این مقاله را به اشتراک بگذارید
شعر، بیان کتمان است…!
جاوید جعفری
(من به این حقیقت معتقدم که شعر، برداشت هایی از زندگی نیست، بلکه یکسره خود زندگی ست./ احمد شاملو)
رولان بارت می گوید: شعر، بیان کتمان است…!
آیا در روزگار کنونی و در فضای فرهنگی و اجتماعی ایرانِ معاصر، در موارد بسیاری عکس این تعبیر جریان ندارد؟ به گمان من پاسخ مثبت است.
اکنون دیگر اینکه شعر چیست، چه هدفی دارد و اینگونه پرسش های کلّی، نمی توانند مطرح باشند. چرا که ظاهراً چیستی و چگونگی پدیده ای چون شعر که از اندیشه آغاز می گردد، از عواطف می گذرد و در زبان اتّفاق می افتد تنها در مواجهه با خودِ شعر امکان پذیر خواهد بود. در درگیر شدن با متنی که از ویژگی های خاصِّ زبانی، بیانی و روایی تشکیل شده است. و البته آنچه روشن می نمایاند این حقیقت است که آنچه شعر نیست بیشتر قابل تشخیص و احراز است، تا اینکه شعر چیست…
امّا چرا شعر فارسی در برهه ی زمانی حال حاضر،در انبوه نمونه های رایج آن، به نوعی به سمت کتمانِ بیان پیش می رود؟
بررسی های تاریخی در قلمرو شعر فارسی و تحلیل دوران های گوناگون آن از ده ها قرن پیش تا کنون، تحلیلی است که در آن (خلاء اصلی) همواره خودش را نشان می دهد. خلاءِ اکنونِ متن شعر و شاعر. و این نقاط تهی از دوره ای به دوره ای دیگر و تا کنون، نه تنها به گونه ای عمیق و جامع بررسی نشده، بلکه به مثابه ی لایه های آشفتهی هزاران ورق پراکنده روی هم تلنبار شده است. خلاء برخورد با اکنون… که تنها با بررسی زمینه (context) و اکنونِ آن اکنون، قابل پیگیری و شناخت خواهد بود. آیا شعرِ معاصر فارسی اکنون در بن بست قرار گرفته؟ و مرگ هرگونه خلاقیّت و پویایی از راه رسیده است؟ به گمان من اینطور نیست. شعر فارسی، و در بیانی فراگیرتر، فضای روشنفکری و فرهنگی و ادبی اکنون ما در تعلیق به سر می برد. تعلیقی که البته خصوصاً در فضای آکادمیک در پشت انواع و اقسامِ (…شِناسی ها…)- از حافظ شناسی گرفته تا شاملوشناسی- پنهان شده، و نیز از ذهنیّت شاعرانه در برخورد با شعر به دور افتاده است. و در مواردی به جای آنکه این ذهنیّت شاعرانه در مواجهه با متن شعر قرار بگیرد، به حیطه های دیگری که روش و ذهنیّت خاص خود را دارا هستند کشیده شده و در مسائل فلسفی و اجتماعی موضع گیری نموده. اساساً یکی از مشکلات اکنونِ شعر معاصر این است که ذهنیّت شاعرانه از جای خود کنده شده و توان خود را برای شعر صرف نکرده است. همچنان که البته در واکاوی سیر روشنفکری معاصر ایران در زمینه های مختلف فلسفه و علوم انسانی و هنر و ادبیّات این مشکل به وضوح نمایان است.حاصلِ این تغییر جایگاه ها و گم کردن روش برخورد روشنفکرانه با مسائل بود که فرهنگ و جامعه ی ایرانی را در ابعاد گوناگون خود به ملغمه ی کنونی منتهی ساخت. وضعیّتی که حضور خاص رشته های گوناگون فکری را در جای خود نادیده گرفته است. و در ادامه با نگاه سطحی و غیرموشکافانه ی بسیاری افراد و جریان ها نسبت به نظریه های فلسفی، ادبی و هنری معاصر غرب، فضایی غیرپویا را در عرصه ی روشنفکری و هنر معاصر رقم زده است. در واقع نوعی سکوت فکری و اجتماعی. در این وضعیّت ذهنیّت شاعرانه ای که با پشتوانه ای در خور از لحاظ فکری با اکنون شعر فارسی گفتمان(Discourse) برقرار کند کمتر یافت می شود. این اکنون همان زیست کنونی انسان ایرانی است، هم در مواجهه با فرهنگ خود و خلاء های عظیم آن، و هم در شناخت فرهنگ مغرب زمین.
بازگشت به گذشته از هر نوعی چیزی جز انحطاط فکری نخواهد بود. حتّی اگر در آغاز برای مدتّی کوتاه سویه های تازه ای را نمایان کند. و درجا زدن درحال نیز انحطاطی پنهان در پی دارد.
برخی معتقدند که تنها جایگزین(Alternative) موجود برای ما در برقراری ارتباط با فرهنگ گذشته ی خود، مثلاً خوانش : حافظ، بیهقی، سعدی، خیام، بیدل و… این است که آنها را معاصر خود کنیم، به گمان من هیچ متن و فرهنگی را نمی توان به زور از گذشته به اکنون منتقل کرد، چرا که دیدِ تاریخیِ مدرن مدت هاست بی نتیجه بودن این رویکرد را آشکار کرده است. در مقابل می توان زمینه و زمانه ی اکنونِ زیست و فرهنگ خود را شناخت و کاوید. چرا که در واقع مسأله ی بنیادی انسان ایرانی این است که معاصر خود نیست. و فاجعه ای از این بیشتر نمی شود. زمانی که بتوانیم اکنون خود را دریابیم، به طور خود به خود (spontaneous) از فرصت های موجود در گذشته نیز بهره ی لازم را می بریم.
برخورد با اکنونِ شعر فارسی با مسائل گوناگونی روبروست. از فقر نظریه های ادبی منسجم و برخوردهای گاه ناآگاهانه با نظریات پیچیده ی فلسفیِ تأثیرگذار در نقد ادبی، تا مسأله ی سطحی شدن زبان و ایده های شعر از سوی جریانهایی که به گمان خود با این رویکرد به تخیّل و زبان می خواهند شعر معاصر را به اصطلاح مردمی(popular) و همه فهم کنند. غافل از اینکه چنین چیزی نه امکان دارد و مهم تر از آن نه مطلوب است.
شعر معاصر فارسی می تواند با توجّه به تجربیّات انبوه و گوناگون پیش روی خود،(از گذشته ی هزار ساله اش گرفته تا متن معاصر) اکنونِ خود را دریابد، به این معنا که مسأله ی خلاء زیست انسان معاصر ایرانی را در رویارویی با خود و جهانش مورد بررسی قرار دهد و زبان و بیان آن را فارغ از سطحی شدن فرهنگ به کار گیرد. اگر بتوان اندکی از اکنون را دریافت، این برخورد بی گمان پویایی خود را آغاز خواهد کرد.