این مقاله را به اشتراک بگذارید
نزاع مارکسیستها بر سر دیالکتیک مارکس
دکتر علی غزالی فر*
کارل مارکس (۱۸۱۸-۱۸۸۳) در جایی مینویسد که ای کاش میتوانست شاخ و برگ مفصل و انبوه منطق هگل را بزند و هسته مرکزی آن را در یک صفحه تقریر کند تا همیشه آن را پیش چشم داشته باشد و خوب از آن استفاده کند. آن هسته مرکزی دیالکتیک است. مارکس به قدری شیفته دیالکتیک بود که آن را یکی از اصلیترین درونمایههای اندیشه خود قرار داد. از طرف دیگر دغدغه اجتماعی، اقتصادی و سیاسی او نقد نظام سرمایهداری بود. او برای این منظور هم از همان روش استفاده کرد. بهطور خلاصه میتوان گفت مارکس در این موارد روش دیالکتیکی را بهکار میگرفت: شناخت چگونگی شیوه تولید و بازتولید سرمایهداری، شناخت و برانگیزاندن امکانات دگرگونی سرمایهداری، درگذشتن از آن و رفتن به سوی جامعهای رها از سلطه و استثمار، بازنمایی مقولات و مفاهیم و روابط ناظر بر شیوه زندگی واقعی سرمایهداری، امکان زوال سرمایهداری، شیوه مفصلبندی و بههمبافتگی مقولات و مفاهیم، تحلیل و تعلیل تحولات اجتماعی و تاریخی، نقد امور اجتماعی و تاریخی.
با توجه به این امر، کاملا طبیعی بود که بعدها نیز دیالکتیک در همه جریانهای مارکسیستی چنین جایگاه کلیدی و مهمی پیدا کرد. اما فهم و برداشت مارکسیستها از این موضوع یکسان نبوده است و میان آنها از این جهت اختلاف نظر جدی وجود داشت. این اختلاف به قدری شدید بود که گاهی به نفی کامل میانجامید؛ به عنوان نمونه، لنین بیش از نیم قرن پیش گفته است: "هیچ مارکسیستی مارکس را نفهمیده است". یکی از مارکسیستهای معاصر نیز میگوید: "امروزه همه مارکسیسمها به مارکسیسمی خیالی مبدل شدهاند". جالب است که دیگر مارکسیستها بر این باورند که هم خود لنین مصداق آن سخنش است و هم این مارکسیست معاصر. خلاصه آنکه این اختلاف نظر اساسی همچنان ادامه دارد؛ به ویژه در مورد روش دیالکتیکی کارل مارکس.
نکته دیگر اینکه مارکسیسم با ناکامیهای بزرگی در عرصههای اجتماعی و سیاسی مواجه شد که نقدها و تردیدهایی را برانگیخت. مارکسیستها تلاش کردند بدون دستشستن از مارکسیسم، از آن دفاع کنند؛ و البته هر کدام به شیوهای این راه را در پیش گرفتند. یکی از چیزهایی که مورد بازنگری و اصلاح واقع شد، باز هم دیالکتیک بود. نتیجه همه این ماجراها این شد که دیالکتیک شکلهای متعددی در جریانهای مارکسیستی به خود گرفت.
این اثر نقد یکی از تلقیهای معاصر در مورد دیالکتیک است؛ تلقی دیالکتیک به مثابه یک نظام بسته و چارچوبدار یا دیالکتیک نظاممند. در برخی از متون آن را دیالکتیک سیستماتیک نیز نامیدهاند. این اصطلاح بعد از جنگ جهانی دوم و توسط برخی از مارکسیستهای ژاپنی مطرح شد؛ یعنی کوزو اونو و شاگردش توماس سکین. بعدها برخی از مارکسیستهای غربی نیز در اروپا و آمریکای شمالی و تا حدی استرالیا آن را دنبال کردند؛ کسانی همچون: رابرت آلبرتون، کریستوفر آرتور، تونی اسمیت، فرد موزلی و پاتریک مورای. از نظر آنان دیالکتیک دستگاهمند به عنوان دیالکتیک سرمایه مطرح میشود و لذا یک تئوری اقتصاد سیاسی است. اما از نظر دیگر مارکسیستها چنین دیدگاهی خالی از اشکال نیست. شاید یکی از علل تألیف و ترجمه این اثر این امر باشد که در چند سال اخیر برخی از آثار مارکسیستهای قائل به دیالکیتک دستگاهمند به فارسی ترجمه شده است اما هیچ نقدی در مورد نظریات آنان صورت نگرفته است.
