این مقاله را به اشتراک بگذارید
سورئالیسم و آثار ناتانیل هاثورن
ناتانیل هاثورن، در ایران نام شناخته شده ای است. او در سطح جهانی نیز جایگاه رفیعی در داستان نویسی دارد. او را یکی از پایه گذاران داستان نویسی سوررئالیستی می دانند و به همین جهت زندگی و نوشته های او همیشه مورد نظر بوده است. او با سختی زندگی کرد و آثارش را در شرایط تاریخی خاصی نوشت. اما برای هاثورن آنچه اهمیت داشت زندگی خود او و تجربیاتش بود که در بسیاری از داستان هایش رخ نمایانده است. در اینجا نگاهی داریم به زندگی پرفراز و نشیب او.
ناتانیل هاثورن در چهارم ژوئیه ۱۸۰۴ چشم به جهان گشود. او تنها پسر کاپیتان ناتانیل هاثورن و الیزابت کلارک منینگ بود. در سال ۱۸۰۸، کاپیتان هاثورن دار فانی را وداع گفت و ناتانیل چهار ساله را با مادر و دو خواهر، الیزابت و ماریولویز تنها گذاشت.
پس از مرگ پدر، آنها به اجبار نزد بستگان مادر رفتند و تحت سرپرستی مادر بزرگ منینگ و دو دایی اش، ریچارد و رابرت قرار گرفتند. در خلال این دوران بود که خانم هاثورن به تدریج از دیگران کناره گرفت و همین عمل او بود که بعدها به انزوا انجامید.
اگر چه ناتانیل تحصیلات ابتدایی خود را با ژوزفای ورسستر که بعدها فرهنگ نامه نویسی مشهور شد، آغاز کرد، اما علاقه خاصی به مدرسه نداشت. آسیبی که در نه سالگی به پایش وارد آمد به او این اجازه را داد تا بر خلاف سایر پسرها، به طور مرتب در کلاس های مدرسه شرکت نکند. به گفته الیزابت، ناتانیل در دورانی که در خانه مانده بود، این فرصت را به دست آورد تا آثار شکسپیر، اسپنسر و بامیان را بخواند. در این زمان بود که خانم هاثورن خانواده را به کناره دریاچه سباکو در نزدیکی شهر ریموند در ایالت مین برد. مکانی که آنها بر زمینی که متعلق به خانواده منینگ بود به زندگی خود ادامه دادند.
هر چند ناتانیل بار دیگر روانه مدرسه شد اما بهترین خاطراتش در خلال این دوران مربوط به زمانی می شود که می گوید: «آزادانه آن دوران را سپری کردم و تمام روز به ماهیگیری و یا تیراندازی با تفنگ شکاری قدیمی مشغول بودم، کاری که آرزو داشتم همچنان ادامه می یافت.» این زندگی ایده آل تا سال ۱۸۱۹ ادامه یافت. در این زمان دایی او، رابرت، ضروری دید ناتانیل جهت آمادگی برای ورود به دانشگاه به مدرسه شبانه روزی برود.
در سال۱۸۲۱، ناتانیل وارد دانشگاه بودین شد. در میان همکلاسی های او دو مرد جوان به شهرت رسیدند. فرانکلین پیرس چهاردهمین رئیس جمهور ایالات متحده و هنری و دزورث لانگ فلو که شاعری پرآوازه شد. همکلاسی دیگر او هوراشیو، بعدها به ساموئل جی گودریج ناشر بوستونی قول داد اگر مجموعه اول داستان های کوتاه هاثورن را چاپ کند هرگونه ضرر احتمالی را پرداخت نماید.
هاثورن در دانشگاه بودین دانشجوی برجسته ای نبود. او در اواسط سال تحصیلی در سال ۱۸۲۵ دانشگاه را رها کرد و به خانه مادرش بازگشت، مکانی که بیشتر ۱۲ سال بعدی عمر خود را (۳۷-۱۸۲۵) در آن به سر برد. هاثورن از این مکان با عنوان «این اتاق دلگیر» یاد می کند. اتاق زیر شیروانی ای که در خانه مادرش در خیابان کارتر در شهر سالم قرار داشت.
