این مقاله را به اشتراک بگذارید
مارا/ساد؛ مواجهه دو هممرتبه
نمایش عقاید
نادر شهریوری (صدقی)
پیتر وایس (١٩١۶-١٩٨٢) دوست میداشت نمایش «تروتسکی در تبعید»اش را در مسکو به روی صحنه ببرد. شاید گمان میکرد نمایشنامهاش اشارهای باشد برای گرامیداشت یاد لنین. «مسئله تروتسکی» از دیرباز محل مناقشه بود. شباهتهای تروتسکی به لنین، لااقل بهلحاظ تئوریپردازی بسیار بیشتر از شباهتهای تروتسکی به استالین بود، اما مرگ نسبتا زودهنگام لنین در ١٩٢۴ و سپس کوران تحولات پرشتاب اوضاع پرتبوتاب بینالمللی و تأثیرات آن بر شوروی، درک واقعی جایگاه تروتسکی را سخت کرده بود. درک تروتسکی همواره از دغدغههای وایس بود، او خود دراینباره مینویسد: «… آنچه مرا بیشتر از هر چیز وابسته میساخت، یافتن جایگاه تروتسکی بود… یعنی مرحلههای مختلف انقلاب روسیه در ١٩٠۵ و در ١٩١٧، تبعید او از اتحاد شوروی و زندگی او در تبعید. من به تکامل او در حد یک انقلابی و دیدگاههای او پیرامون انقلاب جهانی دلبستگی داشتم»,١ وایس غالبا سرفصلهای مهم تاریخی را دستمایه کارهای نمایشی خود قرار میدهد، از این نظر تئاتر مستند با نام پیتر وایس گره خورده است. نمایش «تروتسکی در تبعید» یکی از مستندات است. وایس ضمن نمایش زندگی تروتسکی، از تبعید اولیهاش تا قتلاش در مکزیک درعینحال برشی از تاریخ روسیه را حکایت میکند. استنادات تاریخی وایس در ارائه نمایشهایی مبتنیبر آن تنها مستند تروتسکی نیست، نمایش استنطاق وایس بازروایتی است مستند که او نمایش را بر اساس پروندههای دادگاه آشویتس و اعترافات متهمان آن ارائه میدهد و همینطور نمایشنامه «سرود آدمک لوزیتانیایی» که آن نیز مستندی است از سلطه پرتغال در آنگولا. وایس بهعنوان چپ کلاسیک، نسبت به اوضاع بینالمللی حساسیت ویژهای داشت. یکی از آخرین حساسیتهای او ارائه نمایش درباره ویتنام و موضعگیری نسبت به آن بود.
مشهورترین نمایش وایس اما نمایشنامه «مارا/ساد» است که متکی بر دو فیگور مستند تاریخی: ژان پل مارا، از رهبران انقلاب فرانسه و مارکی دوساد، نمایشنامهنویس، روانکاو و از نظریهپردازان فردگرایی افراطی است. وایس با ارائه دو شخصت مارا و ساد مواجهه دو ایده متضاد تاریخی جمعگرایی برآمده از روح انقلاب فرانسه و فردگرایی ساد را نمایان میسازد. چنانکه گفته شد مقصود از مارا، ژان پل مارا (١٧۴٢-١٧٩٣) ژاکوبنی و از رهبران اصلی انقلاب فرانسه و مقصود از ساد، مارکی دوساد (١٧۴٠-١٨١۴) فردگرایی افراطی است که در مقابل مارا قرار میگیرد. از جنبهای دیگر «ساد انسانی است آریستوکرات که درباره نظام اجتماعی جوامع بشری نظری خاص دارد. او معتقد است که در طبیعت حق با قوی است… اما مارا مردی است دارای طرز فکری متفاوت، او معتقد است قوی باید در یک سطح با ضعیف قرار گیرد. ساد فردی است بدبین که توانایی انسان را محدود میداند و مارا نیروی انسان را لایزال و جهان را تغییرپذیر… ساد شکاک است و مارا مطمئن، ساد متزلزل است و مارا مصمم.»٢
