این مقاله را به اشتراک بگذارید
آخرین پرونده پوآرو
حسام اسماعیلی
پوآرو بی شک یکی از ماندگارترین کاراکتر های خلق شده در دنیای ادبیات است. او نه تنها در ادبیات جنایی و پلیسی شناخته شده است بلکه تمامی خوانندگان حرفه ای و کتابخوان به سراغ داستان های او می روند. پوآرو بی شک نابغه است. نابغه ای که حل معما ها را با استفاده از ذهن خلاق و بی نقص خود به زیبایی تمام به انجام می رساند. در داستان های آگاتا کریستی همه علت و معلول ها چنان به یکدیگر مربوط می شوند که از خواندن و دیدن آن ها شگفت زده می شویم و در هر داستان بیشتر به خلاقیت آگاتا کریستی این ملکه جنایت ایمان می اوریم. در همه ی داستان های پوآرو ، او را شخصیتی شکست ناپذیر می بینیم که از سلول های خاکستری اش کمک می گیرد تا مسائل را حل کنید و همیشه هم موفق است. آگاتا کریستی در ۶۶ رمان جنایی که نوشته است شخصیتی بهتر از پوآرو خلق نکرده. کارآگاهی وسواسی که هیچ جزئیاتی از دیدش پنهان نمی ماند. او هم مانند شرلوک هلمز قوه ی استنتاج سریعی دارد اما تا پایان داستان که تمام مدارک و شواهد را کنار هم می گذارد مخاطب را در تعلیقی ظلمانی باقی می گذارد. پس از حل معماها مخاطب با داستانی به دقت چیده شده مواجه می شود که بدون حتی تکه ای از ماجرا نامعلوم و مبهم به نظر می رسد. اما اخرین قسمت پوآرو یعنی پرده با تمام این داستان ها متفاوت است!
در پرده ما پوآرو را فلج می بینیم که فقط توانایی استفاده از سلول های خاکستری اش را دارد. ماجرا از زبان دوست همیشگی و یار وفادار او یعنی هستینگز بیان می شود. اولین نکته جالب رمان پرده این است که پوآرو قاتل را می شناسد اما او را به مخاطب معرفی نمی کند. و همین گره ای است که به تنهایی مخاطب را درگیر می کند. محل اتفاق افتادن اخرین ماجراجویی کاراگاه وسواسی و دوستش عمارت استایلز است که اولین پرونده پوآرو نیز در اینجا اتفاق افتاده است. این برگشت شاید اتفاقی به نظر بیاید اما این چنین نیست. پوآروی پیر این بار با سخت ترین دشمن خود روبه رو می شود. قتل های تمیز که توسط تحریک کسی که انگیزه ی قتل را دارد انجام می گیرد اما در نهایت قاتل دیگری دستگیر می شود.
نورتون کسی است که ظاهر آرام و دوستانه اش در نگاه اول خیلی جذاب است. اما ا وحشی است که از کلمات برای کشتن استفاده می کند. او کسی است که بذر جنایت را در دل قاتل می کارد و منتظر می نشیند تا قتل انجام بگیرد و هر بار بیش از با پیش به این سرگرمی خطرناک می پردازد. پورتو رد نورتون را از چند پرونده گرفته و حالا داستان آخرش با یک روانی خطرناک که سلاحی جز کلمات مخربش ندارد در حال وقوع است. شباهت بسیار بین نورتون و شخصیت حسود و بد طینت یاگو در اتللو قابل مقایسه است که خود کریستی هم به آن اشاره می کند.
به راستی کار آگاتا کریستی بی نظیر است. او قاتلی خلق کرده که قاتل نیست. در پایان پوآروی شکست ناپذیر در برابر نورتون به زانو در می آید. کارآگاه به جز اینکه خودش قانون را اجرا کند چاره ای ندارد. پوآرو به قاضی تبدیل می شود و حکم اعدام را براس نورتون اجرا می کند. جالب اینجاست که پوآروی برای طبیعی نشان دادن ماجرا باید به شقیقه ی او شلیک کند ،ولی درست به وسط پیشانی شلیک می کند و این نشانه عدالت طلبی افراطی پوآرو است. در پرده پوآرو از سبیلی مصنوعی استفاده می کند و همه می دانند که ویژگی بارز و شاخص پوآرو سبیل باریکش است. آگاتا کریستی با قرار دادن سبیل مصنوعی برای پوآرو این مفهوم را یاد آور می شود که او هنگام کشتن نورتون دیگر پوآرو نیست . بلکه یک قاتل است. انسانی که از هویت خودش دور شده و از خود بی خود شده است.
کریستی پایانی با شکوه برای داستان های کاراکتر معروف جنایی آفریده است. پایانی که به راحتی فراموش نمی شود و مدت ها مخاطب را افسرده و شگفت زده باقی می گذارد. کریستی نام پرده را برای آخرین رمانش در نظر گرفته. در این داستان پرده ها کنار می رود و اصلی ترین و خطرناک ترین دشمن پوآرو مشخص می شود. پرده های ابهام از چندین پرونده ی مهم زدوده می شود و رازهایی شگفت انگیز آشکار می شوند. ملکه جنایت ماجراهای هرکول پوآرو را در یک پرده تمام می کند.
1 Comment
عاطفه
ممنونم بابت معرفی خوبتون.