این دوران دوازده ساله به ظاهر انزوای او، تعداد بسیاری از منتقدین را مجذوب خود ساخت، به طوری که آنان به تفصیل پیرامون فعالیت های هاثورن در خلال آن دوران به تفکر و تعمق پرداختند. ادبای متأخر بر این باورند که هاثورن از انزوای خویش رنج می برد و خود تا اندازه ای مسئول خلق اسطوره هنرمند گوشه نشین است. او نه تنها از دنیا که از خانواده اش نیز دوری می جست.
اگرچه، این واقعیتی است که او مدت مدیدی را صرف خواندن، نگاشتن و مطالعه دقیق کتب تاریخ مستعمرات کرد، اما نمی توان آن گونه که جهانیان می اندیشند او را شخصی گوشه نشین دانست. هاثورن در اجتماع سالم بزرگ شد و از افتخاراتی نیز برخوردار گشت. هر از چند گاهی از مسیری که در خط دلیجان دایی او برای مسافرت های تابستانی اطراف نیوانگلند انجام می گرفت استفاده می کرد. یک سال حتی تا دیترویت هم سفر کرد.
دوران کارآموزی دوازده ساله او در «اتاق زیر شیروانی» خانه مادر، از نظر مالی مزدی در بر نداشت. بلکه تنها تمرینی بود تا بر مهارت خویش بیافزاید. به سال ۱۸۲۸ اولین رمان خود فنشو را منتشر کرد. رمانی که براساس تجربیات شخصی او بود.
از آنجایی که از این اثر چندان راضی نبود بعدها، نسخه های کتاب را تا آنجا که توانست جمع آوری کرده از بین برد. سپس در سال ۱۸۳۰ انتشارات سالم گزت اولین داستان او را به نام دره ای میان سه تپه منتشر کرد. او تا سال ۱۸۳۸ بیش از دو سوم قصه ها و مقالات دوران حیات خویش را به رشته تحریر درآورد، اما متأسفانه پیش از سال ۱۸۳۷ نتوانست ناشری را به چاپ مجموعه ای از داستان های خود علاقه مند کند و در نتیجه بسیاری از آنها در روزنامه ها و مجلات و همچنین سالنامه های معروف ادبی چاپ می شد. این سالنامه ها در پاییز هر سال طبع و به عنوان یک هدیه کریسمس آبرومندانه به فروش می رسیدند. از آنجایی که داستان ها در این نشریات بدون نام نویسنده چاپ می شدند، هاثورن در قالب یک نویسنده تا سال ۱۸۳۷ ناشناخته ماند.
تا آنکه در این سال هوارشیو بریج از نشر نخستین جلد داستان های بازگفته حمایت کرد. از آنجایی که نتوانست ناشری را برای مجموعه داستان های خود بیابد دلسرد شد و در سال ۱۸۳۶ به حرفه نویسندگی کارمزدی روی آورد که بر روی آثار ادبی انجام می شد. از ماه مارس تا آگوست همان سال با حقوق سالانه پانصد دلار به عنوان ویراستار مجله آمریکایی دانستنی های مفید و سرگرم کننده به کار مشغول شد. هنگامی که آتش سوزی، مجله را به ورطه ورشکستگی کشاند، هاثورن استعفاء داد و با کمک خواهر خود الیزابت مسئولیت نگاشتن کتابی تاریخی را برای گودریچ تحت عنوان تاریخ جهانی پیتر پلیس بر عهده گرفت. گرچه این کتاب مشهور بود و سود خوبی را نصیب گودریچ کرد اما بابت آن تنها یکصد دلار به هاثورن پرداخت شد.