اهمیت کار وایس بهویژه در این نمایش آن است که وی این دو شخصیت و یا به تعبیری، این مستند تاریخی را که در یک «ناهمزمانی تاریخی» قرار دارند در مقابل هم قرار میدهد. منظور از ناهمزمانی تاریخی که درعینحال «کنش» اصلی نمایش است آن است که میان این دو شخصیت مستند تاریخی هیچ مواجههای رخ نداده است. سیر حوادث امکان هر نوع مواجههای را منتفی کرده است: مارکی دوساد سی سال از عمر هفتادوچهارساله خود را در زندان سپری میکند و درنهایت در آخرین زندان خود، تیمارستان شارنتون در ١٨١۴ میمیرد و ژان پل مارا از رهبران انقلاب نیز سرانجام در ١٧٩٣ با دشنه شارلوت کورده (دختر جوانی که به تحریک ژیروندیستهای دستراستی مبادرت به این کار میکند) به قتل میرسد. چنانکه گفته شد میان این دو شخصیت تاریخی، هیچگونه برخوردی صورت نمیپذیرد، تنها مواجهه این دو در مستندات تاریخی «سخنرانی ساد در مراسم تدفین مارا است که حتی در این سخنرانی نیز دید واقعی او نسبت به مارا جای بسی پرسش است زیرا او اصلا به دلیل حفظ جان خود حاضر به سخنرانی شد، چه در آن زمان مقامش در خطر بود و نامش در فهرست مسافران گیوتین.»٣ پیتر وایس در ارائه نمایشنامه «مارا/ ساد» که بهخاطر اجرای پیتر بروک در ١٩۶۵ شهرتی جهانی یافت، اهمیتی به این ناهمزمانی تاریخی نمیدهد. او با ابتکاری خلاقانه و با میانجیگری «مونتاژ» که عبارت از درهمآمیختگی شکلهای زمانی و مکانی است، بر این ناهمزمانی تاریخی فائق میآید و با در مقابل هم قراردادن و به تعبیری رودررویی، این دو شخصیت مستند تاریخی را به تجربه درمیآورد. «مونتاژ به یک معنا عبارت است از ترکیب دو یا چند عنصر متفاوت و غالبا مخالف که به ظهور چیزی بیش از جمع جبری آنها منجر میشود.»۴ بدینسان با میانجی مونتاژ ترکیبی جدید با مواجههای تازه رخ میدهد که در عین حفظ سویههای عناصر مشخصی که هرکدام از استقلال برخوردارند نوعی ناپیوستگی رخ میدهد که این ناپیوستگی موجد تنش درونی است. مواجهه و گفتوگوی این دو شخصیت مستقل و ناپیوسته تاریخی – مارا با ساد- از بدایتهای کار وایس بهشمار میرود اما این تنها بدایت وایس در این نمایش نیست، او دو شخصیت مهم و تاثیرگذار تاریخی دیگر را نیز به نمایش وارد میکند. ولتر از مهمترین نیای فکری فرانسه و همینطور لاوازیه، سلطنتطلب و شیمیدان برجستهای که در سالهای اول انقلاب با گیوتین اعدام شد. همه این مواجهات در شرایطی رخ میدهد که گویی کل وقایع در یک زمان رخ داده است. در جهان نمایش این کار به مدد مکانیشدن عنصر زمانی رخ میدهد.
از قضا اهمیت کار وایس در نمایش مارا/ ساد همانا خلاقیت وی در بازآفرینی غیررسمی و مسلسلوار وقایع گذشته است. او در ارائه نمایش خود ایده برشت مبنیبر «مداخله اتفاقات بهوقوعپیوسته» را مدنظر خود قرار میدهد تا گذشته در پیوند با زمان حال مورد بازآفرینی مجدد قرار گیرد. وایس با این کار به آشناییزدایی و ترک عادت مالوف – آنچه همه میخواهند ببینند- دست میزند تا نمایشهایش ضمن بازخوانی انتقادی از تاریخ گذشته با بازخوانی و موضعگیری تماشاگران نیز روبهرو گردد. از دیگر ابتکارات وایس انتخاب مکان نمایش است. مکان نمایش تیمارستان شارنتون در حومه پاریس است. تیمارستان شارنتون چنانکه از نام آن برمیآید محل نگهداری کسانی است که بنابر تشخیص مشکلات حاد روانی داشته و بایستی در محلی مجزا نگهداری شوند. ولی درواقع تیمارستان «…موسسهای بود که از کسانی، دیوانه یا غیردیوانه، که جامعه رفتارشان را برنمیتافت، نگهداری میکرد. در این مکان جنایتکارانی که محاکمهشان در دادگاههای عمومی منافی تمایلات عموم بود، کسانی که به جرم خلافهای سیاسی جدی دستگیر شده بودند یا عاملان دسیسههای شوم، حبس بودند.»