این مقاله را به اشتراک بگذارید
پروندهای درباره اینکه چگونه انتخاب برخی از بازیگران هالیوودی سرنوشتشان را عوض کرد
شانسهای برباد رفته
پولاد امین
پروژههای هالیوودی اصولا پروسهای طولانی را برای ساخته شدن طی میکنند. همانگونه که انتخاب سایر عوامل در فیلمهای هالیوودی به سختی و با وسواس بسیار صورت میگیرد، پدیده انتخاب بازیگران نیز امری حساس و سخت به شمار میرود. معمولا کاندیداهای بسیاری برای بازی در هر نقش وجود دارد و سرانجام دو یا سه کاندیدا به مرحله نهایی راه مییابند که درنهایت نقش به یکی از آنها تعلق میگیرد. گاهی هم بازیگرانی نقشی را که به آنها پیشنهاد میشود، خواسته یا ناخواسته رد میکنند و این نقشها توسط بازیگری دیگر ایفا شده و بسیار دیده میشوند؛ تا حدی که بارها پیش آمده بازیگری که آنها را ایفا کرده، نامزد و حتی برنده جایزه اسکار است. چنین اتفاقاتی عمری همپای تمام تاریخ سینما دارد. در مطلب زیر به نقل از هالیوود ریپورتر نام تعدادی از بازیگرانی که چنین اتفاقی را تجربه کردهاند؛ آمده؛ بازیگرانی که چهبسا میتوانستند با بازی در فیلمهایی که حضور در آنها را از دست دادند، برنده جایزه اسکار یا شهرتی چشمگیر شوند!
بر باد رفته
وقتی دیوید اوسلزنیک تصمیم به ساخت فیلم بر باد رفته گرفت، نخستین گزینهای که برای بازی در نقش اصلی مرد فیلم (رت باتلر) به ذهن او و ویکتور فلمینگ رسید، گری کوپر بود. گری کوپر در آن سالها بهعنوان غول بازیگری هالیوود شناخته میشد و نماد یک آمریکایی کامل بود و البته پختگی بیشتری هم نسبت به کلارک گیبل داشت، اما گری کوپر به هیچ عنوان زیر بار بازی در آن نقش نرفت، زیرا معتقد بود چنین فیلمی چیزی جز یک شکست برایش به همراه نخواهد داشت. اینگونه بود که کارگردان و تهیهکننده بر باد رفته سراغ گزینه دومشان یعنی کلارک گیبل رفتند که او نیز از محبوبترین بازیگران هالیوود در زمان خویش بود و طرفداران بسیاری در سراسر دنیا داشت. کلارک گیبل باوجود قراردادهایی که با کمپانیهای دیگر داشت، طی معاملهای بزرگ برای بازی در بر باد رفته توسط اوسلزنیک قرض گرفته شد. حاصل موفقیتی مثالزدنی و در نوع خود بینظیر بود که کمک بسیاری به درخشش هرچه بیشتر کلارک گیبل کرد و درواقع آن فیلم بود که جایگاه بازیگری گیبل را به مکانی دست نیافتنی ارتقا داد. شاید اگر کوپر این نقش را بازی میکرد، امروزه جایگاهی والاتر در آسمان هالیوود داشت، اما انتخاب اشتباه او را تا مدتها افسرده و پشیمان کرد.
تایتانیک
وقتی که لئوناردو دیکاپریو برای بازی در نقش جک در فیلم تایتانیک انتخاب شد، جیمز کامرون بسیار قاطعانه اعلام کرد که کلیر دینس را مناسب بازی در نقش رز میداند. کلیر دینس و دیکاپریو دوسال قبل از آن در فیلم مشهور رومئو و ژولیت همبازی شده بودند و فروش و موفقیت بسیاری نصیب فیلم شده بود. از اینرو کامرون میتوانست پیشبینی کند که حضور مجدد آن دو در کنـار هم شانس زیادی را برای موفقیت فیلم به همراه خواهد داشت، اما دینس این نقش را رد کرد. او دلیل خاصی برای رد این نقش نیاورد، اما پس از آنکه نقش به وینسلت انگلیسی رسید و او پس از بازی در آن یکشبه به ستارهای بزرگ مبدل شد، دینس بسیار غبطه خورد و ابراز ناراحتی کرد. امروزه جایگاه بازیگری این دو تفاوت زیادی با هم دارد و باوجود آنکه استعداد دینس بسیار بیشتر از وینسلت بهنظر میرسید، اما امروزه وینسلت نقش اول فیلمهای مهمی را بازی میکند و دینس نقشهای دوم و سوم فیلمهایی اغلب کمارزش!