در سال ۱۸۳۷، هاثورن با انتشار داستان های بازگفته به شهرت رسید، اما این موفقیت کوچک او درآمد چندانی را جهت تکفل یک خانواده فراهم نکرد. پس از ملاقات با صوفیا پی بادی در سال ۱۸۳۸ و نامزدی آنان در سال ۱۸۳۹، در صدد یافتن کاری برآمد. به همین دلیل، جهت پس انداز هزینه ازدواج، با کمک برخی دوستان بانفوذ، به عنوان ارزیاب نمک و ذغال سنگ در اداره گمرک بوستون مشغول به کار شد. متأسفانه وظایف او در آن محل به اندازه ای او را خسته می کرد که در خلال آن مدت، داستانی را ننگاشت. سپس در سال ۱۸۴۱، در پی تغییر حزب سیاسی ای که دولت را اداره می کرد، تصمیم گرفت تا از سمت خود استعفاء کند.
مع ذالک از آنجا که از امنیت مالی کافی جهت ازدواج برخوردار نبود راضی به نظر نمی رسید. او مبلغ هزار دلار از سرمایه ناچیز خود را در انجمن بروک فارم در راکسبری غربی به کار انداخت. پرواضح است که هاثورن در صدد بود تا وسیله ای برای امرار معاش خود و همسر آینده اش فراهم آورد، اما برنامه کاری در بروک فارم او را خسته می کرد و او وقت چندانی برای نوشتن نمی یافت. در نهایت، شکست کاری، عدم پاسخگویی فلسفه ماوراءالطبیعه که از جانب انجمن حمایت می شد و نیز این حقیقت که کشاورزی ممکن است از لحاظ مالی ناموفق باشد، هاثورن را بر آن داشت تا برای صوفیا چنین بنویسد: «من و تو باید برنامه های دیگری برای خود بریزیم» و ماه نوامبر سال ۱۸۴۱ از انجمن کناره گرفت.
بی صبر از نامزدی طولانی با صوفیا و دلگرم از سفر به بوستون، همان مکان که در آن هاثورن بعدها به مشارکت در بازنگری دموکراسی پرداخت، تصمیم به ازدواج گرفت. آنها در نهم ژوئیه سال ۱۸۴۲ ازدواج کردند. پس از مراسم، بلادرنگ رهسپار کانکورد در ماساچوست شدند و در محلی که اکنون به اولدمنس شهرت دارد اقامت گزیدند. در آن مکان هاثورن با بسیاری از بزرگان فلسفه ماوراءالطبیعه در آن روزگار، همجوار شد و با آنان در تماس بود. معروف ترین آنها امرسون، تورو، فولر و آلکوت بودند. زندگی در اولدمنس شاد و پرثمر بود. در آنجا بود که توانست در بازنگری دموکراتیک نقش فعال داشته باشد. در سال ۱۸۴۶، داستان هایی را که قرار بود در کتاب موسی از اولدمنس بیایند، به طور جداگانه به چاپ رساند.
مشکلات مالی خانواده هاثورن با تولد اولین فرزندشان، یونا، که نام قهرمان فری وئین نوشته اسپنسر بود، بالا گرفت.
به این ترتیب، هاثورن بار دیگر در جستجوی شغلی دولتی بر آمد. هاثورن با کمک یکی از دوستانش موفق شد به عنوان ارزیاب منطقه سالم و بورلی و همچنین به سمت بازرس درآمد بندر سالم منصوب شود. در بیست و دوم آوریل سال ۱۸۴۶ با حقوق سالانه ۱۲۰۰ دلار به استخدام درآمد.
در بیست و دوم ژوئن پسرش جولیان متولد شد. گرچه شغل جدید مشکلات مالی خانواده را کمتر کرد، ولی بار دیگر هاثورن وقت کمی جهت ادامه کار نویسندگی خود یافت. تجربیات او در طول این دوران، مطالبی را برای او فراهم آورد که بعدها در بخش اداره گمرک در کتاب داغ ننگ به کار بست.
