این مقاله را به اشتراک بگذارید
تولد رمان ایرانی
درباره میرزا حبیب اصفهانی و ترجمه ژیل بلاس
مسعود رضوی
تحول نثر فارسی از وضع متکلف و نیم مرده عصر واپسین صفویه تا اواسط دوران قاجار، مرهون تلاش نویسندگان بزرگی است که کوشیدند پیام تازه ای را به گوش مردم ایران برسانند. روشنگرانی همچون قائم مقام فراهانی، زین العابدین مراغه ای، میرزا فتحعلی آخوند زاده، سیدجمال الدین اسد آبادی و… اما بی گمان در راس نثر نویسان دوران بیداری میرزا حبیب اصفهانی حضور دارد. او ستاره نثر وادب ایران در این دوره و یکی از واسطه های کهن به نو، و اعتلای ادب پارسی در عصر ماست. در این بازخوانی، یکی از مهمترین آثارش مورد بررسی قرارگرفته است.
یکی غایب از خود، یکی نیممست
یکی پای کوبان، صراحی به دست
این یک افسانه سر میکرد، آن یک لطیفه میپراند، یکی نعره میزد، یکی آواز میخواند، باری، سر از پا و پا از سر نمیشناختند و کسی به کسی نبود … (جستاری از ژیل بلاس، ص۲۲)
در آستانه ورود به قرن جدید هجری خورشیدی، تحولات فرهنگی شگرفی در حال رخ دادن بود. کمی پیشتر، در چنبر انقلاب مشروطیت، علم و فرهنگ و هنر و ادب، از قامت و هیئت ویژه خواص به در آمده و از طریق جراید و روشنفکران به گروه قابل توجهی از مردم منتقل شده بود. در نتیجه، در اواخر قرن اخیر و اوایل قرن جدید، ماهیت و محتوا، و صورت و شکل فرهنگ ایران یکسره دستخوش دگرگونی و تحولی عمیق شد.
این تحول، در واقع، سررشتهای به قدمت دارالفنون داشت. از آن پس بود که پدیدهای به نام کتابهای درسی جدید و توجه به علوم نوین را میبینیم و از همینجا توجه و نگرش به ادبیات فارسی نیز سنگ بنای تربیت ادبی و علمی قلمداد شد. علاقه به ادبیات و زبان فارسی سبب شد تا نگاه نقادانه و سخنسنجیهای مبتنی بر معیارهای جدید، همراه با تمایل به گرامر و صرف و نحو مخصوص فارسی (دستور زبان) رشد یابد و برخی ملاکهای علمی در این زمینه به کار رود.
«از کتابهای درسی و تعلیماتی که بگذریم، در این دوره مترجمان ایرانی ابتدا یک سلسله کتابهای تاریخی، از جمله تالیفات تاریخی ولتر، مانند «تاریخ پطر کبیر» و «شارل دهم» و «اسکندر مقدونی» و پس از آن «تاریخ ایران» تالیف سرجان ملکم انگلیسی را از روی ترجمه فرانسوی آن به فارسی برگرداندند و بعد به ترجمه و نقل رمانهای تاریخی و علمی پرداختند و داستانهای «سه تفنگدار»، «کنت دومونت کریستو»، «ملکه مارگو»، «لویی چهاردهم» و «پانزدهم» از آثار الکساندر دوما پدر و بعد «تلماک» اثر فنلن، «روبنسن کروزو» اثر دانیل دفو، «ژیل بلاس» از آلن رنه لوساژ، «کلبه هندی» نوشته برناردن دوسنپیر، «مانن لسکو» اثر پروو، «مسافرت گولیوز» به قلم سویفت، «سرگذشت حاجی بابای اصفهانی» نوشته جیمز موریه، و بالاخره حتی رمانهای علمی ژولورن و امثال اینها را به قالب فارسی درآوردند۱».
این رمانها و ترجمهها را میتوان ابتدای یک نهضت فرهنگی قلمداد کرد. در حقیقت میباید این اتفاق را نخستین فصل جدی در روابط ادبی و فرهنگی ایران و غرب، و آشنایی ایرانیان با ادبیات داستانی جدید دانست. چه آنکه تا پیش از این، به ندرت رمان یا قصهای مهم و جدی با ساختار مدرن، از غربیان به فارسی درآمده بود و آن هم فقط برای تفنن و پرکردن اوقات فراغت برخی اشرافزادگان، که اگر با معیارهای ترجمه و نقد امروزین به این آثار بنگریم، البته رعایت دقایق ترجمه و بازگرداندن ارزشهای ادبی آن به زبان فارسی، با ضعفهای پرشمار همراه بود.
