این مقاله را به اشتراک بگذارید
مهم ترین شارحان اروپایی «نیچه»
امین محمدیزاد
هر فهرستی از فلاسفه بزرگ که حاوی نام نیچه نباشد، فهرست ناقصی به شمار می آید. فیلسوفی که از ذهنی چالاک برخوردار بود و بی ایمانی فرهنگ مغرب زمین را صراحتا فریاد کشید. اطلاعات وسیع نیچه در زمینه زبان ها، تاریخ، فرهنگ، از جمله یونانی و رومی و پژوهش هایی که صورت می داد، نشان از تسلط او بر فرهنگ و فلسفه ایران باستان داشت.
دلبستگی نیچه به ایران و ستایش فرهنگ باستانی آن را در کتاب «چنین گفت زرتشت» به وضوح می توان دید؛ وی با نهادن نام زرتشت بر کتاب، سعی در با ارزش نشان دادنِ تحقیقات خود می کند. شایان ذکر است از فردریش نیچه کتاب های زایش تراژدی، در باب حقیقت و دروغ در مفهومی غیر اخلاقی، حکمت در دوران شکوفایی فکری یونان، تأملات نابهنگام انسان زیادی انسانی، سپیده دمان حکمت شادان، چنین گفت زرتشت، فراسوی نیک و بد، تبارشناسی اخلاق، غروب بت ها، دجال، اینک انسان، واپسین شطحیات، اراده قدرت و مجموعه شعر اکنون میان دو هیچ به فارسی برگردانده شده است اما فهرست کتاب هایی که درباره نیچه نوشته شده است بسیار طولانی است.
در اینجا چهار کتاب را معرفی و بررسی خواهیم کرد که در آنها روایت ج.پ. استرن، هایدگر، یاسپرس و دلوز از نیچه آمده است.
جوزف پیتر استرن
کتابی که جوزف پیتر استرن درباره نیچه نوشته نه تنها کامل ترین کتابی است که برای آشنایی با نیچه نیازمند مطالعه آن هستیم، که خوشخوان ترین کتاب نیز به شمار می رود. کتاب عزت الله فولادوند با ترجمه های کتب قبلی قابل مقایسه نیست و از اتقان بهتری برخوردار است. نویسنده نیز توفیق این را داشته که اثری منسجم درباره یکی از سر به هواترین فلاسفه غربی تالیف کند. ج.پ. استرن معتقد است که در هر انتقادی از نیچه باید این موضوع را در نظر داشته باشیم که آثار او را چگونه خوانده ایم. به این ترتیب خواندن نیچه و فهم فلسفه ورزی او به غایت دشوار می نماید. به همان اندازه که آسان و قابل دسترس محسوب می شود.
مارتین هایدگر
به نظر اهالی فلسفه، کتابی که هایدگر درباره نیچه نوشته است، جزو مهم ترین تاب هایی است که درباره نیچه و افکار او منتشر شده است. این کتاب سه جلدی روایت تفسیری از هایدگر درباره نظام فکری نیچه است. هایدگر، همانند نیچه معتقد است که هم مسیحیت و هم یهودیت افلاطون گرایی را به مردمان منتقل کردند، با این تفاوت که در اینجا خداوند است که خاستگاه همه امور واقعی است و نه ایده ها.
مدرنیته با دکارت آغاز می شود که خودآگاهی سوژه انسانی را با خداوند به عنوان محور و اساس واقعیت، جایگزین ساخت: روش شناسی های علوم معین می کنند چه چیزی حقیقتا هست و تکنولوژی هایی که علوم بند از افسارشان برداشته اند به خدمت سوژه انسانی در آمده اند، انسانی که اکنون می توان او را سرور عالم ابژکتیو خواند… هایدگر از آموزه های نیچه در تأملات خویش بهره های فراوانی می گیرد و خواندن این کتاب سه جلدی باعث می شود تا این آموزه ها بیشتر مورد تدقیق قرار گیرد.
کارل یاسپرس
اما در میان آثاری که در شرح احوال و افکار نیچه نوشته شده اند، «نیچه» مارتین هایدگر و «نیچه» کارل یاسپرس هنوز چون دو ستاره درخشان جلوه گری می کنند. نویسندگان این دو اثر خود نیز از فلاسفه بزرگ قرن بیستم هستند. هر دو فیلسوف هستی اند و هر دو نیچه را جدا از افق اندیشه خود تفسیر کرده اند. با این حال فرق بزرگ آنها این است که هر قدر هایدگر نیچه را در قالب تفکر خود و به رنگ خود در آورده، یاسپرس برعکس به نیچه مجال سخن گفتن داده و با انبوهی از نقل قول ها حتی آنجا که مقصد نیچه را تقرب به هستی دانسته، ما را قانع می کند که نه از خود که از نیچه سخن می گوید.
اساسا یاسپرس در همداستانی با متفکران بزرگ که مستلزم از خود به در شدن و داشتن گوش نیوشاست، استاد است. باید توجه داشت که تفسیرهای موجود از فلسفه و اندیشه نیچه به ویژه در زمانی نوشته و منتشر می شوند که هیچ هنرمند و متفکری در آلمان از تیغ سانسور و خشم نازی در امان نبود و شجاعت و دلاوری یاسپرس را باید در این دانست که در آشفته بازار نازی ها که همه آثار نمی توانستند یک تفسیر صحیح، کامل و به دور از نازیسم ارائه دهند، آمده و در مقابل این رویکرد از نیچه و تفکرش اعاده حیثیت کرده است.
ژیل دلوز
بسیاری معتقدند خوانش دلوز از نیچه، نیچه ای جدید را به جهان فلسفه معرفی کرده است. البته امتیاز فلسفه نیچه نسبت به دیگر فلسفه های جدید غربی این است که تصور ما از سنت اندیشه در مغرب زمین را از بنیاد دگرگون می کند. او اندیشه را از مبنای حقیقت و خط گسست و به قول دلوز آن را به مثابه یک تأویل به کار بست و نه یک معیار حقیقت جو.
ژیل دلوز نویسنده کتابی درباره نیچه است که خواندنش نسبت به دیگر کتبی که درباره نیچه نوشته شده است دشوار نیست. دلوز معتقد است هنگامی که کسی می پرسد فلسفه به چه کار می آید، پاسخ باید ستیزه جویانه باشد چرا که پرسش کنایه آمیز و نیش دار است. فلسفه نه به دولت خدمت می کند و نه به کلیسا، که هر دو دغدغه های دیگری دارند. فلسفه به خدمت هیچ قوه مستقری در نمی آید. کار فلسفه ناراحت کردن است. فلسفه ای که هیچ کس را ناراحت نکند و با هیچ کس ضدیت نورزد، فلسفه نیست.
کارِ فلسفه آزردنِ حماقت است، فلسفه، حماقت را به چیزی شرم آور تبدیل می کند. فلسفه کاربردی ندارد جز افشا کردن پستی های اندیشه در تمامی اشکالشم. آیا جز فلسفه رشته ای هست که به نقدِ تمامی رازآمیزگری ها، هر خاستگاه و هدفی که داشته باشد، همت گمارد؟ با پایان یافتن کتاب به این نکته پی خواهیم برد که بزرگ ترین درس نیچه این است که اندیشیدن چیزی جز آفریدن نیست.
به نقل از هفتهنامه صدا