این مقاله را به اشتراک بگذارید
زمانی برای سرزمینی پیدا، جایی ناپیدا
علیرضا پژمان
نام رمان این است: «آدوریها». «آدوری» کجاست؟ واقعیت دارد؟ جغرافیای خیالی علی چنگیزی، نویسنده اثر است، و آخر اینکه؛ این سوالها مهم است؟ به هر روی مخاطب در همان آغاز رمان جلوهای از آدوری در برابرش ظاهر میشود:
«روی تپهای مشرف به آدوری که سابق بر این ولایت آبادی بوده و در گذر دوران به ویرانهای متروک تبدیل شده، گورستانی زیر خروارها خاک پنهان است، حتا از دید کرکسهای تیزبینی که توی آسمان چرخک میزنند و با چشمهای زردشان زمین را وامیشکنند. گورستانی که مردههایش انگار از آن بالا، از زیر خاک، باز به بناهای مخروبهای نگاه میکنند که در پایین دست قرار دارند و با هر ذره شن و هر وزش باد ویرانتر و در بوی متعفن کود مرغی و پوسیدگی گذر زمان دفن میشوند. بناها درست وسط زمین پستهای قرار دارند که درختچههای بی ریخت و زشتش تا چشم کار میکند دشت را پوشاندهاند.»
در پیشانوشت اثر جملهای از هرمان ملویل نقل شده است که به نظر راقم این سطور مهمترین گزارهی این رمان است: «جالبترین جاها در نقشه نیستند.» کدام نقشه؟ آیا جایی هست که نویسندهای از آن سخن بگوید و جغرافیای خاصی نداشته باشد؟
علی چنگیزی در این اثر دست به خلق جهان آدوریها زده است. این جهان ویژه دنیای داستان است و البته که از همه قوانین واقعی پیروی نمیکند، هر چند «آدوریها» تا حدود زیادی سعی در بازنمایی واقعیت نیز دارد. اما از نظر مولف این رمان «آدوری» احتمالا جالبترین جاها است به این دلیل که ما نمیتوانیم آن را جایی در نقشه جغرافیا پیدا کنیم. شاید مخاطب این رمان با سرزمین و بستر تاریخی این قصه تا حدودی آشنا باشد، ولی «آدوری» را به یقین برای نقطهای گنگ و ناپیداست.
قصه گو
نشر چشمه در طبقهبندیهای داستانهای فارسیاش به سه طبقه قائل است: قفسه سیاه؛ آثار پلیسی، جنایی و نوآر. قفسه قرمز یا آثار ساختارگرا، جریان گریز و ضد ژانر و نهایتا، کتابهای قفسه آبی؛ ژانری، قصه گو و جریان محور. «آدوریها» بی شک در جرگه سومین دسته قرار میگیرد.
این اثر علی چنگیزی، اصلا، سومین بخش از سهگانهای است که پیش از این دو بخش آن را منتشر کرده است؛ یکی «پرسه زیر درختان باغ» و بعد «پنجاه درجه بالای صفر».
«آدوریها» رمانی است قصهگو. قصه زوال است. قصه کویر و جغرافیایی سخت، خشن و زشت. شخصیتهای این داستان شخصیتهایی پرنگ و جاافتادهاند و حسابی در رمانی که قصه گوست خوش مینشینند. از این نظر شاید «آدوریها» رمانی کلاسیک باشد و به درد کلاسیک بازها بخورد.
مسئله زبان
زبان رمان آدوریها زبانی است خاص. البته هیچ گاه صفت خاص برای توصیف زبانِ یک اثر صفت ایجابی و بدیهی است سلبیای به حساب نمیآید. زبان «آدوریها» نه زبان ژورنالیستیای است، نه زبانی ساده و نه زبانی معمولی که خیلی وقتها حتی در آثار ادبی با آن مواجه میشویم. زبان آدوریها برآمده از ادبیاتی ویژه علی چنگیزی برای تصویر جغرافیای ویژهای است که خود آدوری نام نهاده. و البته برای تصویر شخصیتهایی که زاده کویرند یا دست کم بخش مهمی از زیست فیزیکی و ذهنیشان در کویر میگذرد.