پیروزی ویگ ها در انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۸۴۸ به قیمت از دست دادن کار هاثورن تمام شد و این برای خانواده یک شوک اقتصادی بود. البته از دست دادن کار در اداره گمرک برای او وقت لازم را جهت نوشتن داغ ننگ فراهم کرد.
مرگ مادر هاثورن در سی و یکم ژوئیه سال ۱۸۴۹ او را تحت فشار مالی و عاطفی قرار داد. اما با کمک پولی که صوفیا از مقرری دریافتی برای مخارج خانه پس انداز کرده بود و هاثورن از آن بی اطلاع بود، تصمیم گرفت بار دیگر تلاش نماید تا با شغل نویسندگی امرار معاش کند. در خلال هفت ماه بعد، هاثورن شب و روز کار کرد تا داغ ننگ را به پایان رسانید.
کتاب داغ ننگ از فروش خوبی برخوردار بود، اما دو ناشر لندنی بی اجازه آن را چاپ کردند و در نتیجه سود چندانی برای هاثورن به همراه نیاورد. به علاوه، هاثورن در معرض غضب سالمیت هایی بود که پیرامون عبارت هایی از بخش «اداره گمرک» رمان عصبانی بودند.پس از آن، در ماه مه، خانواده هاثورن از شهر سالم به خانه سرخ کوچک در لنوکس ماساچوست، نقل مکان کردند و تا بیست و یکم نوامبر در آن محل ساکن بودند. در این مکان بود که هاثورن با هرمان ملویل که در حال نوشتن موبی دیک بود آشنا شد. تقدیم رمان از طرف ملویل به هاثورن مؤید تأثیر هاثورن بر ملویل است.
دورانی که در خانه سرخ کوچک بودند دورانی پرثمر برای هاثورن بود و در آنجا بود که او خانه هفت شیروانی و همچنین برخی آثار کوچک خود را که قرار بود در خلال سال ۱۸۵۱ منتشر شوند نگاشت و نیز در این خانه بود که دختر دوم هاثورن، رز به دنیا آمد. هاثورن از حال و هوای برکشایر راضی نبود، با این وجود، احتمال می داد زمستان دیگری را نیز در آن محل بمانند و تا آن زمان هنوز بین او و صاحبان خانه بر سر استفاده از میوه باغ مجاور نزاعی در نگرفته بود. هنگامی که به خانواده هاثورن پیشنهاد شد از خانه هوراس مان که نماینده کنگره و شوهر خواهر صوفیا بود استفاده کنند، تصمیم گرفتند که این پیشنهاد را بپذیرند. سپس به نیوتن غربی نقل مکان کردند و در سال بعد، ۱۸۵۲، هاثورن کتابی شگفت برای دختران و پسران را منتشر کرد و نیز بر اساس تجربیات خود در بروک فارم کتاب داستان های عاشقانه بلیتدیل را به چاپ رساند.
منزل مان تنها مکانی موقتی بود و خانواده به جستجوی خانه ای دائمی ادامه داد. بالاخره، در کنکورد خانه ای با نه جریب زمین به مبلغ ۱۵۰۰ دلار یافتند.
برونسون آلکوت نویسنده ماوراءالطبیعه گرایی که هاثورن خانه را از او خرید آن را هیل ساید می نامید. هاثورن با این نام موافق نبود چرا که خانه بر پای یک سربالایی تند قرار داشت و از این رو آن را دوی ساید نام نهاد. خانواده هاثورن در ماه مه ۱۸۵۲ به خانه جدید نقل مکان کردند.
