این مقاله را به اشتراک بگذارید
‘
به مناسبت سالگرد درگذشت عباس میرزا نایب السلطنه ولیعهد
عباس میرزا و جنگ های ایران و روس
محمدعلی بهمنی قاجار
جنگ دوم ایران و روس آخرین تلاش عباس میرزا ولیعهد برای ایستادگی در مقابل قدرت متجاوز روسیه بود . عباس میرزا در این نبرد حساس و تعیین کننده در مواجهه با یک رزم تمام عیار در مقابل قدرت متجاوز روسیه قرار گرفته بود و برای دفاع از آینده ایران و خود و خاندان قاجار به تلاش های گسترده ای دست زد . در این راه عباس میرزا حتی فرزندان نورچشم و عزیز خود هم چون خسرو میرزا و جهانگیر میرزا را به خط مقدم جبهه های جنگ گسیل داشت ،جهانگیر میرزا در جنگ دوم در خط مقدم بود و در سالیان و لنکران روس ها را شکست داد . فرزند ارشد عباس میرزا یعنی محمدمیرزا نیز در جنگ گنجه همان جنگی که منجر به شهادت دردناک امیر خان سردار شد در آستانه کشته شدن و اسارت بود .عباس میرزا می دانست که افتخار پیروزی و ننگ شکست برای وی می ماند و موقعیت سیاسی وی را نیز تحت تاثیر قرار می داد بنابراین از هر اقدامی برای پیروزی در این نبرد حساس دریغ نکرد تا آن جا که محمدمیرزا پسر ارشدش در جنگ گنجه در استانه کشته شدن قرار گرفت و امیر خان سردار دایی عباس میرزا و دست راست وی در جنگ گنجه به طرز فجیعی در هنگام دفاع در برابر یورش روس شهیدشد. دو نامه تاریخی عباس میرزا در دو برهه متفاوت در جنگ دوم ایران روسیه امیدها و ناکامی های فرمانده مدافعان ایرانی را به روشنی نشان می دهد ، در نامه اول عباس میرزا سرمست غرور از پیروزیهای تاریخی ایران و شکست روس ها از اعاده سرزمین های ایرانی سخن می گوید و با امید در انتظار به آغوش کشیدن شاهد پیروزی است و در نامه دوم یاس و تردید و نگرانی از دست رفتن آذربایجان وجود دارد. که بخش های حساس هر دو نامه در ذیل می آید:
نامه اول پس از پیروزی های اولیه ایران و از عباس میرزا به فرزندش محمد میرزا
"جنگی که ما پیشتر در قراباغ می کردیم حالا به خواست خدا در تفلیس می کنیم . ساخلو که در عباسیه و ایروان می گذاشتیم ، حالا در گنجه و گرجستان می گذاریم اقامتی که در خانه های تبریز و خوی می نمودیم حالا در صحراهای آخسقه و شمکور می نماییم . از قراباغ چه مانده که موجب احتیاط باشد ؟ در تفلیس چه باقی است که دفع آن نتوان نمود؟ ما که متصدی این حرب شدیم روسیه را پنج هزار و ده هزار نگفتیم ، پنجاه هزار و صد هزار دانستیم . طرف دعوا را یرملوف نمی دانیم ، امپراطور می دانیم تکیه به فضل خدا کرده ایم و فتح وظفر را از او می خواهیم و همین سال ملک اسلام را از لوث وجود آن ها پاک می کنیم ."