در مجموع، این ترجمهها نشان میداد که نثر فارسی هنوز تحت سیطره آداب کلاسیک نثرنویسی است و زمینهها و آرایههای اصلی خود را همچنان از گنجینه شعر کلاسیک، برخی امثال عامه و امکانات ادبی نظیر تسجیع و ترصیع و تمثیل و استشهاد به کلام معاریف و انواع تناسبها وام میگیرد. با توجه به این مسائل، هنگام رویارویی با این گرایش در نثر ترجمههای رمان در دوره ناصری و بیداری، میتوان به خواننده حق داد که بپرسد این کار تا چه حد با روح زیباشناسی، ساختار ادبی و ارزشهایی که رمان در پی آن بود، همخوانی داشت و در مجموع به سود ادبیات فارسی و رمان بود یا خیر؟
پاسخ به این پرسش هر چه باشد، تردید نباید کرد که تولد و پاگرفتن این جنبش فرهنگی و ادبی، آغازی مبارک و ارجمند بوده و علیرغم کاستیهای بسیار، ارزشهای پرشمار نیز همراه داشته است. اما آنچه به طور کلی درباره نهضت ترجمه ادبیات داستانی در این دوره میتوان گفت، این است که ما با دو دسته از مترجمان و آثار گردانده به پارسی مواجهیم: ۱ـ گروهی که امکانات زبان و نثر کلاسیک فارسی را با تکلفی خالی از ذوق و با کمدقتی، اما سرشار از فضلفروشیهای نابجا خرج میکردند و ۲ـ گروهی که دست به بازآفرینی آثار معمولی و یا شاهکارهای ادب غربی در لباس فاخر ادبیات منثور فارسی زدند و ضمن استفاده از امکانات نثر و آرایههای کلاسیک، از گنجینه زبان روز نیز استفاده میکردند و نثر و روایتی زنده و آکنده از زیبایی را پدید میآوردند.
میرزا حبیب اصفهانی، بیگمان در صدر این گروه قرار دارد و بزرگترین چهره این گروه از ادیبان ایرانی است و ترجمههای «حاجی بابای اصفهانی» اثر جیمز موریه، «مردم گریز» اثر مولیر و «ژیل بلاس» نوشته آلن رُنهلوساژ نمونههای عالی بازآفرینی ادبیات داستانی غربی در نثر زیبا و فاخر فارسی است. میرزا حبیب در سال ۱۸۳۶ م ـ ۱۳۱۱ق در قریه بن چهارمحال و بختیاری که آن زمان از توابع اصفهان بود متولد شد. پس از تحصیل مقدمات علوم دینی رایج در آن زمان به تهران رفت و اندکی بعد برای گسترش تحصیلات راهی عراق و عتبات عالیات شد. در آنجا به مدت چهار سال نزد علما و ادبای آن روزگار ادبیات و فقه و اصول و مقداری معقول و فلسفه خواند. سپس به تهران بازگشت و قصد اقامت کرد، اما ماندنش در تهران، دولت مستعجل بود. گویا به دلیل هجوی که از صدراعظم کرد و یا تهمت دهری بودن و یا روحیه آزادمنشی خود او، فضای امن زندگیش زایل شد و به ناچار، از طریق بغداد گریخت و به استامبول رفت. سفری بیبازگشت که تا پایان عمرش در ۶۸ سالگی (۱۳۷۹ ق) در آن سرزمین غریب به فرهنگ و ادب ایران و فکر آزادی و تنظیمات و پیشرفت برای ایرانیان خدمت کرد. میرزا حبیب در آنجا با محفل برجستهای از روشنفکران تبعیدی و فراری همراه شد و علاوه بر تالیف و تصنیف آثار فراوان و مساعدت به آزادیخواهان، سالهای متمادی مجله بسیار مهم و پرمحتوای اختر را منشتر کرده و از طریق آن، اخبار صحیح پیشرفتها و تحولات در ممالک غربی را به اطلاع هموطنان خود میرساندند.۲
اگر با نگاهی واقعبین و دقیق، هم امروز، به آثار و ترجمههای میرزا حبیب اصفهانی توجه کنیم، در آنها خصلتهایی منحصر بفرد و شگفتانگیز خواهیم یافت. در میان این آثار، ترجمه رمان «ژیل بلاس» کمتر از بقیه شناخته بود، اما این شاهکار از یادرفته، بیشک برتر از کثیری از ترجمههای ممتاز ادبی در زبان فارسی است. با وجود چنین سنت استواری در ترجمه ادبیات داستانی، چنان که باید و شاید، پسینیان نتوانستهاند آن را تداوم بخشند. مدتی این جریان رو به اوج داشت، اما از دهههای۱۳۲۰ خورشیدی به بعد، سویه انحطاط شدت گرفت و شاید علت آن، سیطره فرهنگسوز ادبیات رئالیسم سوسیالیستی و تفکر چپ به انضمام ناسیونالیسم دولتی و آیین ایدئولوژی شده سیاسی باشد. این موضوع، البته نیازمند پژوهشی گسترده و مستقل است.
