این مقاله را به اشتراک بگذارید
عاشقانههای «گونتر گراس»، در شعرهای سیاسی!
علی عبداللهی
نیم نگاهی انداخته ایم به دو شعر سیاسی گونتر گراس. «رسوایی اروپا» و «آنچه باید گفت»*. گونتر گراس به واسطه رمان هایش در ایران بسیار شناخته شده است.
گراس در ردیف شاعران و نویسندگان بزرگ چندوجهی قرار می گیرد؛ از آن دست شاعرانی که در ادبیات کهن ایران به آنان حکیم می گفتند. این سنت البته به رغم ترویج تخصص گرایی، هنوز هم کمابیش در سراسر جهان وجود دارد، گو این که واجدان آن، لزوما چنین لقبی نمی گیرند: شاعران، نویسندگان و روشنفکرانی که در حوزه ای خاص محدودشان نمی توان کرد.
از این منظر، ادبیات سیاسی یکی از بخش های برجسته کار گراس است که در آن شهرت زیادی دارد و تمام اما و اگرها و دوستی و دشمنی های دیگران با وی در همین جا روی می نماید. او در برخی آثارش رویدادی تاریخی را پس زمینه کارش کرده است و در برخی نیز خود آن رویداد درونمایه اثرش شده است.
«رسوایی اروپا» عنوان شعری است از گراس که در سال ۲۰۱۲ در روزنامه «زود دویچه» منتشر شد. این بار گراس، با چاپ شعری خشمگین و توفانی درباره بحران مالی یونان پا به میدان می گذاشت و خلاف جریان تبلیغات رسانه های همگانی ظاهر شد.
او در این شعر، از اتحادیه اروپا گلایه می کند که سرزمینی را- که روزگاری ایده فرهنگ اروپایی در آن زاده شد- برای تقویت سیاست های بازار آزاد و اعطای وام و کمک های ملی و دریافت بهره، به تیرک بالا آونگ کرده، بی محابا حقش را غارت می کند و مردمش را به ورطه فقر و فلاکت می کشاند. شاعر در این شعر از خشم یونانی ها می گوید و با آن همدل می شود و از جفای اروپای متحد.
گراس نزدیک به هفت هفته قبل از سرودن این شعر، با شعر «آنچه باید گفت»، در همین روزنامه، باز هم به مباحث خاور نزدیک پرداخت. موضوع آن شعر بی سابقه بود: انتقاد از اسراییل و سیاست اروپا و جانبداری آشکار از ایران در مسائل پیرامون انرژی هسته ای!
خوانندگان و رسانه ها پس از چاپ آن شعر، واکنش تند و متناقضی از خود نشان دادند. شاید واکنشی بی از تمام مباحثی که روزنامه «زود دویچه» در سال های اخیر به آن پرداخته است. شاعر در آن شعر، بیش از آن که به موضوع پربسامد یهودستیزی بپردازد، با حمله احتمالی اسراییل به ایران به مخالفت پرداخت و بحث های معمول مطبوعات اروپایی را به سمت و سویی دیگر کشاند.
بعد از اعتراف جنجالی گراس مبنی بر عضویت در شاخه نوجوانان اس.اس در سال های نوجوانی در ۲۰۰۶، از نظر بسیاری از منتقدان، دیگر محال می نمود وی دوباره چنین صریح، وارد مباحث خاور نزدیک و سیاست های روز اروپا شود، ولی با چاپ این دو شعر، باطل بودن چنین پنداری آشکار شد.
گرایس عمیقا سیاسی نویس و جنجالی، این بار هسته اصلی گفتمان «آنچه باید گفت» را، پرسش از جنگ پیشگیرانه احتمالی علیه ایران قرار می دهد و دوباره با شعر دیگری در باب بحران مالی یونان، رشته سخن را به دست گرفت و تازیانه نقد را به کار انداخت. این شکل اظهار عقیده، البته که خالی از جدال انگیزی و برانگیختن آتش تند واکنش های مثبت و منفی فراوان از سوی مخاطبان نیست و در کار گراس و البته در ادبیات آلمانی زبان، سابقه طولانی دارد.
