این مقاله را به اشتراک بگذارید
پرتره خورشیدفر
مونا رستا*
۱-تهرانیها
امیرحسین خورشیدفر نخستین رمانش را که «تهرانیها» نام دارد، یازدهسال پس از مجموعهداستان موفق «زندگی مطابق خواسته تو پیش میرود» منتشر کرده است؛ یازدهسالی که صرف فعالیتهای او در عرصه روزنامهنگاری و ترجمه شد و پای هر دوی این مقولات را به آثار داستانی بعدی او، یعنی مجموعهداستان «شرطبندی روی اسب مسابقه» و رمان «تهرانیها» باز کرد. رمان و مجموعه داستانی که در عین مستقلبودن، واجد روابط بینامتنی با یکدیگر و با نوشتارهای مطبوعاتی نویسنده هستند و به فاصلهای اندک، هر دو در سال ۹۶ منتشر شدهاند.
«تهرانیها» رمانی در ۴۵۲ صفحه است که از صبحی زمستانی در تهران دهه هفتاد آغاز میشود. صبحی که در ساعت هشتونیمش، «سر بلوار»، رنوی گوجهایرنگی پیش پای «شاپور» توقف میکند. راننده که سرش را پیش میآورد، خواننده میخواند: «ادموند بود…»؛ ادموند، مکانیک صمیمی و گرم و خوشاخلاق. شاپور سوار میشود. شاپور با نام خانوادگی «صبری» نقاشی جوان و اهل تهران است که مقرر شده در صفحات آینده و در صف سینما با دختر جوانی به نام «پوران شعاع» آشنا شود که رویای نویسندگی در سر دارد. شاپور تهرانی است ولی نه کاراکترهای رمان به اهالی تهران محدود میمانند و نه ماجراهای داستان تماما در تهران میگذرند. رمان دارای هفت بخش است که خواننده در متن آنها با شخصیتهایی مانند «کریستین»، «رحمت حقوردی» و «بیک رادشم» آشنا میشود و برای دنبالکردن داستان آنها نهفقط دههها را پس و پیش میرود، بلکه تهران «تهرانیها» را به مقصد جنوب و حتی کشورهای دیگر ترک میکند. ماجرای شاپور و پوران مانند سایر داستانهای موازی رمان تا صفحات پایانی کتاب به طول میانجامد. البته زمانی که نویسنده صرف پایانبندی این رابطه میکند، متناسب با سهم آن در طول رمان نیست و این وضعیتی است که کموبیش در مورد سایر داستانها و محورهای رمان، جز داستان «بیک رادشم» نیز صادق است.
«تهرانیها» برخلاف تصوری که عنوانش در ذهن خواننده ایجاد میکند، خالی از بازنمایی شاخصههای شهری تهران است و از اساس، نسبتی با مولفههای رمان شهری ندارد. این رمان درواقع به افکار و احوال چند تن از مدرنیستهای جوان و بینام و نشان تهران در هنرهای مختلف میپردازد و با وجود آنکه در عنوان رمان به اهلیت آنها اشاره دارد، در متن رمان کاری با بعد اجتماعی هنر و زندگی آنها ندارد؛ بلکه برعکس و مانند آنچه هنر مدرنیستی، خود بر آن تاکید دارد، در حال نورتاباندن بر زوایای پنهان ذهن و فکر این هنرمندان است که گاهی خواسته و گاه ناخواسته به انزوا دچارند. هنرمندانی که قهرمان، نام شاخص یا حتی موضوع هیچ سطری از کتاب مفاخر شهر تهران و اهالی آن نیستند و حتی اگر قرار باشد در این رمان دختری آلمانی مورد علاقه یکی از کاراکترهای اصلی به نام رحمت حقوردی باشد، آن دختر، هنرمند نوازندهای است که خود را آنچنان که هست، خوب نمیپندارد. این رمان البته از نگاههای تراژیک کلیشهای به ناکامیهای هنری یا غیرهنری شخصیتهایش نیز به دور و در پی آن است که در بستر تفرد، خفایای نگاه و افکار آنها را بکاود. نویسنده برای ایجاد این وضعیت در