بچه رزماری
جولی کریستی آنقدر گزیده کار بود که بارها پیشنهادات بسیار خوبی را رد کرد؛ پیشنهاداتی که میتوانستند شهرت او را دوچندان کنند. البته کریستی خیلی زود در ٢١سالگی برنده جایزه اسکار شد و شاید همین امر موجب شد او ترس چندانی از ردکردن پیشنهادات آیندهساز نداشته باشد. رومن پولانسکی تمایل بسیاری داشت که کریستی نقش رزماری را در فیلم بچه رزماری بازی کند، اما کریستی این نقش را رد کرد، زیرا معتقد بود نقش جای کار زیادی ندارد. وقتی میا فارو با این فیلم به شهرت جهانی دست یافت، جولی کریستی باز هم ابراز ناراحتی نکرد و عنوان کرد که نظرش نسبت به فیلم و نقش رزماری تغییر نکرده است؛ اما بسیاری از نزدیکان او بیان کردند که کریستی ضربه شدیدی از رد پیشنهاد بازی در آن فیلم خورده است.
چشمان تمام بسته
استنلی کوبریک از طرفداران استیو مارتین بود و دوست داشت از حضور او در یکی از فیلمهایش بهره گیرد، اما تهیهکنندگان فیلم چشمان تمام بسته به او توصیه کردند که از انجام این کار صرفنظر کند، زیرا فیلم بسیار روانکاوانه و جدی بود و استیو مارتین اصولا در فیلمهای کمدی درخشیده بود و استفاده از او در فیلمی با آن سبک و سیاق یک ریسک بزرگ محسوب میشد. بنابراین کوبریک از این کار صرف نظر کرد و برای حل این مسأله تغییرات بسیاری هم در سنوسال شخصیتهای فیلمش ایجاد کرد. ابتدا قرار بود فیلم روایتگر داستان زندگی زوجی میانسال باشد که دچار چنین دگردیسیهایی میشوند اما وقتی تهیهکنندگان تام کروز را پیشنهاد کردند، کوبریک ناچار به ایجاد تغییرات بسیاری در فیلمنامه شد. همچنین در نسخه اولیه قرار بود نقش همسر دکتر بیل را ایوا هرزیگوا بازی کند که وقتی تام کروز برای بازی در نقش اصلی انتخاب شد، نقش همسرش لیزا هم به نیکول کیدمن رسید که آن زمان واقعا همسر کروز بود. شاید اگر مارتین میتوانست آن نقش را تصاحب کند، تغییری اساسی در روند بازیگریاش ایجاد میشد و او میتوانست خود را بهعنوان یک بازیگر درام نیز معرفی کند، اما این اتفاق رخ نداد و استیو مارتین تا به امروز بازیگری پولساز در ژانر کمدی باقی مانده است.
مگنولیاهای فلزی
ویونا رایدر بارها بابت بدشانسی و شاید اشتباهات خود را شماتت کرده است. شاید او یکی از بازیگرانی باشد که بیشترین فرصتها را از دست داده است. ویونا رایدر در عنفوان جوانی نقشی را که میتوانست یک سکوی پرتاب برایش باشد، از دست داد و آن نقش شلبی در فیلم مگنولیاهای فلزی بود. در این فیلم زنانه بازیگران محبوبی چون شرلی مکلین، سالی فیلد و دالی پارتون بازی میکردند و نقش شلبی یکی از نقشهای مکمل فیلم بود و ویونا بلندپروازانه آن را رد کرد و نقش به جولیا رابرتز رسید که چندین سال هم بزرگتر از او بود. این فیلم رابرتز را نامزد دریافت اسکار کرد و نامش را بر سر زبانها انداخت، درواقع همین فیلم بود که موجب شد فیلم زن زیبا به رابرتز پیشنهاد شود. ویونا خود نیز معتقد است با بازی در نقش شلبی میتوانست موفقیتی را که در طول سالیان دراز نصیبش شده بود، یکشبه به دست آورد. ویونا از این اشتباه خود درسی نگرفت و پس از آن پیشنهاد بازی در پدرخوانده قسمت سوم و فیلم مهم شیکاگو را نیز رد کرد که کاترین زتاجونز به خاطر بازی در همان نقش در فیلم شیکاگو برنده جایزه اسکار شد.