«ژیل بلاس» اثری بود از نوع رمانهای مکتب پیکارسک۳ که «نوعی داستاننگاری است در ادبیات اسپانیایی قرون وسطا، که شخصیتهای داستان اراذل و اوباش بودند». 4 این شیوه، البته نوعی گرتهبرداری از «هزار و یک شب» و داستانهای «سندباد» بود که ترجمه لاتین آن در اروپا طرفداران پرشمار داشت. یک یا چند شخصیت به نقل خاطرات و حکایات متعدد از خود و دیگران اقدام میکنند و این سلسله پرشمار حکایتها بر شاکله قصه اصلی، همچون شاخ و برگ مینشیند و خواننده را مجذوب میکند. نویسنده «ژیل بلاس»، آلن رنه لوساژ۵، یکی از معروفترین رماننویسان کلاسیک فرانسوی است. باکنر تراویک در «تاریخ ادبیات جهان» مینویسد که معمولاً «آلن رنه لوساژ را نخستین رماننویس فرانسوی معرفی مینمایند. «شیطان لنگ» (1707) او تقریباً فاقد طرح است، اما به بازکاوی دقیق سرشت انسان میپردازد؛ و اثر یکپارچه دیگرش ژیل بلاس (۱۷۳۵ ـ ۱۷۱۵)، یک رمان پیکارسک واقعی است که ماجراهای قهرمانآوارهاش را پیگیری میکند».6
به غیر از میرزا حبیب، چند تن دیگر از رجال اهل فرهنگ ایران نیز اقدام به ترجمه و انتشار «ژیل بلاس» کردند. از جمله محمد طاهر میرزا۷ که به قول یحیی آرینپور «از مترجمین خوب این دوره»8 بود. و نیز حاجی محسن خان مشیرالدوله هم از دیگر مترجمان آن بود. و ظاهراً تنی چند، که آرینپور از آنها به «دیگران» تعبیر کرده نیز به ترجمه این داستان دست زده بودند. ۹ اما مقایسه برگردان میرزا حبیب و سایر ترجمههایی که در دسترس است و حتی ترجمه برخی دیگر از آثار مکتب پیکارسک به زبان فارسی۱۰، که در دهههای بعد انجام گرفته و منتشر شد، بی هیچ تردیدی اهمیت ویژه این ترجمه و فاصله بعید آن را با دیگران نشان میدهد. همچنین است ترجمه حاجی بابای اصفهانی که آن را نیز باید از سبک همین رمانها برشمرد.
