این مقاله را به اشتراک بگذارید
حکایت ما و نیچه
احسان رضایی
فیلسوف خوشسبیل آلمانی هنوز هم روی بورس است. در سالهای اخیر البته که اسلاوی ژیژک، ژاک لاکان و ژان دریدا هم به محافل و مجالس منعقد در فضای پردود کافهها راه پیدا کردهاند، اما فردریش نیچه همچنان جایگاهش یگانه است. او سلطان بلامنازع جملات قصار است. توی هر بحثی، نقل قول از او جواب میدهد و اگر درست در نقطه اوج بحث اسم او وسط بیاید، میتواند هر مشاجرهای را به سرانجام برساند. اهل فن قبل از اسمش یک «آقا» هم اضافه میکنند تا مراتب ارادتتان به استاد بیشتر به چشم بیاید و حرفهایترها به جای نام فامیل، با اسم کوچک صدایش میکنند.
اما نکته اینجاست که همه این نقل قولها لزوما ربطی به خود نیچه و فلسفه او ندارد. درست است که نیچه خودش را نویسنده میدانست و به آهنگ کلماتش مینازید و همین، خواندن کتابهایش را سادهتر میکند. اما سر درآوردن از همین جملات آهنگین و نثرهای داستانی، کار هر کسی نیست. همین اواخر بود که منوچهر اسدی ترجمه جدیدی از «چنین گفت زرتشت» نیچه منتشر کرد و آن را با یک ضمیمه ۱۲۰صفحهای همراه کرد که در آن جزوه به نقد ترجمه داریوش آشوری از همین کتاب پرداخته بود. کاری به خود نقدها و انگیزه و پشت پردهاش نداریم، منظور اینکه حتی آشوری هم با آنهمه فضل و سواد در فهم «چنین گفت زرتشت» دچار لغزشهایی شده، دیگر چه رسد به خوانندگان معمولی. اما فکر میکنید این چیزها موضوعیتی دارد؟ مهم استفادهای است که میشود از حرفهای نیچه و چه بسا حرفهای منسوب به نیچه برد. همین که ژست بگیری و درباره نحله فکری، جریان خردورزی، روش تعقلی، … و از اینجور حرفها داد سخن بدهی و به طرف مقابلت طوری نگاه کنی که در نگاهت تاسف از اینکه او این جملات حکیمانه را بلد نیست، کاملاً هویدا باشد.
توی این روش ارجاع به نیچه، دیگر اینکه او در کتاب «حکمت شادان»ش، سه بار جمله معروف «خدا مرده است» را در نقد وضع اخلاقیات گفته یا چی مهم نیست. نیازی نیست که سردربیاوریم نیچه به خدا اعتقاد دارد، طرز تلقی او از مفهوم خدا چی هست، یا دیدگاهش درباره خدای مسیحیت و اعتبار آن برای وضع اصول اخلاقی در جامعه مدرن چطور بوده. نه، اصلا جای نگرانی نیست. دلیلی برای دانستن معنای همه این حرفهای قلمبه نیست. حتی اگر مفهوم امر واقع و خیالیِ لاکان را هم با جملات نیچه قاطی کردید، اعتماد به نفستان را از دست ندهید. فقط باید حواستان باشد درست در نقطه عطف بحث، اسم نیچه و کتابش را بیاورید و به آن جمله ارجاع بدهید. مثلا اگر ملت دارند درباره نتایج ارنستو والورده در این فصل حرف میزنند و اینکه مسی درخشش همیشگی را ندارد و طرفدارهای رئال و بارسا با کلکلهایشان اتاق را روی سرشان گذاشتهاند، شما خونسردی خودتان را حفظ کنید و تحت تاثیر هیجانات کاذب قرار نگیرید. بعد گلویتان را صاف کنید تا توجه جمع را مال خود کنید. بعد حرکت بادی به غبغب بیاندازید و بگویید: «اساسا همه این هواداریها و احساسات فوتبالی، مصداق همان چیزی است که نیچه گفت، فردریش توی کتابش گفته ما امروز نیازمند ظهور ابرمرد هستیم …» بعد دیگر بقیهاش چندان مهم نیست. هرجور دوست دارید ادامه بدهید.
تازه توی مثال بالا شما واقعا از نیچه نقل قول میکنید و این، در برابر نقل قولهایی که به نیچه نسبت میدهند و حتی روح نیچه هم از آنها خبر ندارد، کار شرافتمندانهای است. نیچه کتابهای زیادی دارد و احتمال اینکه کسی تمام کتابهای او را خوانده باشد بسیار پایین است. پس جاعلان، با خیال راحت میتوانند توی حرفشان بگویند: «نیچه تو کتابش میگه…» و اگر طرف مقابل هم گفت چنین چیزی نیست، سریع میتوانند بپرسند: «شما کدوم کتابش رو خوندی؟» و تازه حتی اگر هم از کتاب خاصی اسم آمده باشد، هر اثرش آن قدر ترجمه و تفسیرهای متعدد به فارسی دارد که بشود حرف را رفع و رجوع کرد. مثلا «چنین گفت زرتشت» بیشتر از ۱۰ ترجمه دارد و فقط هم کسی که آن را واقعا خوانده و فهمیده، میداند که این کتاب، کتابی است برای غلبه بر میل برتری به دیگران. اما کسی که کتاب را نصفه و نیمه خوانده، درست نفهمیده یا اصلا نخوانده است، به راحتی میتواند از اسم دهان پرکن این کتاب برای غلبه بر هر حریفی استفاده کند.
ویل دورانت در «تاریخ فلسفه» بعد از نقل شرححال و زندگی نه چندان خوشایند نیچه که همراه با ناکامیها و نامرادیهای فراوان بود و عاقبت هم به دیوانگی ختم شد، اینطور نتیجه گرفته است: نبوغ برای کمتر کسی اینهمه گران تمام شده است. شاید اگر او این روزها را هم میدید، جملهاش را اینطور تمام میکرد: و نبوغ کمتر کسی اینهمه برای دیگران فایده داشته است!
از شماره ۶۵ هفتهنامه «کرگدن»