نامه بعدی پس از شکست ایران از روس در گنجه و آغاز روند شکست سهمگین ایران از روس به میرزا تقی آشتیانی جد مستوفی و مصدق و قوام و نماینده عباس میرزا در تبریز :
" مقرر آن که میرزا تقی بداند یک تهور بی جای امیر خان باعث تلف خودش شد. غازیان شیر شکار هم که معلوم است او را گذاشتند و در رفتند . محمدمیرزا را هم نزدیک بود بگیرند . شکر آقا و پسرهایش و شاه قلی بیک برادرش به هزار زحمت و کوشش بیرون آوردند. از این فقره چنین معلوم می شود که: در صورتی که این ها را نزدیک بود بگیرند ، پس معلوم است از قشون چه گرفته شده و کشته شده ، این ها ماندند که مردم نروند . مردم رفتند و این ها ماندند . از همه قشون آن ها قریب به صد نفر تفنگچی یابو دار گیر آمده ، همین که صدا بلند شد که سردار را گرفتند یا کشتند ، دیگر احدی در میدان نماند . سهل است که نظر علی خان مرندی هم با آن همه آذوقه و قورخانه و سرباز از قلعه فرار کرد و بیچاره فقرای گنجه را پایمال کرد با این همه معرکه ، باز روس تا سه روز از مناره شمکور جرات آمدن به گنجه را نکرد. خلاصه کارهای پخته را بالمره خام کردند . به یک حرکت لغو ، که حالا لابدیم در شهر بند گنجه با پنج و شش هزار سالدات روس جنگ کنیم . فردا احتمال کلی می رود که روز دوشنبه است جنگ بکنیم تا خدا چه خواهد ؟ بر پدر نظرعلی خان لعنت بر مادرش لعنت که اهل آذربایجان و این سربازهای نازنین را ضایع و بدنام کرد. اگرچه مواخذه ای که برای او از مردن بدتر بود در این جا شد اما کارها با او دارم علی العجاله آدم به مرند تعیین بکن که امسال بالمره مواجب و مرسوم و مداخل او ضبط است ، قابل هیچ چیز نیست. تا فردا ببنیم خدا چه می خواهد ؟
یا ما سرخصم را بکوبیم به سنگ
یا او تن ماز دار سازد آونگ
(القصه در این زمانه ی پر نیرنگ)
یک کشته به نام به ز صد زنده به ننگ
زیاده چه بنویسم که کار به یک مو بسته است یا کمر اسلام العیاذبالله خواهد شکست یا ریشه کفر از روی زمین برکنده خواهد شد؟ این کاغذ را در حال حرکت از کورک چای ، نوشتم و منزل امروز گنبد شیخ نظامی است. دانسته باش، سبحانه الله ، آسمان چه می کند والسلام."
عباس میرزا تا آخرین لحظات برای دفاع از خاک ایران تلاش کرد .با شکست قطعی ایران در جنگ ، روس ها مدعی مالکیت طالش شدند. عباسمیرزا در برابر این خواسته روسها مقاومت کرد. مقاومت عباسمیرزا به ویژه متکی بر این موضوع بود که در هنگام مذاکره صلح نیز طالش در اختیار متحدان ایران بود. در تاریخ احوال عباسمیرزا که میرزامسعود مستوفی انصاری به نگارش درآورده است، موضوع مخالفت عباسمیرزا با خواسته روسها در مورد طالش و تلاش وی برای حفظ مالکیت ایران بر این ایالت به تفصیل بیان شده است که نظر به اهمیت آن، عیناً در ذیل میآید:
شرط دوم که عبارت است از تفویض طالش شروع کردند. چون بر خاطر خطیر آن حضرت (عباسمیرزا) گران بود که یک وجب از ملک ایران به اختیار واگذار فرمایند، در باب طالش که هنوز در تصرف میرحسینخان (حاکم محلی طالش، متحد عباسمیرزا و وابسته دولت ایران) بود، توقف کرده مکالمات مفصل فرمودند. خلاصه فرمایش اینکه، چون باعث خصومت دولتین اختلاف امر سرحد مملکتین بود، تا سرحدی خداداد، مابین دو دولت قبول بنیاد نباشد، رشته این مصالحه نیز که به دست ما بسته میشود، در اندک زمانی گسسته خواهد شد. برای ثبات و دوام مصالحه شایسته آن میدانم که رودخانه ارس تا اتصال آن به رودخانه کُر بعد از آن رودخانه کُر تا التقای آن به دریای خزر، سرحد دو مملکت باشد تا به این واسطه منبعد سالهای دراز، غائله وحشت مابین دو دولت پدیدار نگردد. روسیه بعد از اینکه بدون قبول شروط ثلثه مأذون به مکالمه حرف مصالحه نیستند از قبول این تکلیف سر باز زدند. حضرت ولیعهد فرمودند که روش اصلیه و فرعیه مصالحه را اولاً تمام کنند و امر طالش مسکوت عنه بماند تا در این باب مجدداً به امنای دولت روسیه اظهار شود و رد و قبول دولت، مدار حفظ و تسلیم آن ولایت باشد وکلای روسیه از قبول این معنی نیز امتناع کرده، گفتند که چون طالش هنگام مصالحه سابق در تصرف دولت روس بوده، تا وکلای دولت ایران متقبل رد و تسلیم آن نشوند، وکلای دولت روس مختار و مأذون نیستند که در شرطی از شروط مصالحه تازه اصلیاً کان او فرعیاً مکالمه نمایند. چون حضرت ولیعهد در باب شروط ثلثه اصلیه ایستادگی روسیه را بیش از اندازه دیدند، سابقاً نیز مکتوباً قبول فرموده بودند باز به امضاء آن رضا داده، شرط فرمودند که در باب طالش شرحی به امپراتور روس مرقوم دارند و سردار روسیه آن را ابلاغ کند.