از شگفتیهای روزگار آن که ترجمه ژیلبلاس، مدتی منسوب به میرزا آقاخان کرمانی شده و برخی محققان نیز به اشتباه افتاده بودند، سبب را این بود که متنی پاکنوشت به خط میرزا آقاخان تحریر شده و این اشتباه علیرغم تأکید اکید میرزا آقاخان در یادداشت پایانی کتاب صورت گرفته که در ۱۵ تشرینالاول رومی، مطابق غره جمادیالاولی ۱۳۱۲ ق در اسلامبول صورت گرفته بود. متن یادداشت مزبور چنین است: «ترجمه کتاب ژیل بلاس، از روی خط ادیب مرحوم حبیب افندی دانشور اصفهانی، برحسب فرموده جناب دولتمآب اجل اکرم حسین رضا پاشا وزیر عدلیه دام اجلاله العالی به خط احقر عباد، عبدالحسین الشهیر به میرزا آقاخان کرمانی».11
یک بار نیز، یکی از نویسندگان مشهور در این عصر، یعنی دکتر محمدخان کرمانشاهانی، مؤلف برخی کتابهای درسی و معروف به کفری، متن «ژیلبلاس» را به نام خود در سال ۱۳۲۳ق به چاپ رساند، اما طبق تحقیقات استاد مجتبی مینوی، این سرقت ادبی کشف و احقاق حق میرزا حبیب متحقق شد. استاد مینوی با نگاهی دقیق و سبک شناسانه نوشت: «ترجمه ژیلبلاس، اگر چند کمی غلیظتر از ترجمه حاجی باباست، بیشباهت به نثر میرزا حبیب نیست. با این همه من نمیتوانم خود را قانع کنم که مرد با فضل و کمالی مثل دکتر محمد کرمانشاهی بی هیچ نیازی محصول زحمت دیگران را ربوده و برخود بسته باشد».12
درباره اهمیت «ژیلبلاس» و جایگاه آن در ادبیات فرانسه، سخن بسیار گفته شده، اما علیرغم نظرات مخالف و موافق، این اثر که حاصل۲۵ سال کار مداوم لوساژ است، همواره اهمیت خود را حفظ کرده است. ولتر درباره آن قضاوتی منفی داشت و معتقد بود تقلیدی از یک رمان اسپانیایی به نام «زندگانی یکه سوار» اثر مارکوس دو اوبرهگن اسپینل است. این اظهارنظر، جدال ادبی داغی را در محافل ادبی فرانسه دامن زد، اما منتقدان برجسته دیگری به دفاع برخاسته و نظر ولتر و همفکران او را ابطال کردند. از جمله فرانسوا دونوف شاتو در رسالهای تحت عنوان «بررسی مقدماتی» در سال ۱۸۲۰م یعنی در سپیده دم دوران رمانتیسم فرانسوی، آن را بیاعتبار و نظریه ولتر را مسخره خواند.»13
آلن رنه لوساژ، در این رمان خوش ساخت و پرکشش، به توصیف و نقد روابط و شرایط معاصر خویش اقدام کرده است. او قبلاً در نمایشنامهنویسی، با ممانعت اَشراف و برخی ادیبان وابسته به محافل اشرافی روبهرو شده و علیرغم استقبال عظیم مردمی در صحنه تئاتر، به ناچار به سوی داستاننویسی کشیده شده بود. او که از صحنهآرایی خوشش نمیآمد در «کمدی انسانی»اش چهرههای فراموش ناشدنی و تصویرهای زنده و ماهرانهای وجود دارد که نشاندهنده احساسات یک انسان والاست. در میان این تصاویر چهره زنی به نام «لوره»14 که بازیگر صحنههای مضحک تئاتر، یعنی کمدین است دیده میشود. این زن از همان وقت مبشّر هنر شیطنتآمیز ولترو هامیلیون است.»15
مقایسه «ژیلبلاس» و «حاجی بابای اصفهانی» نیز در اینجا بی وجه نیست. سروالتر اسکات، رماننویس معروف اسکاتلندی، حاجی بابا را یکی از قطعات زیبای ادبیات پیکارسک شمرده و آن را با ژیلبلاس در یک ردیف قرار داده است.۱۶ مؤلف «از صبا تا نیما» در این باره گوید: «حقیقت آنکه موریه، نه تنها در اساس داستان، بلکه در جزئیات هم از «ژیلبلاس» تقلید کرده است. حاجی بابا نیز مانند قهرمان لوساژ، از طبقات ناس برخاسته و بیش از افراد دیگر صنف خود معلومات به دست آورده، مثل او گرفتار دزدان و راهزنان شده و به حکم اجبار در اعمال آنان شرکت کرده، نزد مرد شیادی طب آموخته و به گستاخی دست به طبابت و معالجه زده، با زنان عشق ورزیده، از پی اندوختن مال و ثروت رفته و سرانجام پس از طی فراز و نشیب زندگی به مقامی عالی رسیده است. در هر دو داستان صحنهها و پرورش حوادث و طرز بیان تقریباً یکسان است و حتی اسامی اشخاص در هر دو اثر توصیفی و شبیه به هم است.۱۷
