این مقاله را به اشتراک بگذارید
قصهای به رنگ خواب، و جنسِ مرگ!
نگاهی به کتاب «شوماخر همیشه اینجاست» اثر فرهاد بردبار
کاوه شایسته
فرهاد بردبار را میشناسیم. از او سال ۸۲ رمانی منتشر شد با نام «کلاغ» که توانست برنده جایزه بهترین رمان بنیاد هوشنگ گلشیری شود. داستان بلند او «شوماخر همیشه اینجاست» سال گذشته در نشر چشمه منتشر شد تا بردبار را در سن ۴۰ سالگی نویسندهای نه چندان پرکار اما با ظرافت و وسواس در امر نوشتن توصیف کنیم.
«شوماخر همیشه اینجاست» با داستان جوانی آغاز میشود که خوابش میآید وُ مادرش نمیگذارد روی تختش آرام بگیرد. سینا دوست دارد بخوابد اما مادرش او را از خوابیدن منع میکند و به نوعی پرتش میکند بیرون تا برود دانشگاه. او که چند وقتی هست دیگر سر کلاس نمیرود برای اینکه مادرش بو نبرد ناگزیر است برود بیرون. میرود، اما نه دانشگاه، دنبال جایی برای خواب. به گمانم این مهمترین موتیف این داستان بلند است، هر چند به صورت مستقیم در متن اثر تکرار نمیشود اما در سراسر داستان با مصادیق فحوایی آن مواجه میشویم. داستان بلند «شوماخر همیشه اینجاست» یک خواب بلند است. یک خواب بلند که نه میتوان نام رویا بر آن گذاشت و نه کابوس توصیفش کرد. اگر ناگزیر به دادن اطلاعات بیشتری دربارهی این خواب بلند باشیم شاید بهتر است بگوییم خوابی است حقیقی. این تناقض البته برآمده از فضای داستانی است که فرهاد بردبار دارد روایت میکند.
نکتهی جالب درباره این وجه از «شوماخر همیشه اینجاست» این است که همه چیز در اوج سادگی پیش میرود. سادگیِ عریان داستان بردبار ما را حتا به شک میاندازد. ما نسبت به فرم داستان و ترفندهای داستانی او مشکوک میشویم. به عبارت سادهتر گویا در سراسر متنِ سرراست بردبار ما با لایهی مستوری از معنا و حتی فرم داستانی نیز مواجه هستیم.
پیش از این که درباره گزارهی مزبور بیشتر توضیح دهیم بهتر است درباره مهمترین ویژگی «شوماخر همیشه اینجاست» سخن بگوییم. «شوماخر همیشه اینجاست» داستانی قصه گوست. فرهاد بردبار پیشتر هم به واسطه رمان «کلاغ» قصهگوییاش را نشان داده بود. او حالا در آخرین اثرش هم از قصه گفتن بازنمیایستد و دائم در حال روایت رویدادهایی است که به سرعت در داستان اتفاق میافتد. خواب آلودگی شخصیت اصلی داستان، یعنی سینا، به سراسر متن نیز تزرق شده است با این توضیح که، با اینکه رویدادهایی ساده و شفافی در حال وقوع است اما گاه به واسطه یک خلأ معنایی کوچک ما را نسبت به امر حادث شده مردد میکند.
برای نمونه به آغاز بخش هفتم این کتاب نگاه میکنیم: «لم داده بودم روی صندلی نرم و راحت کادیلاک. عمو پشت فرمان بود و عینک دودی زده بود و حواسش به رانندگی بود.» میبینید که همه چیز شفاف و معقول است. «از پنجره بیرون را نگاه کردم. بیابان خشک و بی آب و علفی بود.» سینا همچنان به روایتش ادامه میدهد:« هامونِ صاف و بی آب وعلف. با وجودی که هوا گرم بود تمام شیشهها بالا بود و دانههای درشت عرق روی سر وصورت من و عمو نشسته بود. عمو فندک ماشین را بیرون کشید و سیگارش را روشن کرد. جلوتر از ما، کادیلاک سفیدی در حال حرکت بود. این تنها ماشینی بود که توی جاده دیده میشد.» اینجا راوی شمایل بسیار رئالیستی از سفرش با عمویش را برایمان توصیف و البته تصویر میکند. ببینید چقدر دانههای درشت عرق و نحوه سیگار روشن کردن عموی سینا توی چشم مخاطب است. به راحتی میتوان این تصویر را در ذهن مجسم کرد، بیابانهای اطراف را دید و البته سینا و عمویش را در صندلیهای جلوی کادیلاک. بعد سینا کادیلاک دیگری را در جاده میبیند، سفید، در حالی که گویا تنها ماشینی است که در حال راندن در آن جاده است. سینا میگوید عمویش پایش را میگذارد روی گاز و کادیلاکشان به موازات آن کادیلاک سفید میرسد. سینا روایتش را ادامه میدهد: «شیشه را پایین کشیدم. باد گرم به صورتم خورد. توی کادیلاک سفید مردی نشسته بود که پیراهن تیم نیوکاسل را پوشیده بود و کلاه کاسکت سیاه رنگی سرش گذاشته بود، شبیه به همانهایی که رانندهها توی مسابقات اتومبیل رانی سرشان میگذارند.»
این گزاره مثال خوبی از خلأ معنایی است که پیشتر از آن حرف زدیم. چرا باید راننده پیراهن تیم نیوکاسل را بپوشد. همین که رانندهای پشت رل، پیراهن ورزشی آن هم با کلاه کاسکت در سر داشته باشد عجیب هست، چه بماند به پوشیدن لباس تیمی نظیر نیوکاسل.
«شوماخر همیشه اینجاست» آغازی رویا گون دارد. با خواب شروع میشود و گاه مخاطب را به این توهم میاندازد که روایت همچنان در خواب ادامه پیدا میکند. توصیفات سینا از پدیدهها و رویدادهای پیرامونش چنین گمانی را در ذهنمان به وجود میآورد. فرهاد بردبار داستانش را با «خواب» هم خاتمه میدهد. به عبارت بهتر با توهم مخاطب از واقعیت، یا گمان و تردیدِ او نسبت به امر حقیقی یا خیالی.
«شوماخر همیشه اینجاست» به مخاطبان ادبیات داستانی ایران پیشنهاد میشود، و از آنجایی که داستانی قصه پرداز و با ریتمی مناسب است به خوانندگانی پیشنهاد میشود که دوست دارند قصههایی خوش خوان بخوانند.
به نقل از الف کتاب
****
«شوماخر همیشه اینجاست»
نویسنده: فرهاد بردبار
ناشر: چشمه؛ چاپ اول ۱۳۹۵
۱۳۸ صفحه؛ ۱۱ هزار تومان