این مقاله را به اشتراک بگذارید
نگاهی به «سیب ترش باران شور» نوشته بی تا ملکوتی
دغدغه های انسانی در کوچه های پراگ
علیرضا آقائی راد
نوشتن از بی تا ملکوتی و داستان هایش کاری است سخت و آسان. آسان از آن رو که او نویسنده ای است که بر خلاف موج رایج این روزهای ادبیات ما، از فضای تکنیک زده و همه چیز را فدای فرم گرایی بی هویت کردن دوری می کند، حرفش را سر راست و بی وارد شدن به لفاظی ها و ژست های رایج می زند و داستاهایش انسانی ترین جنبه ها را روان و فهم و باورپذیر به مخاطب ارائه می کند. اما سخت نیز هست چون ملکوتی نشان داده نویسنده ای است دغدغه مند آن هم از انسانی ترین نوع آن و در این عصر بی دغدغگی، در روزگار ادبیات بورژوایی در هر دو سوی مخاطب و مولف روزگار ما، دغدغه مندی قماری است که نویسنده می کند. گفتن از چنین نویسنده ای که انسان برایش نه وسیله ای برای خودنمایی، که سوژه ای است برای بی دروغ نوشتن، کار ساده ای نیست. و بی تا ملکوتی نشان داده نویسنده ای است موظف به رعایت حقیقت انسان.انسان آن هم به حقیقی ترین شکل و واقعی ترین حالتش در تمام داستان های این نویسنده جایگاهی ویژه دارد تا جایی که اگر بخواهیم این نویسنده را در یک خط تعریف کنیم بی آن که دست و دلمان از فرو غلطیدن در وادی اغراق بلرزد می توانیم نام نویسنده دغدغه های انسانی را بر او بگماریم.
داستان های بی تا ملکوتی چه در آثار گذشته اش اعم از مجموعه داستان های پیشین یا رمان خواندنی و جان دارش «مای نِیم ایز لیلا» و چه در مجموعه داستان اخیرش «سیب ترش، باران شور» که بهانه نگارش این چند خط شده است، بی آنکه درگیر ژست های آنچنانی و ادا و اطوارهای رایج شود، بی آن که پلاکارد در دست بگیرد و نوع دوستی اش را به ویترینی ترین شکل ممکن فریاد بزند، نجیب و سر به زیر، دردها و بغض هایش را بر کاغذ روان کرده و با نگاهی ورای مکان و زمان یا نگرش های نژادی و فرهنگی، دردهای انسان معاصر را داستان کرده و پیش روی ما قرار داده است.
در داستان های بی تا، اگر نگوییم همه اما اکثر شخصیت های اصلی اش زنان اند. چه در رمانش که به بحث مهاجرت می پردازد و چه در مجموعه داستان اخیرش، مخاطب با داستان هایی زن محور روبروست. اما لطفا هرآنچه تا کنون از زنانگی در ادبیات سرزمین مان در ذهن دارید به کناری بگذارید چون در آثار ملکوتی، با شکل دیگری از زن در ادبیات روبرو می شوید و این خود یکی دیگر از نقاط قوت این نویسنده است.
در روزگاری که بخش اعظمی از طر فداران برابری های جنسیتی، فمنیسم را مرد ستیزی ترجمه کرده و در نوشته هایشان جدال جنسیتی سخیفی را رقم می زنند، نویسنده ای مانند بی تا ملکوتی دغدغه های زنانه اش را چنان محترم، شکیل و به دور از هیاهو و جنجال های رایج می زند که حتی به مخاطبین مرد آثارش که از قضا اصلا هم کم نیستند، ذره ای حس تحقیر یا اعلان جنگ جنسیتی دست نمی دهد. نویسنده انسان محور، جنسیت را صرفا ابزاری برای بیان عقده ها و خودنمایی هایش نمی خواهد. او آنچه در ذهن دارد را نه اسلحه ای برای نازیباتر کردن جهانی که به حد کافی زشت شده است که بهانه ای برای تزریق هوایی تازه به کالبد راکد جهان معاصر می داند. نوشتن از زنان داستان های بی تا ملکوتی خود حدیث مفصلی است که روزی اگر خواستن توانستن باشد به آن خواهم پرداخت. در این مجال اندک همین نکته بس که زنان داستان های او زنان درد و غرور، شادی و غم و زخم و امید همزمان اند. زنان آثار بی تا جدا از ژست ها و ماسک ها و صورتک های تحمیلی اندیشه های نازیبای رایج، نمادی از انسان به معنای همه گیرند نه نمایندگان دست و پا بسته و تیپ زده ی جنسیتی محصور در دو تفکر از این سوی سنت و آن سوی فمنیسم افتاده ی رایج در عصر و زمان ما. پر بیراه نیست اگر بگوییم بی تا ملکوتی تعریف دقیق و اصیلی از فمنیسم طبق تعریف درست آن است.
خواندن داستان های بی تا ملکوتی خواننده را سرشار از حس ناب لذت می کند. بی تا در داستان هایش دست مخاطب را می گیرد و با هم، در کنار هم، پیش می روند. خواننده را پس نمی زند، خودش را برتر از او نمی داند و هیچ چیز را به او تحمیل نمی کند. او روایت می کند و می گذرد. زنی سربلند با کوله باری از دغدغه های انسانی از کوچه پس کوچه های ایران تا روزها و شب های ابری و بارانی خیابان های پر نور پراگ. خواندن داستان هایش را از دست ندهید!
1 Comment
ناشناس
سلام. چرا مطلب دوبار پشت سر هم تکرار شده؟ لطفا اصلاح کنید تا خوانش مقاله راحت بشه