این مقاله را به اشتراک بگذارید
«گفتم من چگونه به آن وادی(بهشت) گام خواهم گذاشت؟/ گفت(ویرژیل-عقل) تامنت راهنمایم بیم مدار»
قربان عباسی
آنچنانکه خود می گوید در جوانی فن بیان را نزد برونتو لاتینی دانشمند و یا سیاستمدار فلورانسی آموخت و این راز بزرگ را که«آدمی چگونه می تواند جاودان بشود»(دوزخ،۱۵،۸۵).زندگی و هنر دانته از آشنایی با یک زن اشرافی فلورانسی که زیبایی بی همانندداشت آغاز شدبوکاتچو و دیگران این زن را بیچه نامیده اند دختر فولکو پورتیناری که بعدها همسر بانکداری به نام سیمونه دباردی شد دانته او را بئاتریچه(سعادت بخش) نامید یعنی کسی که دیدنش مایه سعادت و شادکامی همگان می شود.دانته او را در ذهن خود به عنوان راهنمای اندیشه و احساسش برگزید تا او را به کمال درونی اش رهنمون کند که آرمان هر ذهن والایی است. دانته بعدها دراشعار خود او را ارمغان معجزه آوری می داند که مایه شرافت و غنای همه کسانی می شود که محسنات او را درک می کنند.بئاتریچه درهشتم ژوئن ۱۲۹۰ درگذشت. دانته تمام اشعار خود درباره بئاتریچه را درکتاب خود«زندگی نو» جمع آورد.کتاب زندگی نو ستایش بئتاریچه است که مظهر نیکی و کمال درونی است.فلسفه را بسیار دوست داشت تاآنجا که از فلسفه به عنوان«معشوق ذهن» یاد نمود.اما معتقد بود که عشق مهم ترین نیروی انگیزاننده اعمال سترگ و کوشش های خطیر و والاست.درباره بئاتریس می نویسد:«گویی که ازلبانش روحی شیرین عشق آکند/برمی آید و با جان آدمی می گوید:«آه بکش!» زندگی نو ستایش عشق است و زیبایی و کتاب مهمانی او که با جمله ارسطو آغاز می شود تداوم علاقه او به فلسفه.«ذات آدمی طالب آموختن است».اگر بئاتریچه مرده است لکن در ملکوت با فرشتگان ودر زمین در جان دانته زندگی می کند.دانته به طرزی نمادین جان خود را به ملکوت وصل می کند و رابطه این اتصال همانا زیبایی و عشق است.بعد از درگذشت بئاتریچه برای فراموش کردن او به فلسفه روی آورد اما بعد بلافاصله این فکر را طرد کرد.درکتاب مهمانی دانته از آموختن و کاربرد عقل به عالی ترین وجه ستایش می کند چه معتقد است که انسان تنها به یاری دانش می تواند امید به پارسایی و رسیدن به خداوند داشته باشد. مهمانی حلقه رابطه زندگی نو و کمدی الهی است.دانته در مهمانی از عقل ستایش می کند در کمدی الهی هم کوشش عقل برای دستیابی بر دانش و خرد تنها راهنمای انسان دراین دنیاست مگر این که فیض الاهی هم به کمکش بیاید.درهرحال آنچه او را می برد«کشتی عقل» است.