چهکسی از ویرجینیا وولف میترسد؟
فیلم پیچیده و در عین حال بهترین اثر مایک نیکولز یعنی چه کسی از ویرجینیا وولف میترسد؟ فیلمی بشدت روانکاوانه و متکی به بازیگر بود. ابتدا نیکولز برای ایفای نقش مارتا به بت دیویس فکر کرد، اما سنوسال دیویس برای بازی در این نقش بسیار بالا بود و به سرعت الیزابت تیلور جای او را گرفت؛ بازیگر زیبارو و مستعدی که میتوانست به راحتی موفقیت هر فیلمی را تضمین کند. اما برای نقش اصلی مرد فیلم یعنی جورج، نیکولز تردیدهای بسیاری داشت، به خاطر تهمایه طنز فیلم نیکولز نقش را به جک لمون پیشنهاد داد، ولی لمون خود نقش را نپذیرفت. به پیشنهاد الیزابت تیلور، نقش جورج به همسر او ریچارد برتون ۴٠ساله رسید که هم سنوسالش با کاراکتر جورج همخوان بود و هم تیلور معتقد بود میتواند در مقابلش بهترین بازی خود را ارایه دهد. فیلم با بازی برتون بسیار تحسین و او نامزد جایزه اسکار شد. بعدها نیکولز اعتراف کرد در طول فیلمبرداری نگران آن بوده است که مبادا برتون نتواند از عهده بازی در نقش به خوبی برآید، اما او بهترین گزینه ممکن برای بازی در نقش جورج بود.
لارنس عربستان
دیوید لین بریتانیایی طبیعتا برای کاراکتر اصلی شاهکارش، نیازمند بازیگری قوی و کاربلد بود. او در ابتدا به توصیه خیلیها به سراغ مارلون براندو رفت و حتی با او قرارداد نیز بست، اما سرانجام آن دو به توافق نرسیدند. لین که بازی آنتونی پرکینز را در فیلم روانی هیچکاک دیده و پسندیده بود، به او نیز برای بازی در نقش لارنس فکر کرد، ولی پرکینز نیز نمیتوانست گزینه مورد نظر لین باشد تا آنکه به توصیه تهیهکنندگان فیلم سراغ پیتر اوتول رفت تا نقش کلیدی فیلم را به او بسپارد. بازی درخشان اوتول در فیلم یکی از عمده دلایل محبوبیت و برجستگی آن به شمار میآید و امروزه نیز هنوز از این بازی بهعنوان بهترین بازی اوتول در طول سالیان بازیگریاش یاد میشود. فیلم برنده هفت جایزه اسکار شد و درحالیکه همگان برد اسکار توسط اوتول را قطعی میدانستند، اما او نتوانست برنده اسکار شود و این را یکی از بزرگترین خطاهای نابخشودنی آکادمی میدانند. بههرحال شاید اگر این نقش را مارلون براندو ایفا میکرد، پیتر اوتول امروز پیتر اوتول نشده بود!
محبوب میلیون دلاری
کلینت ایستوود کهنهکار برای بازیگر نقش اصلی فیلم خود مگی، در ابتدا ساندرا بولاک را درنظر گرفته بود، ستارهای مشهور و محبوب و پولساز که میتوانست علاوه بر ایفای این نقش دشوار موفقیت مالی فیلم را نیز تضمین کند، اما بولاک پس از رایزنیهای متعدد سرانجام بازی در نقش مگی را نپذیرفت، زیرا معتقد بود نقش بیشتر به یک تیپ نزدیک و متکی بر ظرافتهای فیزیکی است تا ظرافتهای دراماتیک. وقتی ایستوود از بولاک ناامید شد سراغ هیلاری سوانک رفت که به اعتقاد خیلیها به لحاظ چهره شباهتهایی به بولاک داشت و به لحاظ سن ١٠سالی جوانتر از او بود. نقش مگی دشوار بود و سوانک باید بشدت ورزشهای حرفهای و تخصصی میکرد و بوکس را به صورت حرفهای فرامیگرفت. چنین نقشهای پرکاری به مذاق آکادمی بسیار خوش میآید و این گونه بود که سوانک توانست برای بازی در نقش مگی برنده جایزه اسکار شود. بولاک برای او ابراز شادمانی کرد، اما طبیعتا پشیمانی زیادی دامان او را گرفت و بعدها به زبان آورد که رد پیشنهاد بازی در فیلم محبوب میلیون دلاری بزرگترین اشتباه زندگیاش بوده است!