رمان، راهبردهایی را به کار گرفته که شاید پرکاربردترین آنها حضور یک راوی پرحرف و تا حدودی مداخلهگر است که سر از افکار شخصیتهای اصلی رمان درمیآورد و از همان ابتدای رمان تلاش دارد با اظهارنظرها و خودنماییهایش بر ایده پستمدرنیستی زبان به مثابه واسطه و انفصال میان مکتوب و خواننده تاکید کند: «آه، تعارف را کنار بگذارید. بیایید واقعگرا باشیم. هیپیها از خداشان بود اصلا پلیس وجود نداشته باشد. قانون اجرا نشود. در دوره کریستین همهچیز صادقانهتر بود. اگر از آنها بپرسید، میگویند…»
ظهور هنرمندان گمنام در «تهرانیها» بروز تئوریهای شاخههای مختلف هنر و حتی حضور دلالتمند آثار شاخص هنری مانند «منطقالطیر» را در بافتار آن به دنبال داشته است. رمان از سوی دیگر در حال برقراری روابط بینامتنی با جریانهای فرهنگی، هنری و به شکلی پوشیدهتر، سیاسی وقت است. مجموع این ویژگیها از «تهرانیها» رمانی با مختصاتی قابلبحث ساخته است؛ خصوصا که با توجه به طولانیبودن اثر، این مختصات در مقاطعی دچار فرازوفرود نیز میشود. اما مقولهای که در بخشهای مختلف این رمان بلند حضور یکپارچه موفقی دارد، زبان است. در «تهرانیها» نهفقط هر کاراکتر یا تیپ متناسب با وضعیت و موقعیت خود صحبت میکند، بلکه زبان حتی در متن روایت نیز به فراخور آنچه بافتار بخشهای مختلف رمان ایجاب میکند، فرمها و گونههای متفاوتی به خود میگیرد.
۲-شرطبندی روی اسب مسابقه
امیرحسین خورشیدفر زبان را در مجموعهداستان اخیرش نیز با رویکردی مشابه به کار گرفته است و این البته تنها شباهت دو اثر نیست. «شرطبندی روی اسب مسابقه» مجموعهای از نوزده داستان است که حول کاراکتر هنرمندی نقاش به نام «شاپور صبری» شکل گرفتهاند. شاپور که برای خوانندگان «تهرانیها» نامی آشناست، طی بیشتر داستانهای این مجموعه، در سالهای پس از «تهرانیها» ظاهر میشود. در این مجموعه هر داستان به مثابه بخشی از یک نقاشی عمل میکند که با کنار هم قرارگرفتن آنها تصویر مورد نظر نویسنده که میتواند پرترهای از چهره شاپور باشد، نمایان میشود. این راهبرد در مجموعهداستانهای ایرانی بیسابقه نیست و ادبیات داستانی معاصر ایران، پیش از این نیز مجموعههایی را به خود دیده است که واجد داستانهایی بههمپیوسته بودهاند؛ داستانهایی که به سبب پیوستهبودن، در عین بهرهمندی از استقلال نسبی یکدیگر را در تکمیل مولفههای فنی، زبانی و یکپارچهکردن درونمایه اثر یاری میرسانند. تفاوت «شرطبندی روی اسب مسابقه» با مجموعههایی از این دست اما در آن است که نه مولفههای فنی مشترکی میان داستانها در کار است و نه درونمایه یکپارچهای از مجموعه اثر در حال القاست. درواقع میتوان اینطور گفت که آنچه کلیت این مجموعه در ساختار و بافتار ترسیم میکند یک نقاشی به سبک کوبیسم است. به این معنی که داستانهای نوزدهگانه مجموعه بخشهایی را به پرتره شاپور میافزایند که لزوما متناسب با یکدیگر نیستند و تصویر یکپارچهای از چهره شاپور به دست نمیدهند. درست مانند یک نقاشی کوبیستی که نقاش در آن نور را از زوایای مختلف بر سوژهای واحد میتاباند و درنتیجه، تقارن میان اجزای متناظر آن را برهم میزند.
* منتقد ادبی و داستاننویس
به نقل از آرمان