این مقاله را به اشتراک بگذارید
چراغ را به سوی درونت بیفروز
دکتر علی سرزعیم
کتاب گاندی و استالین کتابی است که تلاش میکند با انجام مقایسهای میان دو شخصیت معاصر یعنی گاندی و استالین خواننده را به یک نتیجهگیری مهم برساند و آن نتیجهگیری مهم چیزی نیست جز عنوان کتاب به انگلیسی: «چراغ را به سوی درونت بیفروز!». کتاب نخست بار شرحی خواندنی از نحوه زیست مهاتما گاندی شروع میکند. ضرب آهنگ کتاب در این بخش بسیار دلنواز است و هر پاراگراف آن خواننده را گویی به سمت یک اقیانوس وسیع اما آرام میکشاند. این بخش نشان میدهد که گاندی چگونه تلاش میکرد با مهار خود و با انتخاب گزینه آشتی با جهان درون، به آشتی با جهان درون برسد. آنچه روایت نویسنده از گاندی را خواندنیتر میکند آنست که خود نویسنده با شخص گاندی ملازم و همراه بوده و زمانی را با وی از نزدیک سر کرده است و شناخت شخصی، سوالات اختصاصی و تجربیات منحصر به فرد خود را در اینجا گزارش میکند. نویسنده تلاش میکند تا نشان دهد که خشونتگریزی گاندی صرفا یک اقدامی اجتماعی ناشی از مصلحتاندیشی جمعی نبود بلکه پیامد طبیعی انتخاب گاندی برای ایجاد سازش و آرامش درونی بود.
نویسنده میخواهد این پیام را به خواننده بدهد که خشونت بیرونی که افراد به آن دست میزنند راهی اشتباه برای پوشاندن ناراحتی ناشی از ناسازگاریهای درونی است. خوب چه مثالی میتواند بهتر از هر کسی این واقعیت را نشان دهد؟ استالین! نیمی از کتاب به شرح شیوه حکمرانی و زندگی استالین اختصاص دارد. نویسنده قصد ندارد تا زندگینامه استالین را بنگارد و تنها آن بخش از زندگی و عملکرد او را مورد توجه قرار میدهد که به رساندن پیامش کمک کند. زمانی که کتاب نوشته شده، استالین کماکان یک شخصیت ممتاز و بی رقیب در جمهوری شوروی سابق بوده است و نویسنده با تیزبینی توانسته علی رغم ظاهر فریبنده حکومت شوروی سابق تَرَکها و ضعفهای این نظام را شناسایی کند.
مهمترین نقطه ضعفی که نویسنده شناسایی میکند آنست که انسانها در این نظام سیاسی ذلیل میشوند. وی در صفحه ۸۶ مینویسد: «با پیشرفت تمدن، فرد معمولی به حفاظت و امنیت بیشتری نیاز دارد. وی بدون حاکمیت و موسسات اقتصادی بزرگ درمانده است. اما با این وجود، همزمان ممکن است با همین نهادها نیز به یک درمانده تبدیل شود. این بزرگترین بحران و معضل حل نشدهی دوران مدرن است» و کمی بعدتر در صفحه ۱۰۷ مینویسد: «خدایان رژیم استبدادی خواهان قربانی گرفتن از آدمیاناند و بزرگترین این قربانیها هویت و شخصیت آنان است. وحشتافکنی و ترور، انسانها را بدل به ریاکاران و منافقانی میسازد که دروغ میگویند، اعتراف میکنند و به خاک میافتند تا موفق شوند و زندگی کنند. …. درست همان قهرمانی که در جبههی جنگ آمادهی مردن در راه کشور است، در شهر شهروندی بزدل است». پس از این تحلیلها پیام و توصیه ساده و عمیقی که نویسنده به نظام شوروری عرضه میکند چنین است: «با گاندی نازی زدایی کنید!» توصیهای که به نظر میرسد مورد توجه قرار نگرفته است.
