این مقاله را به اشتراک بگذارید
‘
نگاهی به کتاب جایی برای پیرمردها نیست اثر کارمک مک کارتی
یک جنایی نامتعارف!
حسام اسماعیلی
این کتاب در سال ۲۰۰۵ و پس از اثر تحسین شده ی تریلوژی مرزی نوشته شده است. شروع کتاب مسحور کننده است. خواننده می فهمد که با داستانی روان و مدرن و فضای مبهم و وهم آلود رو به رو است. همه چیز به تدریج روشن می شود و شخصیت ها ابتدا گنگ و ناشناس اند. کتاب از این لحاظ کاملا مدرن محسوب می شود. شیگور(قاتل) در همان ابتدا به خواننده معرفی می شود. مک کارتی کلیشه ای عمل نمی کند. او مانند داستان های پلیسی و جنایی، قاتل را از دیده ها پنهان نمی کند. او را پنهان نمی کند تا در آخر داستان برگ برنده اش یک شخصیت باشد ، بلکه آن را از همان ابتدا توصیف می کند تا ما با او آشنا بشویم.
شیر یا خط ؟
ما با شیگور در رمان زیاد سر و کار داریم. قاتلی که پرده های ابهام رفته رفته از رفتارش زدوده می شود. در ابتدای کار این گونه برداشت می شود که با قاتلی روانی و بدون هدف مواجهیم. اما این طرز فکر در ادامه تغییر می کند. در قسمتی که شیگور درباره ی سکه و شیر یا خط بر سر زندگی صحبت می کند جرقه ای در افکار ما زده می شود. شیگور صرفا یک قاتل دیوانه و روانی نیست. او قتل را به دلخواه انجام نمی دهد. او باید مرتکب جنایت شود. او ماموری است که مطابق قضا و قدر عمل می کند. اگر قرار باشد کسی کشته شود شیگور فقط وسیله و عامل است و این جنایت باید صورت بگیرد. او هر گونه که سکه بگوید عمل می کند. قضا و قدر است که تصمیم می گیرد. اما این نظر خود شیگور است. همانطور که در اواخر داستان با عقیده ای مخالف شیگور بر می خوریم. کارلا جین(همسر ماس) به شیگور می گوید که او کسی است که برای کشتن یا نکشتن تصمیم می گیرد و سکه (قضا و قدر) کاری انجام نمی دهد.حال ما باید درباره این عقاید قضاوت کنیم. ما در رمان مک کارتی نه تنها با یک داستان حادثه ای برخورد می کنیم بلکه شاهد نظریه پردازی نیز هستیم. در داستان با مفاهیم قضا و قدر، شانس،اختیار و….. مواجه می شویم.
کلانتر و شبح
مک کارتی به زیبایی از روزمرگی، موقعیت ها و اندیشه های فلسفی می سازد. او از گفت و گو های عادی روزانه به معناهای عمیق می رسد. نام کتاب با همه ی سادگی اش معنایی نهفته درون خود دارد. پیرمرد در این عنوان معنای ضعیف می دهد و نشان دهنده ی کهولت سن نیست. اشخاصی مستاصل و بی اختیار که متوجه تغییر می شوند اما آنرا درک نمی کنند. کلانتر بل(یکی از شخصیت های کتاب) نمونه ای از این دسته افراد است. تغییر برای اینگونه افراد هضم ناشدنی و سنگین است. برای این افراد جایی وجود ندارد و آن ها محکوم به گوشه گیری و نابودی هستند.کلانتر بل که سابقه ای طولانی مدت در این شغل دارد و این شغل او ارثی است به یکباره با قتل هایی مواجه می شود که به گفته ی خود انگار توسط شبحی انجام می گیرد. شبحی که همیشه یک قدم از او جلوتر است. همیشه زودتر از او حضور دارد. نبوغ مک کارتی در خلق شخصیتی کاریزماتیک و تاثیر گذار مانند شیگور تحسین بر انگیز است. شیگور با صحبت های ساده اش و هدف و فلسفه ای که در پس کارهایش نهفته است، افراد را هیپنوتیزم می کند. تاثیر گذاری او نه تنها بر اشخاص داستان است بلکه خواننده را هم مسحور می کند. شیگور جادوگری است که خواننده به کارهایش علاقه مند می شود. خونسردی او اولین نکته ای است که ذهن را به خود مشغول می کند. انگار شیگور موقعیت ها را از پیش می شناسد و هر اتفاقی را پیش بینی کرده است. به عبارتی او همه چیز را از قبل می شناسد. مک کارتی به گونه ای از شیگور عزرائیلی مدرن ساخته است. شیگور از طرف نیرویی والا مامور شده است.او همیشه بهترین کار ممکن را انجام می دهد. اما قضا و قدر به سراغ خود شیگور هم می آید تصادف ماشینی که در اواخر داستان می خوانیم پیش بینی نشده است. اما شیگور شکست نمی خورد. او پس از هر شکستی دوباره بر می خیزد و به راه خود ادامه می دهد. شیگور پیرمرد نیست.