نثر ژیلبلاس، مرهون خزانه اطلاعات میرزا حبیب از فرهنگ عامه و ادبیات کلاسیک و شعر فارسی است. «میرزا حبیب ضمن تحقیق و ترجمه، اقدام به ثبت و ضبط انواع حکایتها، مثلها و امثال و حکم میکرد که مجموعهای از آنها در دست است. او به هنگام ترجمه «ژیلبلاس» از این مجموعههای گردآوری شده به استادی بهره گرفته است.»18
میرزا حبیب در این ترجمه، بیشتر متوجه سبک و سیاق متن است. ولی با توجه به آنکه غلامحسین میرزا صالح، برخی نمونههای متن اصلی را در برابر ترجمه میرزا حبیب آورده، میتوان دقت عجیب او در وفاداری به متن را نیز دانست، او کوشیده است سه عنصر «روایی بودن»، «طنز» و «امثال و اشعار» را در زبان مقصد احیا کند. کار وی در حقیقت ادامه سنّت گسسته ترجمههای کهن نظیر «کلیله و دمنه» یا «سند بادنامه» و «هزار و یک شب» و گسترش امکانات زبان فارسی است، با این شباهت که برخی از آنها ـ نظیر نثر نصرالله منشی در ترجمه کلیله و دمنه ـ مصنوع و متکلف است اما همراه با تعقید و دشواری، حال آنکه نثر میرزا حبیب هم مصنوع است اما در کمال سهولت و روانی.
ژیل بلاس، شخصیت آوارهای است که در کشاکش سفرهای پیدرپی، به ابتلائات گوناگون دچار میآید. او در همسخنی با مردمانی از هر صنف و طبقه، به نقل روایت آنها از گذشتهشان میپردازد و شیوه «حکایت در حکایت» را ضمن پایبندی به افق اصلی روایت به اوج میرساند. نقدهای وی عمدتاً به زبان کنایه و طنز بیان میشود و هیچگاه به صراحت داوری نمیکند. اشراف، اصحاب کلیسا و روابط منحط اجتماعی که منشاء فساد مردمان است، وجهه همّت او در افشای مناسبات نابسامان، غیراخلاقی و ناعادلانه است.
میرزا حبیب، با شیوههای عالی و قدرت بیانی شگرف، دست به ترجمه زده و در حقیقت ما با نوعی بازآفرینی رمان مواجهیم. در همان ابتدا حکایتی نقل میکند که عبید زاکانی در آن حضور دارد و او داستان و روایت مشحون از هزل و جدّ را با این اشارت نازک آغاز مینماید. از آن پس، جز نام ژیلبلاس اهل «سانتیلان» همه نامها با معادل فارسی و ایرانی آن عوض میشود و حتی بسیاری اشارات به شخصیتها، متفکران، شاعران و کتابها نیز به نمونههای فضلا و شعرا و کتب معروف ایران بدل میشود: «شهر آشوب»، «خواجه سلمان»، «خواجه بختیار»، «جوهری»، «خواجه کامیاب»، «امیر کامکار» «خواجه رهنمون»، «نیرنگباز»، «خواجه جوانمرد»، «رعنا»، «یکتا»، «زیبا»، «پیرکهبد»، «اخی زینالعابدین»، «شوهرکش»، «فاروق»، «گنجینه»، «خواجه یوسف» و… این مجموعه وسیع از برگردان نامها که نشانگر گستردگی ابعاد شخصیتها و تیپهای این داستان است، علاوه بر اینکه انتخابی در مقابل معادل فرنگی است، غالباً خصوصیات مسمّی را نیز منعکس میکند. علاوه بر این، برای خواننده ایرانی، شخصیتهایی با نامهای آشنا، ملموس و کاملاً قابل تجسماند و این فقط یکی از جلوههای هنر میرزا حبیب است.