در ادبیات گذشته آلمان از گوته و هاینریش هاینه گرفته تا برتولت برشت و پتر روهمکورف و تا همین امروز در شعرهای هیپ هاپ، همواره موضوعات سیاسی، با صراحت تمام و بدون قناعت به شعارهای کلی سربسته، دستمایه شعر بوده است. وانگهی در ادوار مختلف زندگی گونتر گراس مداخله در سیاست، سنتی دیرینه و پرپیمان دارد. او در مقام یکی از اعضای گروه ۴۶ از سال تشکیل آن گروه (۱۹۴۷)، سال های پس از جنگ جهانی دوم، درک خاصی از ادبیات داشت و ادبیات را گونه ای «نوشتار علیه فراموشی» می دانست.
پس از آن، تعهد سیاسی برای وی به گونه ای بدیهی بدل به یکی از نقش های مهم نویسنده و شاعر شد. بعدها پس از دریافت جایزه ادبی نوبل در سال ۱۹۹۹، در عرصه بین المللی نیز او را به عنوان صدای اخلاقی سرزمین آلمان به رسمیت شناختند. البته پیامدهای بیان چنین مواضعی را هم می پرداخت که یکی شان ممنوعیت سفر به اسراییل، عربستان، برمه و دو سه کشور دیگر بود
بدیهی است که آخرین شعرهای سیاسی- جنجالی گراس، مانند بسیاری از کارهای سیاسی وی، در عین این که رسالتمداری و وظیفه شناسی شاعر در مواجهه با رویدادهای روز را به ثبوت می رساند، چه بسا، جز ارزش تاریخ ادبیاتی، به خاطر درونمایه محدود و منحصرش، تاریخ مصرف هم داشته باشد و به همان سرعتی که فراگیر می شود و بحث و جدل بر می انگیزد و آن گاه به بوته فراموشی نیز برود. ولی از نظر خودگراس، این نیز فی نفسه، کاستی چنین آثاری نیست، زیرا تمام این نوع آثار در زمان کوتاه بازتابی حیرت انگیز دارند و طبعا برای ایجاد همان بازتاب ها سروده و سپس به بایگانی عظیم تاریخ ادبیات سپرده می شوند.
در نهایت، آنچه می ماند، اسطوره سازش ناپذیری شاعر و نویسنده است، همان خصیصه ای که وی را در صف رهروان خلف پیشینیان یادشده آلمانی و اروپایی و بسیاری از هنرمندان متعهد و روشنگران جهان قرار می دهد.
واضح است که پرداختن به موضوعاتی چنین غیرشاعرانه، همواره به وجه ادبی و خیال انگیزی آثار سراینده لطمه می زند و در مورد او نیز چنین شده است: گاهی شعرهای او را زمخت، خشمناک، عاری از تخیل، سرد و استدلالی کرده است. در کار شاعران پیش تر یادشده و استادان وی نیز چنین رویکردی وجود دارد، ولی گرایش آنان، تا بدنی حد غلیظ و عریان نیست و لاجرم چنین تاثیری بر نمی انگیزد و در اغلب موارد که ادبیت و نگاه سیاسی به نحوی با هم متوازن می شوند، ماندگاری اثر نیز بیشتر است.
هرچه باشد گراس، شورشی بود و نمی توانست صرفا چون شاعری خاطرآسوده و برج عاجی، به دامن امن تخیل و بندبازی با زبان پناه ببرد و از کنار بحران های اجتماعی- سیاسی روزگار خود بی اعتنا بگذرد، در برج عاجش بنویسد و بخواند و طراحی کند.
آنچه این شعرها را سوای کیفیت ادبی شان پراهمیت می کند، وفاداری شاعر به امر اجتماعی- سیاسی زمانه خود است و به گفته خودش وفاداری به سنت زبان بازکردن و فریاد زدن در مقابل کاستی های زمانه و پیروی از روشنگران و جنبش روشنگری که به گمان گراس پروژه ای است هنوز هم ناتمام که روشنفکران جامعه مرفه، نباید به محض رسیدن به خواسته های اولیه خود و حتی استقرار دموکراسی در جامعه، دست روی دست بگذارند و به خواب تاریخی بر نازبالش وضع موجود تن بدهند.
پی نوشت:
* این دو شعر در کتاب «عشق با پاهای چوبی»، عاشقانه های گونتر گراس، ترجمه علی عبداللهی، نشر سرزمین اهورایی، صص ۷۶ تا ۸۱ منتشر شده اند.
کرگدن