نویسنده در فصل هشتم از شوروی سابق گذر کرده و به پدیده نفرت افکنی و خشونت ورزی در دیگر نقاط جهان در آن مقطع زمانی نظر انداخته است. اتفاقا از همین جاست که نقطه ضعف بزرگ کتاب خود را نشان میدهد. کتاب قدیمی است و به دوران جنگ سرد و قبل از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی تعلق دارد. به همین دلیل در یک سوم آخر کتاب مسائل و موضوعات و مثالهایی را مطرح میکنند که قرابتی با مسائل موجود ندارد و همین امر خواننده را پس میزند. خواننده باید هشیار باشد که خط سیر اصلی را که در دو سوم اول کتاب بیان شده گم نکند و از مباحث طرح شده در یک سوم باقی مانده به سادگی گذر کند.
در رابطه با ترجمه کتاب نیز باید کیفیت آن را ممتاز دانست. خواننده در هیچ جا احساس نمیکند که با یک ترجمه سنگین روبروست و همین امر خواندن کتاب را به امری دلنشین تبدیل کرده است. در پایان به عنوان یادگار جملهای از گاندی در صفحه ۶۲ این کتاب را با شما در میان میگذارم: «همه عمرم برای آزادی هند تقلا کردهام. اما اگر مجبور شوم آن را با خشونت به دست آورم، آزادی را نخواهم خواست».
یک جمله جالب دیگر از کتاب: «با پیشرفت تمدن، فرد معمولی به حفاظت و امنیت بیشتری نیاز دارد. وی بدون حاکمیت و موسسات اقتصادی بزرگ درمانده است. اما با این وجود، همزمان ممکن است با همین نهادها نیز به یک درمانده تبدیل شود. این بزرگترین بحران و معضل حل نشدهی دوران مدرن است».
به نقل از الف کتاب
****
«گاندی و استالین»
(دو نشان بر سر دو راهی بشریت)
نویسنده: لویی فیشر
مترجم: غلامعلی کشانی
ناشر: قطره، چاپ دوم ۱۳۹۵
۲۴۸صفحه، ۱۸۰۰۰تومان
2 نظر
ناشناس
این که نوشته اید، “در رابطه با ترجمه کتاب نیز باید کیفیت آن را ممتاز دانست”. در همان جمله ای که از کتاب برای نمونه آورده اید، با چنین “کیفیت ممتاز” روبرو نمی شویم و جمله ای که نقل کرده اید، روشن و روان نیست:
«همه عمرم برای آزادی هند تقلا کردهام. اما اگر مجبور شوم آن را با خشونت به دست آورم، آزادی را نخواهم خواست».
ظاهراً گاندی نمی گوید که “آزادی را نخواهم خواست”، بلکه می گوید “آزادی هند را نخواهم خواست”.
پیشنهاد:
«همۀ عمر در راه آزادی هند تلاش کرده ام. اما اگر مجبور شوم آن را با خشونت به دست بیاورم، آزادی هند را نخواهم خواست (از آزادی هند چشم می پوشم)».
غلامعلی کشانی
دوست گرامی,
از توجه و اعتنایتان سپاسگزارم. و باز هم تشکر می کنم از این که جمله را ویرایش هم کرده اید و جمله ی درست را به نظر محترم تان بازنویسی کرده اید.
ممنونم.
==================
اما
در هر زبانی پیشگیری از اطناب و ایجاز ممل و مخل و “حشو” مخصوصا از نوع قبیح آن به صورت خودکار باید انجام شود. کلام شیوا, کلامی است که روان باشد.
برای همین است که ضمیر و ضمیر مستتر هم پیش بینی شده در بلاغت کلام.
وقتی یک بار از آزادی هند صحبت شده, موضوع روشن است و دو باره آوردن اش با همان ترکیب دو کلمه ای , اطناب است و در نتیجه کلمه ی هند برای بار دوم به قصد ایجاز باید حذف شود.
خواننده طبعا خود باید بداند که صحبت در مورد آزادی هند بوده و گاندی آن قدر اختلال حواس نداشته که یک دفعه از گفتمان آزادی هند بپپرد به آزادی به معنای مطلقِ [مثلا] یاسپرسی و سارتری آن.
با احترام, کمترین