آقا و خانم اسمیت
پروژه آقا و خانم اسمیت، پروژه پرحاشیهای بود و بازیگران زیادی در ابتدا برای بازی در نقشهای اصلی آن در نظر گرفته شده بودند. نخستین گزینه انتخابی برای نقش خانم اسمیت نیکول کیدمن بود که به خاطر مشغله کاری زیاد نتوانست نقش را بپذیرد. گوئن استفانی، کیت بلنشت، کاترین زتاجونز، مگی گیلنهال، آیشواریا رای و اوا گرین دیگر گزینههای بازی در نقش جین اسمیت بودند، اما از آنجایی که فیلم بیش از هر چیز بهمنظور سوددهی ساخته میشد، بنابراین تهیهکنندگان تصمیم گرفتند از آنجلینا جولی برای بازی در نقش اصلی فیلم بهره ببرند تا فروش فیلم را تضمین کند. پس از آن نوبت به انتخاب بازیگر مرد فیلم رسید. جانی دپ بسیار گرفتار بود و با اینکه مایل بود نتوانست نقش آقای اسمیت را بپذیرد و دومین گزینه برد پیت بود. پیت همزمان با این پروژه درگیر پروژه دوازده یار اوشن هم بود و با زمانبندی خاصی توانست نقش آقای اسمیت را بازی کند. فیلم فروشی نجومی به همراه داشت و زوج جولی- پیت موفقیت زیادی را برای کمپانی تولیدکننده به همراه آوردند. بازی در این فیلم علاوه بر موفقیت حرفهای برای این دو بازیگر به ازدواجی انجامید که ۶فرزند حاصل آن است!
همهچیز درباره ایو
نقش مارگو در فیلم همه چیز درباره ایو نقشی دردسرساز برای کمپانی فاکس قرن بیستم بود. کاراکتر اصلی فیلم زنی میانسال بود و باید کسی آن را بازی میکرد که بتواند فروش فیلم را تضمین کند. فاکس در ابتدا نقش را به اینگرید برگمن پیشنهاد داد و برگمن لفظا حضور در آن را پذیرفت، اما او به سبب نامزدیاش با روبرتو روسولینی در ایتالیا بهسر میبرد و نمیتوانست خود را برای فیلمبرداری به آمریکا برساند، بنابراین فاکس تصمیم گرفت بازیگر دیگری را برای بازی در آن دعوت کند. آنها سراغ بت دیویس رفتند که یکی از بزرگترین اسطورههای هالیوود در آن سالها بود و سنوسال بیشتری هم نسبت به اینگرید برگمن داشت و حضور او باعث میشد که نیاز به استفاده از گریمی پرهزینه برای پیرترکردن برگمن نیز ملغی شود. بدینسان بت دیویس در قالب نقش مارگو بسیار درخشید و بازیاش بشدت مورد تحسین واقع شد. او نامزد جایزه اسکار شد. برگمن به سبب ازدواج با روسولینی آن زمان در ایتالیا به سر میبرد و مدتی از بازیگری غافل شده بود. او بعدها پشیمانی خود را برای از دست دادن آن فیلم و آن کاراکتر بر زبان آورد، اما این را هم متذکر شد که هیچکس جز بت نمیتوانسته نقش را چنین ماندنی از آب درآورد.
فارست گامپ
انتخاب بازیگر اصلی فیلم فارست گامپ نیز همچون دیگر فیلمهای مهم بسیار جریانساز بود. ابتدا پارامونت، تری گیلیام را پیشنهاد کرد اما کارگردان فیلم ترجیح میداد یک ستاره سینما این نقش را بازی کند و اینگونه بود که نقش به تام هنکس رسید. فیلم بسیار دیده شد و فروش خوبی هم داشت. بازیگر اصلی زن فیلم سالی فیلد بود که او نیز متناسب با تام هنکس انتخاب شده بود. فارست گامپ برنده ۶ جایزه اسکار شد و یکی از اسکارها هم به تام هنکس رسید و خیلیها این فیلم را سکوی پرتاب او و فیلمی برای معرفی وی بهعنوان یک بازیگر بزرگ و توانمند میدانند.