فرازی از این رمان شاید بیشتر شِمای این زبان را برای مخاطب طرح کند: «صدایی از دُرگوش درنیامد. همان جور مات بود به آسمان. نرمنرمک نفس میکشید. آخرین توانش را میفرستاد توی بیابان. دهنش بوی قارپوز میداد، رگهای صورتش زده بود بیرون.
کلاغها حالا بیشتر شده بودند. رک و راست به چیزی که روی زمین افتاده بود و تکان نمیخورد نگاه میکردند. با چشمهای تیز و حسود، بی تعارف به نصرالله معروف به آدوری نگاه میکردند که بالا سر آن چیز بود. آن حیوانی که سرپا بود بساط شکم چرانی را به راه کند و آنها هم، بی ذرهای معطلی، ته بساط را با نکهای سیاه بلندشان بمکند و تکه گوشتهایی را که هنوز از خون گرم است جرجر کنند و ببلعند.
نصرالله گفت: "دنبال چینهی مفتین. چیزی به شما نمیرسه." قبلش نامنظم میزد.
کلاغها که حالا کل دستهیشان روی تخته سنگ سیاه نشسته بودند از سر بی طاقتی قارقار میکردند خطوط سیاه بالهاشان دشت را خط خطی میکرد.»(صفحه ۱۸۰)
این در حالی است که در جای جای رمان «آدوریها»، میان دیالوگها، و روایت سوم شخصی که میخوانیم، کلمات نامعمول، تعابیر و اصطلاحات ویژه خود نمایی میکند، که البته به دلیل موضوعیت رمان، اهمیت مکان و جغرافیای کویری اثر تا حدودی مناسب و برازنده مینُماید. این خصیصهها گاه در زبانی برای توصیف وضعیت شخصیتها ظهور میکند و گاه برای برجسته سازی محیط و فضای داستان که عمدتا ناتورئالیستی است.
چرک مثل ناتورئالیسم
رمان «آدوریها» را میتوان از زمره آثار رئالیسم کثیف یا ناتورئالیسم با محیطی غیر شهری توصیف کرد. در سراسر رمان رد پای توصیفات مشمئز کننده که ذهنیت مخاطب را از شخصیتها و محیط وُ پیرامونشان میسازد، دیده میشود. باد معده، آروغ، توالت عمومی کثیف یا ادبیات سخیف در «آدوریها» فراوان است. شخصیت اصلی داستان، علی، نمیتواند بدون اینها کامل باشد، همچنان که روایت این رمان بدون این ویژگیها ناقص خواهد بود.
«بچه که بود وردست باباش کناسی کرده بود و ته گه و کثافت پاگرفته بود. قد چندانی نکشیده بود، تنها سن روی سن گذاشته بود. جز بو گند فاضلاب و محوطههای گند گرفتهی لولیین خانهها چیزی ندیده بود و بیشترین خوشیاش در کودکی یافتن چیزی قیمتی در مستراح بود و از دیدن خندهی پدرش که از یافتن این گنج متعفن ذوق میکرد، کیف مختصری تو دل کوچکش مینشست…
آب و غذا از لب فاق دارش میزد بیرون و دل نصرالله را هم میآورد. خودش هم تا لقمهای به دهان میگذاشت دست بود دارش مانع میشد مزهی گوشت را بفهمد…»
«آدوریها» را به رمان خوانهای حرفهای و داستان دوستانی که میخواهند قصه بشنوند و با شخصیتهای اثر در گپ و گفت باشند توصیه میکنم.
به نقل از الف کتاب
****
«آدوریها»
نویسنده: علی چنگیزی
ناشر: چشمه، چاپ اول ۱۳۹۶
۲۸۴صفحه، ۲۳۰۰۰تومان