سرانجام بر اساس توافق دو دولت طالش شمالی به مالکیت روسیه درآمد و طالش جنوبی متعلق به ایران باقی ماند.
ایران شکست خورد ، ننگ ترکمان چای بر دامان ایرانیان افتاد اما نه عباس میرزا و نه رزمندگان وی و کل ملت ایران نا امید نشدند . عباس میرزا به نظم کشور پرداخت ، ملوک الطوایف را سرکوب کرد و به خراسان رفت برای اولین بار پس از کشته شدن نادرشاه ، آسایش و آرامش را در این سرزمین بزرگ ایران تامین کرد . گامهای محکم برای تامین وحدت ملی ایران برداشت و در نامه تاریخی دیگر از خراسان که از جمله آخرین نامه هایش به شمار می رود، نوشت :
«کارهای خراسان الحمدالله … نظم کامل گرفته و کلمه ی واحده شده، دیگر کرد و ترک و عرب و قرایی لفظش موقوف شد.» یعنی لفظشان به نفع ایران موقوف شد. در واقع همه در ایرانیتی که مورد نظر بود، هضم و ادغام شدند.
وصایای سیاسی عباس میرزا در آخرین نامه های او به فرزندش محمد میرزا ( محمد شاه بعدی ) نشان دارد از دغدغه او برای ایران ، عباس میرزا در یکی از آخرین نامه هایش تنها چند ماه قبل از درگذشتش می نویسد:
جان من در راه دولت صرف و باید تمام شود…….ناصرالدین میرزا (ناصرالدین شاه بعدی که آن زمان طفل کوچک محمد میرزا بود) ….دعا می کنم خدا حفظ بفرماید….. وصایای مرا به اولادش برساند هرکدام به وصیت من رفتار کردند دنیا و آخرت را خواهند داشت و هرکدام نکنند دنیا گرفتار و آخرت خدا و رسول بیزار و دست به جایی نمی رسد:
حفظ مملکت ، آسودگی رعیت ، راحت نوکر ،رسیدگی به کار دولت و عرایض مظلومان.
و در آخرین نامه به محمد میرزا و در آستانه مرگ هم باز از نسبت خود با مردم ایران گفت و همه مردم ایران را برادر و فرزند خود دانست و نوشت :
از سبزوار به این طرف حالت من هر روز بدتر می شود ، می ترسم کارهای شما انجام نشده ، کار من بشود ، هیچ غصه ندارم ، در خدمت به اسلام و اعلیحضرت پادشاه ارواحنا فدا و راحت به عموم اهالی ایران در هر حالت مضایقه و خودداری نکردم ، نوکر و رعیت را فرزند و برادر خود دانستم و راحت همگی را برخود مقدم دانستم ، در صدد اندوخته مالی نبوده ، هرچه بدست آمد در راه دولت و امیدواری نوکر صرف شد.
بدین ترتیب شاهزاده ای که باوجود شکست از روس ها هم چنان محبوب ایران و ملت ایران باقی ماند ، ناکام از رسیدن به اهداف خود و امیدوار به آینده ایران درگذشت.
‘