این مقاله را به اشتراک بگذارید
جنایت سه گانه
«صبح پس از آن کودتا که داغ نفرینش برای همیشه بر زندگی همه زده شد، آفتاب از لای شاخوبرگ درختان باغ عبور میکرد و از پشت شیشههای پنجره بر صورتش میتابید. این خاطره خیلی خوب در ذهنش مانده بود. ده سال بیشتر نداشت، اما برخلاف برادر بزرگترش خطر را خیلی خوب احساس کرده بود. اگر کودتای دوم هم شکست میخورد و اگر نقشههای دیوانهوار خارجی نقش بر آب میشد، آن وقت مصدقیها خیلی زود باغ مخفیگاه را پیدا میکردند و معلوم نبود چه بلایی سر آنها بیاورند. اینها همه را از خلال مشاجرات روزهای قبل آقاجان شنیده بود با آنهمه آدمهای ناشناس که مخفیانه به باغ میآمدند و شبانه در سیاهیها گم میشدند؛ و البته از خلال تمامی جنجالهایی که طی یک سال گذشته در خانه داشتند و آقاجان را به مرز جنون کشانده بودند…». این بخشی از رمان «بازیهای مردانه» آرمان امیری است که اینروزها توسط نشر چشمه منتشر شده است. ماجراهای رمان در آبان ١٣٨٧ شروع میشود اما روایت در ادامه به عقب برمیگردد و ردپای تاریخ معاصر ایران در داستان دیده میشود. شخصیتهای اصلی «بازیهای مردانه»، سه مرد هستند که در کنار هم مثلثی مردانه را تشکیل دادهاند: پدری پیر که در خانه سالمندان روزگار میگذراند، پسرش مازیار و وکیل خانوادگیشان، محمد، که درواقع پسر باغبان و خانهزاد است که از بچگی در این خانواده بزرگ شده و حالا یکی از اعضای آن بهشمار میرود. شروع رمان، تصویری از زوال مازیار به دست میدهد. او درگیر روابط با زنهایی است که یک روز هستند و روزی دیگر نه و از سوی دیگر کارخانه کفششان در آستانه تعطیلی است و خط تولید تعطیل شده و او مانده و عدهای طلبکار و کارگرانی که بیکار شدهاند. مازیار به همراه پدر و عمویش سهامداران کارخانهاند و سهم عموی مازیار بیشتر است. عمویی که در آستانه مرگ است و به همراه برادرش در خانه سالمندان بهسر میبرد. روابط مازیار، پدرش و وکیلخانوادگیشان روابطی متناقض و پر از عشق و نفرت نسبت به یکدیگر است. این سه مرد، سه ضلع یک جنایتاند و نقشههایی که هرکدامشان در ذهن دارند بر اساس منافع و مقاصدی متفاوت است. در بخشی از توضیحات پشت جلد کتاب درباره این رمان آمده: «آرمان امیری، چندین سال است که در حوزههای سیاسی و اجتماعی روزنامهنگاری و وبلاگنویسی میکند. به همینخاطر، ردپای تاریخ معاصر ایران در رمان او نقش پررنگی دارد. راز روابط پیچیده این بازیهای مردانه، در سایه سنگین مجادلات نسلهای پیشین است که از پس تاریخ بر نسل امروز سنگینی میکند. میراثی تاریخی که هریک از شخصیتهای رمان بهنوعی با آن درگیر است و به شیوه خود با آن مواجه میشود. سیمای نقشآفرینان این تاریخ پرمجادله تماما مردانه به نظر میرسد، اما اگر جای خالی بین سطرها را با تصویر نیمهپنهان زنان پر نکنیم، راز جنایت هیچگاه کشف نخواهد شد.» در بخشی دیگر از رمان میخوانیم: «توی دفتر راه میرفت و دور خودش میچرخید. کلافه بود و آرام و قرار نداشت. این نامزد لعنتی دیگر از کجا پیدایش شده بود؟ اگر میآمد و ماهرخ را پیدا نمیکرد قشقرقی به راه میانداخت. حتما پای پلیس را هم وسط میکشید و آن وقت معلوم نبود تحقیقات تا کجا ادامه پیدا کند. کاش جسد را از توی باغ جابهجا کرده بودند. اصلا جای امنی نبود. مازیار را چهکار میکرد؟ معلوم نبود بتواند جلو چهارتا سوال و جواب پلیس مقاومت کند و بند را آب ندهد.»
به نقل از شرق