این مقاله را به اشتراک بگذارید
متهم ردیف دوم
«باغ رویان» رمان تازهای است از جواد ماهزاده که در نشر ثالث منتشر شده است. رمان، روایتگر یک دوراهی سخت و نفسگیر است و روایتگر قرارگرفتن در موقعیت دشوار انتخابی پراضطراب. رمان در سالهای پیش از انقلاب و بر بستر حوادث سیاسی آن سالها اتفاق میافتد. برادر و خواهری را دستگیر کردهاند و آزادی این برادر و خواهر منوط است به تحویلدادن برادری دیگر که مبارز سیاسی است و همین موضوع که آزادی خواهر در گروِ گرفتاری برادر است، موقعیت دشوار و تراژیک رمان را رقم زده است. از سوی دیگر پای عشقی قدیمی نیز در داستان به میان میآید. رمان در شبی غریب آغاز میشود و با یادهای گریزان مهرداد که از زندان آزاد شده و به یاد میآورد لحظهای را که «نامش را پیوسته به آزادی خواندند.» و بعد به یاد میآورد که مامور ساواک وقت آزادکردنش به او چه توصیهای کرده است. او از مهرداد میخواهد که با آنها همکاری کند و از همینجا مهرداد به موقعیت دشوار و تراژیکی که در رمان برایش رقم خورده است پرتاب میشود. مامور به او میگوید: «تو به درد من نمیخوری، به کارم میآیی. خوشت بیاید یا نیاید، حالا که آمدهای. فکر نکن معتبر شدهای. برایمان مفیدی. دعا به جان برادرت بکن. زنده بماند، هم تو در آرامشی و هم من آرام میگیرم. میرسی به ریل قطار. گوشات با من است؟ همکاری نکردی. شاید هم نمیدانی. اصلا میروی که بدانی…» رمان به گذشته نقب میزند و گوشههای پنهان ماجرا بهتدریج آشکار میشوند. «باغ رویان» روایتی از سالهایی است که همانطور که در توضیح پشت جلد این رمان آمده است «پرداستان» هستند. سالهایی پرحادثه و البته پر از دلهرههایی که در این رمان نیز تصویر شدهاند و خود را در برخی فضاسازیهای رمان نیز به رخ میکشند. شخصیتهای این رمان برآمده از آن سالهای پرحادثه هستند. در پسزمینه این رمان و در خلال داستان اصلی پسزمینهای از جامعه آن روزگار را هم میبینیم و تصویری از آدمهایی که در آن جامعه رشد کرده بودند. آدمهایی متعلق به مقطعی حساس از تاریخ که همهچیز داشت دگرگون میشد و انقلاب از راه میرسید و این دگرگونی گویی در شخصیتهای داستان نیز در حال رخدادن است. آنچه در ادامه میخوانید سطرهایی است از این رمان: «متهم ردیف دوم، مهرداد فریدونخانی، حقت نبود حبس ابد بگیری. حالا به حقت میرسی. آزاد میشوی. میروی بیرون. ولی حواسمان به تو هست. آسته میروی و آسته میآیی. با کسی حرف درگوشی نمیزنی. سراغ حزب و دسته و روزنامه نمیروی. گوشات با من است؟ آزادی مشروط یعنی شرط دارد. نصیر را پیدا کن. شبحی شده که همهجا جولان میدهد و هیچ کجا نیست. پیداکردنش کار توست. نجاتش به دست توست. خودش را به کشتن میدهد. جای مونس امن است تا او را بیاوری. فقط تا او را بیاوری. صدای قدمهایت را میشنوم. خوش آمدی. بلند شو. دست به دیوار نگیر. دشمنت دلشاد میشود. روی پاهایت بایست. کینه را زیر پایت بگذار و بلند شو. دوباره قد بکش. مگر پی من نیامدهای؟ کلیدت را دربیاور. جرنگجرنگش را دربیاور. تکانش بده. خانه صدایت میکند. کلیدت را تکان بده. جرنگجرنگش را دربیاور. جرنگی توی گوشش صدا کرد. چشم که باز کرد همهجا سیاه بود. سرش را برداشت. سر بر آستین سیاهش داشت. یک پا را کشیده بود میان کوچه و پشتش را چسبانده بود به دیوار. جرنگی که شنید، افتادن دو سکه از دستان مردی بود که از کنارش گذشت و او را گدایی علیل پنداشت.» رمانهای «خنده را از من بگیر» و «ریحانه دختر نرگس» از جمله آثاری است که پیش از این از جواد ماهزاده منتشر شده است.
به نقل از شرق