این مقاله را به اشتراک بگذارید
اندوهی که با امید تسکین مییابد
نگاهی به کتاب «دختری به نام نل» اثر چارلز دیکنز/ حمیدرضا آتشبرآب
حمیدرضا امیدی سرور
در سال ۱۸۴۱ قریب شش هزار نفر در بندر نیویورک، بیصبرانه رسیدن کشتیای را که که از انگلستان به آمریکا میآمد، انتظار میکشیدند. گرد آمدن جمعیتی چنین انبوه برخی رهگذران را به این فکر می انداخت که شاید شخصیتی بزرگ و معروف از کشتی که در اسکله پهلو میگرفت پیاده خواهد شد. اما هنوز کسی از کشتی پیاده نشده بود که صدای فریاد برخی بلند شد که از کاپیتان کشتی و یا دیگر خدمه کنجکاوانه می پرسیدند:
«بالاخره کار نل کوچولو به کجا کشید؟»
نه، کسی خیال پیاده شدن نداشت، اینها طرفداران چارلز دیکنز بودند که تازهترین اثر او «مغازه عتیقه فروشی» را که از ۱۸۴۰ تا ۱۸۴۱ به صورت پاورقی منتشر شده بود دنبال میکردند و حالا آمده بودند به استقبال آخرین قسمت آن در کشتیای که به نیویورک میرسید. اما برخی دیگر تاب انتظار نداشتند و میخواستند هر چه زودتر از خدمه کشتی (که بیشک آن را خوانده بودند)، پایان قصه را بپرسند!
این ماجرا شاید امروز برای ما باور نکردنی جلوه کند، اما چنین تجربیاتی در هر دوره و زمانی وجود دارد و تنها شکل آن با توجه به اقتضاعات زمانه و امکاناتی که هرنسل در اختیار دارد تفاوت میکند. حدود صد و پنجاه سال (کمی کمتر) به جلو بیاییم، در کشوری دیگر با زبان و فرهنگی دیگر… به خاطر دارم که هر هفته نه فقط ما بچهها که بزرگترهای خانه هم پای تماشای انیمیشنی ژاپنی مینشستند، هر قسمت که تمام میشد، می گفتیم: چه حیف! اما ته دل خوشحال بودیم که ماجرا هنوز ادامه دارد. هم میخواستیم ادامه داشته باشد و هم اینکه از سرانجام آن آگاه شویم. این اوج کششی است که یک اثر دنبالهدار می تواند داشته باشد.
سپس روزشماری آغاز میشد، تا روزهای هفته بگذرند و زمان تماشای قسمت تازهای از «دختری به نام نل» فرا برسد. حکایت پیرمردی عتیقه فروش که به همراه نوهاش نل از دست طلبکاران در حال فرار بود و به دنبال مادرش نیز میگشت. در حس حال و هوای آن نه شاد که اندوهبار بود، اما این درام با شخصیتهای متعدد و شاخ و برگ فراوان چنان پرکشش بود که چارهای جز دنبال کردن آن نداشتیم! نه شور و جذبه دراماتیک ماجرا دست از سر ما برمیداشت و نه ما توان رها کردن آن را داشتیم. سرانجام قسمت آخر رسید، همه از کوچک و بزرگ چشم به صفحه تلویزیون دوختیم، و با چشمانی گریان تماشای آخرین قسمت سریال دختری به نام نل را به پایان رساندیم. به یاد ندارم هیچ انیمیشن دیگری به خصوص از جنس ژاپنیاش این چنین همه را مجذوب خود کرده باشد.
آن زمان نه، اما حالا که به لطف حمید آتش برآب و به همت نشر علمی و فرهنگی کتاب «دختری به نام نل» به فارسی درآمده، به روشنی میتوان دریافت بخش اعظم موفقیت آن انیمیشن که کوچک و بزرگ با چنان اقبالی ماجراهایش را دنبال میکردند، نه بهخاطر هنر انیمیشن سازی چشم بادامیها، که مدیون داستانی پرشور و پرکشش بود که از جادوی قلم و تخیل قدرتمند دیکنز مایه میگرفت؛ همان چیزی که صد و پنجاه سال پیش از آن در بندر نیویورک شش هزار نفر را در انتظار کشتی نگه داشته بود. (۱)
در میان نوابغ جهان ادبیات، چارلز دیکنز یکی از انگشت شمار چهرههایی است که آثارش حتی در این روزگار و در برابر سیطره رسانههای قدرتمند عصر اطلاعات و دیجیتال نیز کمر خم نکردهاند. چه بسا رسانههای قدرتمند سمعی و بصری (از سینما گرفته تا تلویزیون و حتی پیشتر از اینها رادیو) از آثار دیکنز به عنوان منابعی غنی بهره فراوان نیز گرفتهاند که انیمیشن دختری به نام نل تنها یکی از دهها مورد آن است که برای نسل ما به یکی از خاطره های فراموش ناشدنی بدل شده است.
