونه به صنعت اندیشه تبدیل شده است؟» ترجمه و منتشر کرده است.
** دنیل درِزنر (Daniel Drezner) استاد سیاست بینالملل در دانشگاه تافت و مقالهنویس ثابت در نشریۀ واشنگتن پست است. او علاوه بر اینکه یکی از پربینندهترین وبلاگها در دنیای آکادمیک را دارد، نویسندۀ کتابهای زیر است: صنعت اندیشهها: چگونه بدبینها، پارتیزانها و اشراف در حال دگرگون کردن بازار اندیشهها هستند، سیستمی که کارآمد بود، نظریههای روابط بینالملل و زامبیها، تمامی سیاستها جهانیاند، و پارادوکس تحریم.
[۱] thought leaders
[۲] public intellectuals
[۳] The Ideas Industry