دوی ساید اولین خانه دائمی این خانواده بود، حتی اتاق مطالعه ای داشت که به نحوی استادانه تزئین شده بود، اما هاثورن فقط دو اثر خود را در آن محل به رشته تحریر درآورد. قصه های تنگل وود، مجموعه ای که برای جوانان نوشته بود و نیز شرح حالی بر پیرس که شرح حال زندگی انتخاباتی همکلاسی پیشین او و رئیس جمهور آینده ایالات متحده بود. هاثورن در پی نگاشتن این شرح حال به عنوان پاداش به سمت کنسول ایالات متحده در لیورپول منصوب شد.
هنگامی که در سمت کنسول خدمت می کرد داستان دیگری نوشت. لیکن دفتر روزانه ای داشت که بعدها به عنوان منبع مطالب برای کتاب خانه قدیمی ما به کار گرفته شد. کتاب خانه قدیمی ما مجموعه ای از طرح هایی بود که مناظر، زندگی و رفتار انگلیسی را مورد بحث و گفت وگو قرار می داد و در سال ۱۸۶۳ به طبع رسید. هاثورن تا سی و یک آگوست ۱۸۵۷ در سمت کنسول ماند و در این زمان متعاقب انتخاب رئیس جمهور جیمز بیوکانن استعفا داد. با استعفای او، خانواده هاثورن به ایتالیا رفتند و از سال ۱۸۵۸ تا ۱۸۵۹ در رم و فلورانس زندگی کردند.
در ایتالیا از موزه های هنری دیدار و به مکان های تاریخی سفر کردند. هاثورن دفتر یادداشتی داشت که احتمالاً مطالب آخرین و کامل ترین اثر ادبی او فان مرمرین را مهیا ساخت.
پس از بازگشت به انگلستان هاثورن دست نویس فان مرمرین را به اتمام رساند. در انگلستان کتاب با نام دگرگونی به طبع رسید. سپس در شانزدهم ژوئن سال ۱۸۶۰، خانواده هاثورن با کشتی از لیورپول عازم بوستون شدند.
بقیه عمر هاثورن با ناخوشی و یاس توأم بود. پس از بازگشت به دوی ساید هاثورن به تجدید بنای پرهزینه خانه پرداخت که به سختی توانست از پس آن برآید. فکر بازگشت مجدد بیماری دخترش یونا که در رم به آن مبتلا شده بود، همیشه هاثورن را دچار تشویش و نگرانی می ساخت. علی رغم این تشویش ها زندگی ایشان به آرامی پیش می رفت و هاثورن در خلال فعالیت های اجتماعی گوناگون بار دیگر کار خویش را از سر گرفت.
پاییز سال بعد، هاثورن بیمار شد، اما با وجود بیماری در ماه دسامبر به بوستون رفت تا در مراسم دفن همسر دوست قدیمی خود پیرس شرکت جوید. در ماه مارس سال بعد، صوفیا به یکی از دوستان خود نوشت که هاثورن به راستی بیمار است. هاثورن در تلاش جهت بهبود سلامت خویش، تصمیم گرفت با یکی از دوستانش به نام و.دتیکنور به هاوانا سفر کند. هوای بد مانع از سفر دریایی آنها شد. از این رو دو دوست به فیلادلفیا رفتند. تیکنور مبتلا به ذات الریه شد و در دهم آوریل سال ۱۸۶۴ درگذشت. هاثورن که از فقدان دوست خود دچار شوک شده بود به تدریج سلامت نسبی خود را از دست داد. یک ماه پس از آن تصمیم گرفت جهت به دست آوردن سلامت خود به همراه پیرس همکلاسی قدیم خود به نیوهمپشایر رود. در طی این سفر، در نوزدهم ماه مه سال ۱۸۶۴، در شهر پلیموت نیوهمپشایر، در خواب دیده از جهان فروبست. او را در گورستان اسلپیی هانو در شهر کنکورد به خاک سپردند. لانگ فلو، هلمز، لاول، امرسون و رئیس جمهور پیشین، پیرس به همراه خانم هاثورن و فرزندان او در میان مشایعت کنندگان تابوت او بودند.