این مقاله را به اشتراک بگذارید
از نگاه مخاطبان مدومه:
نگاهی به فیلم خفه گی، ساخته فریدون جیرانی
از تاریکی می ترسم
نیوشا مافی
در بازار فیلم های گیشهپسند و کلیشه ای سینمای ایران، خفه گی ، آخرین فیلم فریدون جیرانی را می توان کاری متفاوت و در عین حال دستاوردی بزرگ دانست. شاید در نگاه اول، سبک هیچکاکی فیلم و فیلم برداری سیاه و سفید آن، به عنوان وجه تمایز این اثر به نظر بیاید. او در خفه گی همچون آثار پیشین خود، داستان یک مشرقی دیگر را بازگو می کند. با نگاهی کلی به کارنامه ی فیلم های کارگردان به راحتی می توان دریافت که این نام بر روی شخصیت های مثبت داستان های او گذاشته می شود اما چه برسر مشرقی آمده که این بار در نقش یک قاتل به سخن درآمده است؟ صحرا مشرقی، پرستاری که با وجود زندگی سخت و فقری که با آن دست و پنجه نرم می کند سعی در کمک کردن به نسیم (پردیس احمدیه)، بیمارتازه وارد و بی پناه دارد که در پی خشونت های همسر خود مسعود ( نوید محمدزاده) که به گفته ی نسیم، قصد بدست آوردن اموال او را دارد، با دیوانگی ساختگی به تیمارستان آمده است. شاید بتوان این فیلم را اثری زنانه دانست که روایت هایی از زندگی دو زن با شرایطی کاملا متفاوت را بازگو می کند. صحرا که زنی است بی پناه و مستأصل از وضعیت اکنون خود، چنان فقر او را در کام خود کشیده که رفتاری متضاد با آنچه درونش می گذرد نشان داده و مرتکب قتل می شود. می توان چنین گفت که شرایط ناعادلانه و مصیبت بار این توانایی را دارد که از مشرقی های خوب، یک منفی تمام عیار بسازد. چنانکه در صحنه ای از فیلم زهره، دوست و همسایه اش (ماهایا پطروسیان) به او می گوید باید به هر قیمتی که شده شرایط فعلی خود را حفظ کند والا آوارگی در انتظار اوست . موضوعی که کم و بیش هم در جامعه شاهد آن هستیم . زنانی که علیرغم تمام تلاش های خود بدلیل ضعف ساختار فرهنگی و اقتصادی قادر به ادامه ی زندگی نیستند و تن به هر ازدواج و ایجاد رابطه برای تامین مالی و امنیت خود می دهند . فیلم در لوای فضای نوآر، واقعیتی تلخ از جامعه را یادآور می شود. انسانهایی که اگرچه ممکن است از سقفی فروریخته رهایی یابند اما خفگی در انتظار آنهاست . بارش مداوم برف، قطعی برق پی در پی و حالت غمبار فضای حاکم بر فیلم بر این احساس ناامنی می افزاید . در نهایت صحرا مشرقی، موجودی شکننده که راه به جایی ندارد، آخرین شانس خود را امتحان می کند. شانسی که برای او در خیانت به نسیم و قتل او تعریف شده است و تماشاگر با این واقعیت روبرو می شود : مشرقی فروریخته و به آخر خط رسیده است و انگار راهی جز خفگی ندارد. بر خلاف فیلم های گذشته ی جیرانی، حالا مشرقی خود یک شانس برای دیگران تلقی نمی شود بلکه در مردابی فرو رفته و طلب کمک می کند. اشاره ی صحرا در طول فیلم به اینکه از تاریکی می ترسد و تلاش برای دستیابی به کورسویی از نور قابل تأمل است، انگار عاقبت این دست و پا زدن را می داند و به دنبال راه فراری می گردد. اما سرانجام در تاریکی محض و در اوج بی پناهی جان می دهد. اگر چه فیلمنامه تماشاگر را با چند نکته ی مبهم روبرو می کند، ( برای مثال تصمیم نسیم برای بستری شدن در تیمارستان منطقی نیست ) اما شیوه ی روایت داستان، بازی های قابل قبول و سبک متفاوت فیلم مخاطب را تا پایان با خود همراه می کند . هر چند خفه گی همچون سایر آثار جیرانی، داستانی جنایی دارد اما می توان آن را اثری متفاوت در کارنامه ی او دانست. اثری رضایت بخش، که می تواند تماشاگر را در انتظار فیلم بعدی او بگذارد.