این مقاله را به اشتراک بگذارید
بیژن الهی؛ نگارگر شعر
نیلوفر شریفی*
بیژن الهی از شاعران تاثیرگذار و برجسته شعر معاصر بود که عزلتی عظیم برگزید و در سیلان زمان سفر کرد. شاید هیاهوی ادبیات معاصر توان مضاعف او را میکاست و او خوب دریافته بود برای رهایی از زندان تن بایسته است به صدای طبیعت گوش بسپارد و آفرینههای رازآلودش را از اعماق جان بیرون بکشد و بیتردید این سرنوشت محتوم زمینهساز و آبستن وقایعی بزرگ بود.
الهی را باید نگارگر شعر نامید؛ شاعری که شعر را از خود عبور میداد و رنگ صریح کلمات را در بوم هستی نقش میزد و شاهکاری بیبدیل را به لبهای خشک دیوار میآویخت و چشمها از حرکت بازمیماند، زیرا استحاله خیال او چنان بینظیر بود گویی چون پرندهای سبکبال بر جغرافیای تاریخ بال گشودهایم و صدای راستین شعر را به معنای راستین باز میشناسیم.
الهی از بنیانگذارن جریان موج نو به شمار میرود و کماکان الگوهای نوشتاری او بدیع و سرشار از موتیفهای روشن است. جنس کلام الهی از استعارههایی تودرتو بهره میجوید و زنگار ذهن را میزداید و در توامان خاموشی اداراک آدمی را بیدار میسازد. الهی در مکانیزم نوشتاری خود با توجه به اقلیم و ظرفیتهای معرفتی و هنجارگریزیهای نحوی در بافت زبان شکل تازهای از نوشتن را به میراث زبان فارسی میافزاید و حرکت سیال تصویر در چیدمان آثارش چنان با ظرافت شکل میگیرد که روند ایستایی در چشمانداز متن متوقف میشود: تنها یک بار/ میتوانست/ در آغوشش کشند/ و میدانست/ آنگاه/ چون/ بهمنی فرومیریزد/ و میخواست/ به آغوشم/ پناه آورد/ نامش برف بودت/ تنش برفی/ قلبش از برف/ و تپش/ صدای چکیدن برف بر بامهای کاهگلی/ و من او را/ چون شاخهای که زیر بهمن/ شکسته باشد/ دوست میداشتم.
در آفرینههای الهی مشخصههای بصری با قاعدهافزایی به ساحت معنا میرسند یا نزدیک میشوند. او با زبانی تودرتو وجه استعاری زبان را با کارکردهای عاطفی به متن تحمیل میکند تا مکاشفه شهودی خود را به یک شناسه زبانی بدل کند و از این رو ماهیت نگاه الهی به جهان با شاعران همنسل خویش متفاوت است؛ زیرا آن التذاذ نابی که در وحدت زبانی او به چشم میخورد کاملا از برایندی پارادوکسیکال بهره میجویند که در ورای حقیقت به قوام شاعرانه میرسند و باید پذیرفت الهی از شاعران مکتب سوررئالیسم متاثر بوده است؛ زیرا توانایی بصری او در حوزه نقاشی در میان واژگان او را سرگشته میکرد و همچنین تاثیر فزاینده شطحیات کلاسیک در بسامد نوشتاری شاعری چون الهی کاملا مشهود است و این جوشش درونی در کلام شاعر سایه میافکند و رفتار صوفیانهای در روح شعر متجلی میشود و گویی شاعر در غیاب خود وصف میکند طبیعت زخمیاش را.
باختین بر این باور بود شاعر از نظام نشانهها بهره میجوید و آنچه توجه ما را به مشخصههای بصری در شعر برانگیخته میکند، درک موسیقی، وزن، و تصاویر است؛ زیرا کارکرد عاطفی پیام شاعرانه به کارکرد ارجاعی تقلیل مییابد و شعر به زمینه غایی خود یعنی زبان کشیده میشود. به عبارت دیگر الهی در تقریر شعر از زبان معیار فاصله میگیرد و با کهنالگویی و لحنگردانی کنشهای روانیاش را بر اندام کاغذ جاری میسازد.
از دیگر مناسک نوشتاری الهی میتوان به ترکیبسازی بیشمار او در امر نوشتن اشاره کرد، شاید ترکیبسازی در آفرینههای دیگر شاعران به یک آسیب کلی بدل شود، اما در آفرینههای الهی ترکیبسازیهای مدام از نقاط عطف و اسلوب بیانی او به حساب میآید و شاعر برای رسیدن به یک بافت زبانی مصور ناگزیر است با ترکیبسازیهای مرکب ابدیتی مقهور در ورای خیال بسازد: در آخرین حنجره/ من/ بادبانهای بیشمار میبینم/ و به هنگام روز/ همین امروز/ صدای افتادن میوههای رسیده را/ بر زمین سرد/ میشنوم/ اما هنوز/ لغتی به شعر/ نیافزودهام/ که آفتاب/ کاغذ را/ از سایه دستم میپوشاند/ و سایه گلی/ ناف مرده را/ پوشانده است.
آفرینههای الهی برخلاف ظاهر و ماهیت نسبیشان اصلا دیریاب نیست. او صوفیانه حیرت خود را از جهان میسراید و تجربههای اکتسابی خود را با لحنی دشوار به سرزمین شعر تبعید میکند و مهمترین فرایندی که او را متمایز میکند، نگاه جزئینگر او به جهان است و او دمی مادیان قریحهاش را متوقف نمیکند و چون باد میوزد و آرام نمیگیرد. جریان موجنو نامهای فاخری چون سهراب سپهری و احمدرضا احمدی را آزموده است، اما باید پذیرفت، سیر تکامل در آفرینههای بیژن الهی به امکانی دیگرسان و پالوده دست مییابد.
انگارههای زبانی الهی با تلفیق زبان محاوره و معیار در جهت پیشبرد معنا بسیار موثر واقع می شود و آنیتهای شاعرانه از طمانینه و حالت غریبی برخوردار میشوند و دلالتهای ضمنی با حصول معینی در متن به حرکت درمیآیند و این رویداد شاعرانه با ظرافت آگاهانهای میان شکل و محتوا پیوند موثری را به نمایش میگذارد.
شالودههای ساختاری در آفرینههای الهی نامتعین هستند و هیچقرارداد متناسبی از پیش مشخص نمیشود؛ از این رو با هماهنگی و پیرنگ تصاویر به کارکرد اجزا پی میبریم و ماهیت نگاه الهی در وحدیت ارگانیکی خود از فرایند مجاز مرسل تبعیت می کند و این سبک و سیاق نوشتاری در طی این سالها کمتر به چشم میآید؛ زیرا نوسانهای عاطفی شاعر با تلازم مفاهیم سمبلیک چشمانداز مطلوبی را پیش چشمهای ما مینهد و این رازآلودگی در تفاخر بیان الهی به استمرار شاعرانگی یاری میرساند و الهی با اندیشهای ناب جهانی را میسازد که سکوت اشیا حتی حرکت موجودات زنده بسیار حکیمانه به نظر میرسد و از این رهگذر ریتم درونی و موسیقایی متن عوالم و خلجان حسی شاعر را به روشنی القا می کند و ما به انزوای شاعری چشم میدوزیم که با التهاب واژگانش زیباترین شعر زندگانیاش را بر بوم هستی طرح میزند و هیچنمیگوید، اما سینه او آشیان هزار پرنده مهاجر است.
* مترجم و شاعر
از آثار: نیلوفر نام دیگر زخم است