آقای خسروی در مقاله اول نظریه خاص آن دو مارکسیست شرقی، اونو و سکین، را در باب دیالکتیک توضیح میدهد و نقد میکند. او در مقاله دوم به نقد دیدگاههای کسانی میپردازد که آن نگاه را دنبال کردهاند. این دو مقاله بلند بیش از نیمی از حجم کتاب را به خود اختصاص دادهاند. چهار مقاله بعدی، که همگی ترجمه شدهاند، به این تفصیل نیستند. مقاله سوم، "دربارهی دیالکتیکِ شکلِ ارزش"، همان گونه که از عنوانش برمیآید، بررسی همین موضوع در مارکسیسم است. مقاله بعدی، "درباره روش منطقی و روش تاریخی"، نسبت این دو روش را بررسی میکند و رابطه آن را با سرمایهداری نشان میدهد. نویسنده مقاله پنجم، "کاپیتالخوانی تازه"، اهمیت و ضرورت خوانش کتاب "کاپیتال" مارکس را در وضعیت و شرایط امروزی خاطرنشان میسازد و یکی از مشهورترین آثاری را در این زمینه منتشر شده است، نقد میکند که "بازخوانی کاپیتال" نام دارد. مقاله آخر، "نقدی بر دیالکتیک دستگاهمند"، نیز نقدی کلی بر کلیت چنین دیدگاهی است.
کسانی که دیالکتیک را دستگاهمند میدانند، بر این باورند که روش دیالکتیکی مارکس ناظر به روشی است که مارکس در بازنمایی دریافتش از اقتصاد سیاسی سرمایهداری بهکار بسته است. مهمترین جایی که مارکس از این روش استفاده کرده است، جلد یکم کاپیتال است. و دیگر اینکه این روش نظامی منطقی-مقولی میسازد که مارکس آن را کاملا از هگل گرفته است. اما منتقدان میگویند به فرض صحت این موارد، دیالکتیک دستگاهمند تنها روش بازنمایی مارکس در جلد اول کتاب کاپیتال نیست. او در دیگر آثارش روشهای دیگری نیز بهکار برده است. و دیگر اینکه کارکرد روش دیالکتیکی منحصر به چیزی نمیشود که این افراد گمان میکنند. همچنین منتقدان بر این باورند که این طرح اقتصادی که بناست جایگزینی برای نقد اقتصاد سیاسی مارکس باشد، سست و بههمریخته است. از جهت ساختار منطقی و مقولی نیز دچار ناسازگاریهای اساسی است. از همه مهمتر اینکه روش دیالکتیکی مارکس بسیار انقلابی و انتقادی است، در حالیکه تلقی دیالکتیک به مثابه یک دستگاه بسته این خصلت مهم را از آن میگیرد. علاوه بر این، دیالکتیک دستگاهمند نظریهای است که دچار تناقضات درونی متعددی است. تفصیل این مطالب و دیگر نقدها به این دیدگاه در مقالات گوناگون این کتاب جای گرفته است.
مقالات این اثر کاملا تخصصی و دشوار هستند و اصلا به نوآموزان توصیه نمیشود. این کتاب برای کسانی مفید است که هم به مباحث مارکسیسم بسیار علاقمند هستند و هم از دانش تخصصی در این زمینه برخودار باشند.
*دکترای فلسفه
به نقل از الف کتاب
****
«نقد دیالکتیک دستگاهمند»
نویسندگان: هانسگئورگ بکهاوس، هلموث رایشِلت، ولفگانگ فریتزهاوگ، بِرتل اولمن
ترجمه: کمال خسروی
ناشر: چشمه، ۱۳۹۶ چاپ اول
۲۲۷ صفحه، ۲۰۰۰۰ تومان