جولیا
یکبار جولی کریستی در یک مصاحبه تلویزیونی به شوخی گفت که او رکورددار ردکردن نقشهای بزرگ است! روشن نیست که این ادعا تا چه حد صحیح است، اما چندان هم دور از ذهن به نظر نمیرسد. جولی کریستی بارها نقشهای مهمی را از دست داده و احتمالا بازیگری بوده که در دهههای ۶٠ و ٧٠ بیشترین پیشنهادات بازی در فیلمها را دریافت میکرده است. نقش حساس جولیا در این شاهکار فرد زینه مان سرانجام به ونسا ردگریو رسید و ردگریو به خاطر بازی در آن برنده جایزه اسکار شد. کریستی باز هم در ظاهر اظهار ناراحتی نکرد، اما طبیعتا از دست دادن چنین فرصتهایی هر بازیگری را آزرده میکند. کریستی چندین بار پیشنهاد بازی در چند فیلم رومن پولانسکی (از جمله تس، محله چینیها و …) را نیز رد کرد که آن نقشها نیز بهنوبه خود برای بازیگرانشان افتخارآمیز بودند.
فریدا
کاراکتر مدونا نیازمند بازیگری اسپانیاییتبار و مسلط به زبان اسپانیایی و همچنین مسلط به نقاشی بود. بازیگران زیادی خواستار بازی در قالب این نقش بودند. جنیفر لوپز بازیگری بود که تلاش بسیاری برای به دست آوردن نقش کرد، اما خیلی زود از فهرست کاندیداها حذف شد. دو کاندیدای نهایی مدونا و سلماهایک بودند. مدونا عاشق فریدا بود و کلکسیون نقاشیهای او را داشت و تمایلی بسیار برای بازی در آن نقش به خرج داد، اما پوست سفید و چهره کاملا اروپایی وی به هیچ وجه متناسب با فریدا نبود و اینگونه بود که نقش سرانجام به هایک مکزیکی رسید که هم به لحاظ چهره بسیار شبیه فریدا بود و هم نقاشی بلد بود. فیلم بسیار دیده شد و بازی سلما مورد توجه قرار گرفت و او توانست نامزدی اسکاری را به خاطر بازی در این نقش نصیب خویش کند، آرزویی که برای مدونا تاکنون برآورده نشده است.
فهرست شیندلر
فهرست شیندلر را خیلی از طرفداران استیون اسپیلبرگ بزرگترین فیلم او به شمار میآورند. او برای بازی در نقش اصلی فیلم به بازیگری قوی و قدرتمند احتیاج داشت. او تلاش بسیاری برای جلب رضایت هریسون فورد، ستاره بزرگ سینمای آمریکا برای بازی در فیلم کرد، اما فورد نقش را نپذیرفت و اینگونه بود که اسپیلبرگ سراغ لیام نیسون رفت. بازیگری که شاید ستاره نبود اما شکی بر قدرت بازیگری وی وجود نداشت. لیام نیسون به بهترین نحو ممکن از عهده بازی در این نقش برآمد و نامزد اسکار شد و فیلم بهعنوان یکی از ماندگارترین فیلمهای تاریخ سینما معرفی شد. هریسن فورد آنقدر اعتبار داشت که عدم بازی در یک فیلم ضربهای به او وارد نیاورد، اما طبیعتا یکی از بهترین فیلمهایی را که میتوانست ستاره اصلیاش باشد، از دست داده بود.
ماتریکس
برای نقش نئو در فیلم ماتریکس گزینههای زیادی وجود داشت، اما گزینه اصلی نیکولاس کیج بود. کیج آن زمان تمایل بسیاری به بازی در فیلم داشت، اما مشکلات خانوادگی علت اصلی انصراف او از بازی در ماتریکس بودند. پس از کیج نوبت به براد پیت رسید، ولی او نقش را رد کرد و تام کروز هم بازی در فیلم را نپذیرفت تا آنکه نوبت به کیانو ریوز رسید. ریوز بازیگری بود که بلافاصله و بیدردسر بازی در ماتریکس را پذیرفت و در قالب نقش نئو بسیار درخشید و در نسخههای بعدی فیلم نیز ایفاگر این نقش شد و فروش فیلم را تضمین کرد. ریوز برای بازی در سری نخست فیلم ١٠میلیون دلار و برای دو قسمت بعدی هر کدام ١۵میلیون دلار دستمزد گرفت و توانست موفقیت بزرگی را به دست آورد. شاید او نتوانست به لحاظ بازیگری برنده جایزه ارزشمندی شود، اما طبیعی است که خیلیها موفقیت عمده فیلم را مدیون حضور وی میدانستند.