آرایههای نثر میرزاحبیب، با دقتی عجیب برگزیده شده است. وی، تقریباً در اغلب صفحات کتاب، از شعر کلاسیک فارسی بهره میگیرد. این بهرهها را میتوان به انواع متنوعی تقسیم کرد. از جمله: استفاده از بیت یا ابیات در فواصل و معترضهها و توصیف حال یا وصف شخصیت، اشارات منبعث از عناصر شعر فارسی، نظیر کنایهها و استعارات معروف که از امثال سائره در زبان فارسی محسوب میشود، بهرهگیری از مصاریع معروف به جای برخی جملات و حتی دیالوگها، ایجاد وزن در متن اثر، استفاده از سجع و قافیه در جای جای داستان، آفرینش و بازخوانی برخی از اشارات و مفاهیم شاعرانه در فحوای نثر و…
ویژگی دیگر این متن، کثرت و سرشاری آن از امثال و حکم است. در حقیقت میباید قضاوت کرد که این ترجمه، برگزیدهای از بهترین مثلها و حکمتهای عامیانه است که فشرده و در سراسر متن پراکنده شده. علاوه بر این تکیه کلامها، افاضات مبتنی بر مصطلحات عوام، ایجاد بستر طنزآلود به واسطه تلفیق فضا و بیان اشرافی و توصیف عامیانه و… را نیز میتوان به آرایههای دیگر افزود. نمونهای تصادفی از این نوع که در سراسر اثر، سر به هزارها میکشد این است:
رفیق، در طریقت هرچه پیش سالک آید خیر اوست. به نیک و بد زمانه باید ساخت. بلندی و پستی همت انسان از اینجا فرق میشود. مرد بخرد آن است که به سختی شکیبا باشد و پیوسته روز خوش را مترصد و حکما گفتهاند که آدمی نباید چندان پایمال مصیبت شود که خود را دیگر آدمی نپندارد. من بر این عقیدهام. دست افشار رنج و عنا نمیشوم و…»
پاورقیها:
۱ـ از صبا تا نیما، یحیی آرینپور، انتشارات جیبی ۱۳۵۶، جلد اول، ص ۲۶۰٫
۲ـ برای اطلاع از احوال و آثار میرزا حبیب رجوع کنید به منابع زیر:
ـ میرزا حبیب اصفهانی، استاد ایرج افشار، آینده، ۲/۱۳۵۴٫
ـ از صبا تا حاجیبابا، هماناطق، مجله نگین، شماره پنج، ۱۳۵۴ و باز چاپ در کتاب: از ماست که برماست، آگاه ۱۳۵۶٫
– شهد تلخ، مرحوم استاد دکتر غلامحسین یوسفی، مندرج در کتاب: یادداشتها، انتشارات سخن، چاپ اول ۱۳۷۰٫
– حاجیبابا و موریه، استاد مجتبی مینوی، مندرج در کتاب: پانزده گفتار، انتشارات توس، چاپ اول ۱۳۶۷٫
– مقدمه جعفرمدرس صادقی بر: سرگذشت حاجی بابایی اصفهانی، جیمزموریه، ترجمه میرزا حبیب اصفهانی، نشر مرکز، چاپ اول ۱۳۷۹٫
۳٫Picaresque .
۴- تاریخ ادبیات جهان، باکنرتراویک، ترجمه عربعلی رضایی، نشر و پژوهش فرزان روز، چاپ اول ۱۳۷۳، ج اول، ص۲۰۱٫
۵٫Alain Rene le Sage (1668-1747).
۶- تاریخ ادبیات جهان، همان، ص۴۳۹٫
۷- شاهزاده حاجی محمد طاهر میرزا(متولد۱۲۵۰هـ .ق)فرزند اسکندر میرزا، ششمین فرزند نایبالسلطنه عباس میرزا و پدر کفیل الدوله و جد سلیمان میرزا اسکندری بود. مهدی بامداد در «شرح حال رجال ایران». مختصری از احوالش را ذکر کرده است.
۸- از صبا تا نیما، همان، ص۲۷۰٫
۹- همان، ص۲۷۱٫
۱۰- مثلا ترجمه «دکامرون».
۱۱- سرگذشت ژیل بلاس، آلن رنه لوساژ، ترجمه میرزا حبیب اصفهانی، به کوشش غلامحسین میرزاصالح، انتشارات مازیار و انتشارات معین، چاپ اول ۱۳۷۷، ص۷۱۸٫
۱۲- آرین پور، همان، ص۴۰۲٫
۱۳- سرگذشت ژیل بلاس، همان، مقدمه، ص۲۲٫
۱۴- Laure، که میرزا حبیب آن را به «شهر آشوب» ترجمه کرده است.
۱۵- ژیل بلاس، مقدمه ص بیست و سه.
۱۶و۱۷- آرینپور، همان، ص۳۹۷٫
۱۸- سرگذشت ژیل بلاس، مقدمه، صعی سی و سی و یک
اطلاعات حکمت و فلسفه