این مقاله را به اشتراک بگذارید
نگاهی به «رگ خواب» ساخته حمید نعمتالله
«فریبخورده و رها شده»* به سبک ایرانی!
مریم سالخورد
«اتی دیوانه» یا «احترام» (که احترامی متوجهش نبود) در فیلم «بوتیک»، آغازگر حضور زنانی سر به هوا، گیج و مشنگ و کودکصفت در سینمای حمید نعمتالله بود. زنانی که قابلیت این را داشتند تا از جانب اجتماع مردانه به آسانی تضعیف شوند و به دلیل کمهوشی (که با سادگی نجیبانه اشتباه گرفته میشود) مدام مورد سوءاستفاده قرار گیرند. اتی دغدغههای اغلب تینایجرهای دهه هشتاد (اواخر دوران ریاستجمهوری خاتمی) را داشت که در پراید و شلوار جین و سفر خلاصه میشد و به همین سبب امثال شاپوری میتوانستند با همین وعدهها او را به چنگ بیاورند. در «بیپولی»، «شکوه» (که شکوهی در زندگیاش نداشت) باز با همان بلاهت و منگی اتی نشان داده میشود اما اینبار در مرکز یک زناشویی نوپا که ضعیف و طُفیلی مرد بودن و مدام بیمهری دیدن از مشخصههای اوست. در «بیپولی» شکوه تماما چشم به عنایت ایرج (شوهرش) دارد و زمانی سیمای زنی مستقل به خود میگیرد که امیدش را تماما از مرد زندگیاش قطع میکند. در «آرایش غلیظ» هم به همین منوال، «لادن» زن مطلقه جوانی که در فیسبوک دلنوشتههایی سطحی حاکی از تنهایی تجرد مینویسد و منتظر مردی نجاتدهنده است، اما از آنجا که همان کمهوشی تاریخی دیگر زنان آثار فیلمساز را دارد، گرفتار مردان هفتخط و کلاهبرداران معتاد میشود و در نتیجه باز هم تنهاتر میشود. درواقع، فریب خوردن و رها شدن، نصیب تمامی زنان این سه فیلم است. این زنان در ذهن فیلمساز و نهایتا بر صفحات فیلمنامهاش، از شناختی عمیق، روانشناسانه به همراه معرفتی تاریخی نسبت به شرایط زیست زنان در جهانی مردانه، بینصیب میمانند و کاراکترهایشان هم به دم دستترین شیوه نهایتا بر پرده میروند.
اما حالا در «رگ خواب» برای نخستینبار در کارنامه فیلمساز، زنان از حاشیه به متن آورده میشوند و قرار است راوی و نقش محوری و مرکز ثقل همدلیبرانگیز قصه باشند و همچون باقی زنان، در جنب فیلمنامه نپلکند. ایده خوب زندگی زن آسیبپذیر پس از طلاق، ایده اصلی «رگ خواب» است اما نهایتا در جریان بازگویی و عدم وجوهتراشی لازم برای شخصیتها، هرز میرود و به دلیل همان نقصهای پیشین که ذکرش رفت، به مضحکهای علیه خودش بدل میشود. مینای «رگ خواب» نیز مجموع تمام خصایص و ویژگیهای زنان دیگر آثار نعمتالله را در خود یک جا جمع دارد. از کودکی اتی تا محتاج مردان بودن شکوه و آسانیاب و پرت از زمان خود بودن لادن…
این ویژگیهای زنانه، موتیفی تکرارشونده در آثار نعمتالله است و درست به دلیل همین تکرارشوندگی، خاصیت موردی بودن و دلیل توجیهی اجبار قصه را از دست میدهد و از جایگاه و خلقیات زن در نگرش فیلمساز (در جامعه ما دستکم) خبر میدهد. زنانی که جملگی سبکسر و عامی و خرفتاند و مردان با یک اشاره (در «رگ خواب» با صبحانه پختن و وعده سفر خارج و…) میتوانند قاپشان را بدزدند.
با نگاهی تخت و تثبیتشده نسبت به زنان در فیلمهای نعمتالله، نخست زنانی با بهره هوشی پایین ساخته میشوند که آوار مصیبتها به سبک فیلمهای فارسی بر سرشان خراب میشود و همزمان از مخاطب هم دعوت میشود که با این زنان و درصد قابل توجهی از پخمگیشان همراهی کند و حتی با غم شکست عاطفیشان (که دلیلی جز بیدست و پایی خودشان ندارد) همذاتپنداری کند.