شکارچی
ماس(یکی از شخصیت های کتاب) ضعیف و ناتوان نیست. او به کاری که انجام می دهد و دردسری که در آن گرفتار شده کاملا آگاه است. او شاید پیرمرد نباشد اما ضعف بزرگی دارد. این ضعف طمع اوست که باعث ضعیف شدنش می شود. طمعی که -حد و مرزی ندارد و او را به مرگش نزدیک می کند. در تمام داستان ماس با طمع خود درگیر است. او فردی معتقد و قانونمند است. او خود شکارچی است که شکار می شود. جوشکار ساده ای که در طول رمان طعمه است وخود ناآگاه از این موضوع همیشه در حال فرار است. اتفاقی که زندگی یک انسان عادی را به تعقیب و گریزی طولانی تبدیل می کند. ماس می تواند حرص و طمع خود را کنترل کند اما این حرف بسیار ساده انگارانه است. پول و قدرت دو عامل در زندگی انسان است که حرص و طمع را تقویت می کنند و راه گریزی از آن ها نیست. ماس توسط طمعش شکار می شود.
محیط اکثر رمان های مک کارتی غرب آمریکا است. محیطی آرام که اتفاقات در آن پنهان شده اند. حوادث زیر پوست این محیط قرار دارند و به حیات خود ادامه می دهند. هر خواننده یا بیننده ای در ابتدا فریب ظاهر آرامش بخش و محیط بکر این قسمت از آمریکا را می خورد. اما با کمی جست و جو تحقیق متوجه می شود که چه جنایاتی در حال انجام است. مک کارتی از محیط کمک می گیرد تا فضایی مبهم و مضطرب را به وجود آورد. محیط در کل داستان تغییر چندانی نمی کند و نقش خود را به خوبی بازی می کند.
علایم نگارشی
استفاده نکردن از علایم نگارشی برای نشان دادن مکالمه های بین افراد خود نشانه ای است که مک کارتی را به سوی رئالیسم سوق می دهد. حدیث نفس شخصیت ها و صحبت ها همان گونه که ناگهانی و بدون نشانه در زندگی واقعی صورت می گیرد، در داستان وجود دارد. نحوه و روش نوشتن مک کارتی در نخستین نگاه کمی سخت و پیچیده می رسد. ما در خواندن دیالوگ ها دچار سردرگمی می شویم. با گذشت زمان و پیش روی در رمان به این سبک نوشتن عادت می کنیم و به آن علاقه مند می شویم.
جایگاه "جایی برای پیرمردها نیست"
بی گمان "جایی برای پیرمرد ها نیست" رمانی جذاب و گیرا و سنت شکن است. محیط و فضای رمان شاید تکراری باشد اما این فقط قالب است و رمان مک کارتی بیش از یک داستان حادثه ای و عامه پسند است. نویسنده روحی معنوی به اتفاقات عادی و کوچک انسانی بخشیده است. خواننده نباید از کنار توصیفات و نکاتی که نویسنده در داستان با مهارتی باورنکردنی گنجانده است به راحتی بگذرد. خواندن چنین رمانی در نگاه اول شاید ساده به نظر برسد ولی نباید گمان کرد که با یک طرح یا داستان ناپخته طرف هستیم. جایی برای پیرمردها نیست برای آشنا شدن با مک کارتی ، بهترین انتخاب است. فقط باید مراقب بود که فضای گیرا و جذاب رمان شما را در خود غرق نکند! فیلمی به همین نام در سال ۲۰۰۷ ساخته شده است. در دنیای سینما برادران کوهن که فیلمسازانی موفق و بی نظیر هستند به سراغ ساخت پروژه ی سینمایی این داستان رفتند. بهترین گزینه برای کارگردانی این فیلم فوق اعاده بدون شک برادران کوهن هستند. آن ها از نظر هنری بسیار به این داستان نزدیک اند و ساختن فیلمی مانند "فارگو" خود گواهی بر این مدعاست. در پایان لازم به ذکر است که عنوان این داستان از شعری به اسم"سفر به بیزانس" اثر ویلیام باتلر ییتس انتخاب شده است.
‘