۵ مطابق دستور ناپلئون، ساد میبایستی دوران حبس خود را در تیمارستان شارنتون سپری کند اما او موظف بود که در ایام سپریکردن حبس خود، نمایشهایی برای سرگرمی بیماران و زندانیان تدارک ببیند تا محیط تیمارستان برای زندانیان قابل تحمل شود. مارا/ساد نمایشی است که ساد خود را تنها به مدد تخیل در مقابل مارا قرار میدهد. عنوان طولانی نمایش موید همین مسئله است: «شکنجه و قتل ژان پل مارا به اجرای ساکنان تیمارستان شارنتون به کارگردانی مارکی دوساد». اگرچه وایس به ابتکار شخصی نمایشی را ترتیب میدهد که ساد در مواجهه با مارا قرار گیرد اما بهواقع نمایش مارا/ ساد نمایشی است که مارکی دوساد اجرا و کارگردانی آن را برعهده دارد و با این تکنیک اغلب اجزای آن از نمایش در نمایش تشکیل شده است. علاوهبرآن در این نمایشنامه تنها بازیگران نیستند که مهرههای اصلی را شکل میدهند بلکه علاوه بر آن اقلیتی خاموش نیز از قبیل نوازندگان، بیماران، همسرایان و تعدادی تماشاگر نیز حضور دارند. وجود این اقلیت خاموش همچنین بیانگر آن است که در نمایش «مارا/ساد» ما دیگر با تئاتری سنتی روبهرو نیستیم. مارکی دوساد و ژان پل مارا از اساس با هم تفاوت دارند. گو اینکه به این هر دو شورشی گفته میشود، بهویژه آنکه ساد دوست داشت خود را شورشی معرفی کند اما میان این دو شورشی هیچ خویشاوندی فکری حتی خویشاوندی دور نیز وجود ندارد. شورش ساد متکی بر فردگرایی افراطی است که بهواسطه افراط در خواست و یا به تعبیری که خود میگوید افراط در «جهان خوشیهای تن» هیچ نظمی را برنمیتابد. «ساد: تنها واقعیت نزد من خیال است، جهان درونم و انقلاب دیگر برایم جذاب نیست.»۶ درحالیکه شورش مارا، با الهام از ایدههای روسویی به جهانی فراتر از «جهان تن» منتهی میشود. «مارا: بس مهم است که دمی درنگ کنی، خویشتن خویش را بیرون بکنی و جهان را به دیدی نو و دیگرگونه بنگری»,٧ مرکز ثقل نمایش مارا/ ساد رودررویی ساد با مارا به مثابه «دو هممرتبه» است. دو هممرتبهای که رویاروییشان در تاریخ همواره پژواک مییابد. «ساد به ادعای سکون خوی بشری- با همه فرومایگیاش- میپردازد و با شور انقلابی مارا و عقیدهاش- تاریخ انسان را تغییر میدهد- مخالفت میکند. ساد باور دارد که جهان از اجساد ساخته شده است و مارا میپندارد جهان از نیروهایی گوناگون به هم آمده است.٨ رودررویی این «دو هممرتبه» در پایان، قبل از کشتهشدن مارا به دست شارلوت کورده، لحنی صریح پیدا میکند. «ساد: …دیدهای شمار اندک آرمانگرایان را که ساز به هماهنگی کوک کردهاند و اینک هر یک به کوکی دیگرگونه مینوازد و آماده است تا دیگری را در پای هیچ قربان کند. مارا: (خود را بلند میکند) نه در پای هیچ، که به پای باورهای بنیادینمان.»٩ اهمیت وایس در نمایش مارا/ ساد آن است که ضمن حفظ استقلال این دو «همرده» در تاریخ بر تنش آنها تأکید میکند، تنشی که آغاز دارد ولی انجام ندارد.
پینوشتها:
١) سرود آدمک لوزیتانیایی، پیتر وایس، سیروس سهامی
٢) ادبیات امروز آلمان، تورج رهنما
٣، ۵) پیتر وایس به نقل از مارا/ ساد، محمد نجفی
۴) برشت و آیزنشتاین، راینر فردریش، مراد فرهادپور، ایده نمایش
۶ و ٧، ٩) مارا/ ساد، پیتر وایس، محمد نجفی
٨) سوزان سانتاگ، از مارا/ ساد، پیتر وایس، محمد نجفی
شرق
1 Comment
خوزه لوپز رودريگز
چه قدر تابلوی “مرگ مارا” اثر داوید را دوست دارم!