دیکنز را بعد از شکسپیر بزرگترین نویسنده انگلستان نامیدهاند، اما محبوبیت آثار او محدود به کشور خود و حتی کشورهای انگلیسی زبان نماند، آثار او در کشورهای دور و نزدیک با زبانها و فرهنگهای مختلف نیز خواهان بسیار داشته است. راز این موفقیت را باید در نکتهای دانست که آگاهانه و یا ناخود آگاه فصل مشترک آثار او با نویسندهای بود که دیکنز بیش از هرکسی او را میستود و از آثارش تاثیر پذیرفته بود. دیکنز نیز همانند شکسپیر، در آثارش پیش از هر چیز سرشت انسان را محور اصلی آثار خود قرار میداد. انسانی که نه میتوان آن را به جغرافیایی خاص محدود ساخت و نه حتی به طبقه یا خاستگاه اجتماعی مشخصی نسبت داد. او بر مفاهیم و ارزشهایی میپردازد که در عین انسانی بودن، جهانشمول نیز هستند، همانند عدالت، فقر، انسانیت، دوستی، برادری و … اینها مفاهیمی کلی هستند که در هر جغرافیا و فرهنگی قابل درکند، هنر دیکنز در این بود که این مفاهیم را در قالب داستانی با موقعیتهای بسیار پرکشش به لحاظ دراماتیک به مخاطب عرضه میکرد. شناخت او از مردم طبقات مختلف جامعهی روزگار خود و پرداخت واقعگرایانه آنها در دل داستانهایی که با حقایق اجتماعی نزدیکی بسیار داشتند و به شکلی صریح و در عینحال هنرمندانه به انتقاد از ناهنجاریهای آن زمان میپرداختند، به تاثیرگذاری هر چه بیشتر این آثار در زمان خود انجامیده بود و در این روزگار نیز به عنوان نمونههایی شاخص برای شناخت زمانه و حیات مردم عصر ویکتوریا در انگلستان بهکار میآیند.
اما ارزش آثار دیکنز تنها به درونمایه غنی آنها خلاصه نمیشد که از تخیل سرشار او در داستان پردازی و شناخت دقیقش از روزگاری که در آن میزیست، مایه میگرفت. دیکنز به لحاظ ادبی نیز نویسندهای صاحب سبک بود. تشخص او هم در چگونگی نگاهش به جهان پیرامونش و هم در استفاده از نثر و زبان قدرتمند برای روایت رمانهایش بود؛ نثری فاخر و زیبا، که به ضرورت گاه آهنگین و یا پر احساس میشد و همواره نیز آراسته به صنایع ادبی بود. نثر آثار او یکی از ستونهای زبان و ادبیات انگلیسی محسوب میشود که پویایی و تغییر و تحول آن زبان موجب شده با زبان معیار امروز متفاوت باشد و خواندنش نیازمند دانش ادبی از زبان انگلیسی به قدر کفایت باشد. (۲)
برگردان چنین زبانی در ترجمه، از جمله مهمترین دشواریهایی است که باعث میشود هر مترجمی در رویارویی با آثار دیکنز سربلند از میدان بیرون نیاید؛ چنانکه در ایران نیز در میان خیل ترجمههای پراکنده تنها مترجمانی نامدار همچون همچون ابراهیم یونسی از پس آن برآمدهاند. اما حمید آتشبرآب اگرچه به ترجمههای خوبش از ادبیات کلاسیک روس شهره است، اما با به جان خریدن این آزمون دشوار، ترجمهای را پیش روی ما گذاشته است که نشان میدهد، دانش او در زبان و ادبیات انگلیسی و ترجمه از این زبان به آنچه در حوزه ادبیات روس از او سراغ داشتیم، پهلو میزند. آتشبرآب این بار نیز تنها به ترجمه اثر بسنده نکرده، بلکه در برابر متاعی که به دست خواننده داده احساس مسئولیت کرده و علاوه بر مقدمهای به قلم خود که در آن کوشیده با اشاره به حاشیه و متن این رمان، جایگاه آن را در کارنامه دیکنز و ادبیات انگلستان روشن کند، در انتها نیز مقالهای مفصل تحت عنوان «سیروسلوک دیکنز و نل» به قلم ایزابت ام برنان ترجمه و به کتاب افزوده تا حق مطلب را درباره کم و کیف رمان حاضر تا اندازه ای ادا کرده باشد.
«مغازه عتیقهفروشی» (یا دختری به نام نل) در دورهای نوشته شد که دیکنز تصمیم گرفته بود با ایجاد تغییراتی در کار خود داستانهایی کوتاه و قطعات کوچک طنزآمیز بنویسد که در قالب جزوههایی به صورت نشریه منتشر شوند. شماره نخست این نشریه با نام «ساعت دیواری آقای هنری» به اعتبار نام دیکنز فروش چشمگیری داشت، اما فروش شمارههای بعدی ناامیدکننده بودند؛ این تغییر سبک به مذاق خیل انبوه مخاطبان دیکنز خوش نیامد و آن را پس زدند. «مغازه عتیقه فروشی» نیز قرار بود چهارمین قسمت از این جزوه باشد که آقای هنری، دختر کوچک زیبایی را که شبانه راهش را در کوچههای تاریک لندن گم کرده به مغازه عتیقه فروشی پدر بزرگش میرساند، اما بعد از خداحافظی از آنها کماکان به آن دختر زیبا میاندیشد که در محیطی چنان فقیر زندگی میکند.