برای پرداختن به آثار دانته باید به روش خود او عمل نمود.دانته معتقد است که نوشته را باید از چهارجنبه توضیح داد اول جنبه تحت اللفظی اش دوم جنبه تمثیلی اش(اگر تمثیل حقیقت نداشته باشد تمثیل شاعرانه و اگر داشته باشد تمثیل علما می گویند) جنبه بعدی جنبه اخلاقی و هدف آن تربیتی است مثلاً آنجا که مسیح برای معجزه تجلی تنها سه تن از حواریون را با خود می برد منظورش این است که درکارهای سری تر باید هرچه کمتر همراه داشت. و جنبه چهارم جنبه آناگوژیک است که افاده کردن مفهومی معنوی از هر پدیده است وقتی بنی اسرئیل از مصر خروج کردند این هم معنای تحت الفظی دارد و همبه معنی این حقیقت معنوی که وقتی روحی از گناه دوری می جوید مقدس و آزاد می شود.درواقع کتاب مهمانی او«جنگل تاریک» کمدی الهی است درایتالیایی واژهselva هم به معنی جنگل است که درآغاز دوزخ دانته خود را درآن سرگردان می یابد و هم دیوانی انسجام نایافته که همان سیاه مشق است.آنچه هویدا است ارجحیت عقل است و برای رسیدن به رستگاری انگار دانته جز آن چشم برهمه چیز می بندد. ویرژیل رهنمای اوست در پیمودن راه. برای رسیدن به بئاتریچه.دربین ایتالیایی های آن زمان سه مضمون اهمیت والا دارند:جنگ(فن جنگاوری)،عشق،پارسایی(تسلط براراده).حرف دانته این است کسی که به خیر همگان کاری نکند بدبختانه وظیفه خود را نادیده گرفته است.وی جسورانه خواهان یک جامعه سراسری بشریت است جهان باید به کلیسایی بزرگ تبدیل شود برای اینکه انسان به شادکامی برسد و بشریت نقش راستین خود را ایفا کند مهمترین ضرورت صلح جهانی است. به زعم دانته بشر زمانی دربهترین حالت خود است که آزاد است یعنی برخویشتن متکی است.قدیس وار چنین ندا درمی دهد:«وه که چه شیرین و خوش است برادران را با هم به اتحاد زیستن».اما شاهکار او کمدی الاهی است اما چرا کمدی؟ به گفته او واژه کمدی از comus , وOda آمده یعنی ترانه روستایی.برخلاف تراژدی که زبانی فخیم دارد و با آسایش شروع می شود و با اندوه پایان می یابد کمدی ممکن است درشرایط نامساعد و دوزخی آغاز شود ولی پایانی خوش داشته باشد.زبان کمدی فروتنانه و عامیانه است.
هربخش کمدی الاهی شامل سی وسه چکامه است البته دوزخ ۳۴چکامه دارد.کمدی الاهی شرح سلوک انسان به سوی خداست.او خود را سرگردان می یابد و برای فرار ازاین جنگل تاریک وبرای رسیدن به روشنایی خورشید سلوک خود را شروع می کند ظهور ناگهانی سه حیوان راه رابر او سد می کند:پلنگ،شیر و ماده گرگ(نماینده سه جز عمده گناه ودر نتیجه سه بخش عمده دوزخ:فریب کاری،خشونت و شهوت) چیزی برعقب نشینی شاعر نمانده که یکباره ویرژیل(نماینده عقل و ادراک انسانی) براو ظاهر می شود ویرژیل را بئاتریچه(نماینده الهام الاهی)فرستاده است. تنها راه گریز از جنگ تاریک پا گذاشتن به دوزخ است.اول خاکساری و افتادگی و رنج بعد رستگاری الاهی.باید گناه را نیک شناخت. درچکامه ۳۴ که می خواهد از دوزخ خارج شود باید از تن پرپشم و هیولایی لوسیفر پایین بروند یعنی تنها با چنگ زدن درنفس گناه.با شناخت بنیان همه گناهان یعنی خودستایی که تجمس آن هیئت زشت و پلید ابلیس منجمد است در درون یخی که درمرکز عالم واقع شده است. تنها با خروج از دوزخ است که می توان امیدوار بود«دوباره ستارگان را ببینند».به برزخ می رسند برزخ جایگاه توبه کردن،آدم دیگر شدن و به آیین نو گرویدن است. برزخ نوعی احساس غربت و دوری از وطن است.دراواخر برزخ زمان آن می رسد که بئاتریچه مظهر الهام الاهی راهنمایی او را برعهده بگیرد عقل انسانی(ویرژیل) آدمی را تا بیشتر ازآن جا نمی تواند برد.عقل چهره خدا را نمی تواند نشان دهد فقط می تواند بخشی از اسرار او را فاش کند.پایان این سیر سلوک رسیدن به بهشت است که دم ازلی پروردگار را می توان درآنجا حس کرد.دراین مکان تصویر غالب نور است و خداوند نور است.رسیدن به پرتوهایی از آفتاب که از پشت کوه می تابد