بگذریم از اینکه «کامران حصیبی» نیز در فیلمنامه «رگ خواب» یک شبه از فرشته به شیطان تبدیل میشود و روند روانی گذار شخصیت مرد به سبعیت پایانی اصلا نوشته نمیشود که بعدتر ساخته شود. این لزوم بازنمایی روند گذار، این عبور از طیفهای پیوسته از سپید به خاکستری (نه سیاه) در فیلمنامه نعمتالله غایب است. فیلمساز با شخصیتهایش سطحی و خامدستانه مواجه شده و در نتیجه موجودات علیل و ناقصی را زاییده است که تا پیش از زاده شدن، در رحم تفکر فیلمساز، فرصت رشد از آنها سلب شده است.
این شیوه، مهارت رایج فیلمفارسیسازان باسابقه است که با قطبسازی مثبت و منفی و ظالم سیاه و مظلوم سپید، دلسوزی تماشاگر را با قصه برمیانگیختند و او را با اشک و همدلی روانه خانه میکردند. در عین حال باید اشاره کرد که تم پرطرفدار زن فریبخورده و رها شده، دستمایه آثار متعددی در سینمای فارسی از حدود سال ١٣١٣ و فیلم صامت «بوالهوس» (ساخته ابراهیم مرادی) است که بعدتر با فیلمهایی چون «گلنسا»، «بیپناه»، «دختری از شیراز»، «گناه من چیست؟» و بسیاری عنوان دیگر ادامه مییابد و از اشتهای سیریناپذیر فیلمسازان عامهپسند ایرانی به ساخت آثاری حول این مضمون حکایت دارد.
از سوی دیگر، مفهوم «عشق» نیز در «رگ خواب»، دستخوش همان گرفتاری واکاوی شخصیتها در فیلمهای نعمتالله است. مینا بین عاشقی و مازوخیسم دست و پا میزند و منطقی برای این میزان بیماری در او نمیتوان یافت.
به دلیل همین ضعفهای علنی فیلمنامه، «رگ خواب» نمیتواند به ضرب و زور بازی بازیگران و همطرازی تنهایی گربه بیپناه با بیپناهی زن و هوای غمبار برفی و موازی شدن توفان تهران با توفان زندگی و تصادف و سقط جنین و بیماری و مرگ پدر و و و آوار کمیک بلاهای پی در پی، همدلی تماشاگر را با رنجهای کاراکترش سبب شود. تماشاگری که لابد طعم جا ماندن و شکسته شدن در عشق را چشیده و آماده است تا با فصل عبور اتوموبیل زن از جاده تاریک، با همنوایی آواز همایون شجریان اشک بریزد، اما پس از پایانبندی، طنین آوای همایون است که در خاطرش میماند و تاریکی جاده و سرگذشت زن به همان سهلی که چیده و پرداخته شده است، از یاد و بر باد میرود.
*اشاره به فیلم «فریبخورده و رها شده» ساخته پیترو جرمی
1 Comment
خسرو آقایی
بله. این ایراد وارده که “این ویژگیهای زنانه، موتیفی تکرارشونده در آثار نعمتالله است و درست به دلیل همین تکرارشوندگی، خاصیت موردی بودن و دلیل توجیهی اجبار قصه را از دست میدهد و از جایگاه و خلقیات زن در نگرش فیلمساز (در جامعه ما دستکم) خبر میدهد. زنانی که جملگی سبکسر و عامی و خرفتاند و مردان با یک اشاره (در «رگ خواب» با صبحانه پختن و وعده سفر خارج و…) میتوانند قاپشان را بدزدند.” و این ایراد هم وارده که “این شیوه، مهارت رایج فیلمفارسیسازان باسابقه است که با قطبسازی مثبت و منفی و ظالم سیاه و مظلوم سپید، دلسوزی تماشاگر را با قصه برمیانگیختند و او را با اشک و همدلی روانه خانه میکردند.”. اما اینها به خودی خود باعث نمیشند که رگ خواب فیلم بدی بشه، و اگه فیلم بدیه به این خاطره که ایرادهای دیگه ای هم داره. به نظر من حتی اگه چنین ذهنیتی از زن ذهن یک فیلمساز رو اشغال کرده باشه باز هم اگه هنرمند باشه و ذهنش رو به کار بندازه از همین هم می تونه یه فیلم خوب بسازه. استفاده آگاهانه از کلیشه ها امکان پذیره ولی به نظر من حمید نعمت الله چنین آگاهی ای نداره.