دیکنز این داستان را کنار گذاشت و تنها از شخصیتهای دختر بچه، پدربزرگش، مغازه عتیقه فروشی فقیرانه آنها بهره برد، البته از تقابلی تاثیرگذار که جان مایه داستانش را تشکیل میداد نیز بهره گرفت و تضاد دختری جوان و زیبا را در محیطی کهنه و فقیرانه که جذابیت بسیاری داشت، مورد تاکید قرار داد.
دیکنز بر این اساس رمانی را نوشت که ماجرای پیرمرد عتیقه فروشی بود که به همراه نوهاش نل که با زندگی فقیرانه و مغازهای ورشکسته روزگار میگذرانند. پیرمرد که ثروتش را داماد و یکی از نوههایش به باد دادهاند، برای تامین آینده نل، از رباخواری پول قرض کرده و با آن قمار میکند، باخت او در قمار و تلاش رباخوار برای توقیف او و اموالش در ادامه داستان موجب فرار نل به همراه پدربزرگش میشود. این تعقیب وگریز ماجراهای پر افت و خیزی را شکل میدهد که در این رهگذر نل و پدربزرگش با آدمهایی از طبقات و سنخهای مختلف اجتماعی آن روزگار آشنا میشوند. دیکنز از چنین مضمونی، داستانی پرکشش ساخته که در عین حال تصویرهایی دقیق از زندگی مردم و حیات اجتماعی عصر ویکتوریا و فضای تیره و تار آن پیش روی خواننده قرار میدهد.
محبوبیت آثار دیکنز در روزگار خود ریشهای عمیق در دو نکته داشت که به جهانبینی آثار او برمیگشت. دیکنز نویسندهای واقعگرا اما در عین حال برخوردار از نگاهی آرمانگرایانه بود. واقعگرایی او باعث میشد از جامعه طبقاتی روزگار خود و فقر در آن، انتقاد کند اما در عین حال به واسطه آرمانگراییاش امید را در دل مخاطب زنده نگه میداشت. «دختری به نام نل» نیز از این ویژگی مهم آثار دیکنز بهره فراوان دارد. داستانی پرمایه که نشانههای فراوانی از زندگی مردم روزگار خود دارد؛ کشش دراماتیکی این داستان که از «دختری به نام نل» اثری پر از فراز و نشیب ساخته است، شخصیتهایی متعدد و پرداخته شدهای را شکل داده که دو تن از ماندگارترین شخصیتهای آثار دیکنز (نل و شخصیت رباخوار) در آن حضور دارند و نهایتا زبان قدرتمند دیکنز که گاه با طنزی ملایم و مجذوبکننده همراه میشود؛ همه این ویژگیها دست به دست هم دادهاند تا «دختری به نام نل» یکی از شاهکارهای دیکنز باشد، شاهکاری که متاسفانه خیلی دیر، قریب به صد و هشتاد سال بعد از انتشارش به فارسی برگردانده شده است، آن هم توسط یکی از بچههای همان نسلی که در دوران کمبود و تنگنای جنگ، با اشتیاق به تماشای این انیمیشن مینشست و همانقدر که از دیدن آن اندوهگین میشد، امید به زندگی پیدا میکرد.
پی نوشت:
- البته شرکت انیمیشنساز تغییراتی زیادی در داستان داده بود، اما جان مایه درام از اثر دیکنز گرفته شده بود و دیگر اینکه تغییرات جز آنکه از ارزش کار بکاهد بر لطف آن نیافزوده بود، مگر اینکه بپذیریم برخی از آنها برای قابل درک شدن اثر برای مخاطبان کودک و نوجوان انیمیشن ضروری بوده. به هر حال غلظت تراژیک ماجرا چنان بود که این انیمیشن در ابتدا چندان مناسب حال کودکان تشخیص داده نشده بود، اما با این حال دختری به نام نل در ۲۶ قسمت ساخته و پخش بین المللی شد و چنان که ذکرش رفت در میانه دهه شصت در برنامه کودک تلویزیون ایران نیز روی آنتن رفت و اشک همه ما را درآورد!
- به دلیل همین ویژگی زبانی چاپهای بازنویسی وخلاصه شدهای از آثار دیکنز نیز منتشر شده اند که مخاطبان بیشتری در این روزگار بتوانند این آثار را بخوانند. بدیهی است که این آثار نمیتوانند مجموعه ویژگی های آثار دیکنز را آنگونه که هست به خواننده منتقل کنند.
به نقل از الف کتاب
****
«دختر به نام نل»
نویسنده: چارلز دیکنز
مترجم:حمیدرضا آتشبرآب
ناشر: علمی و فرهنگی، چاپ اول ۱۳۹۶
۱۰۲۴ صفحه، ۴۶۰۰۰ تومان