این مقاله را به اشتراک بگذارید
روشنفکران در ترازوی فلسفه
«پدیدارشناسی نخستین مراحل خودآگاهی فلسفی ما» اثر محمد زارع شیرینکندی
دکتر علی غزالیفر
جریان روشنفکری ملازم نقد است و روشنفکران منتقدند. بهویژه به علت پریشانی و نابسامانی وضعیت امور ایران، روشنفکران ایرانی نسبت به همه چیز و همه کس، دستکم، یکی دو مورد نقد دارند. طبیعی است که این نقدها بر اساس اصول، مبانی و نظریات فلسفی است، یا باید باشد. میگوییم: "باید باشد"؛ زیرا گاهی اینگونه نیست. متاسفانه هنگامی که روشنفکران به مصاف هم میروند، در بیشتر موارد شاهد برخوردهای عجیب و حتی حرفهای تند و رکیک هستیم. از این روی، کمتر موردی به چشم میخورد که مناقشه میان دو روشنفکر ثمره مفیدی به بار آورده باشد. پایان کار آنان همیشه فقط یک جاروجنجال و خشموهیاهوی تهی از اندیشیدگی است. این امر اندیشهبرانگیز است و اقتضا میکند که جریان روشنفکری مورد تامل قرار گیرد و آسیبشناسی شود؛ زیرا چیزی که حدود یک قرن رواج داشته باشد، حتما ریشههای محکم و عمیقی دارد. این اثر چنین رویکردی دارد؛ نقد مبنایی و فلسفی چند تن از اندیشمندان و روشنفکران مشهور کشورمان.
این اثر در اصل یک کتاب نیست، بلکه مجموعه مقالات متنوع کوتاه و بلندی است که وضعیت فلسفی فعلی کشورمان را بررسی میکند. این بررسی از منظر فلسفهای خاص صورت میگیرد؛ زیرا نویسنده به اندیشههای هایدگر تعلق خاطر دارد. از نظر او، بسیاری از فیلسوفان، متفکران و روشنفکران غربی وامدار هایدگر هستند. کسانی همچون گادامر، آرنت، لویناس، سارتر، فوکو، دریدا، رورتی، دریفوس، ویلیام بَرِت و… بدون هایدگر کس دیگری بودند. همین مطلب درباره ایران نیز صادق است؛ یعنی اکثریت قریب به اتفاق روشنفکران ما، بهگونهای ایجابی یا سلبی، تحت تاثیر اندیشههای هایدگر بودهاند. برخی از آنان به وضوح تصریح کردهاند و برخی تلاش کرده این تاثیرپذیری را پنهان کنند. اما با دقت و امعان نظر میتوان تاثیر هایدگر را در آثار و افکار آنان به خوبی دید.
برای مثال آرامش دوستدار ادعا میکند که نظریاتش درباره ایران کاملا بومی، درونی و بدون توسل به متدها و تئوریهای غربی است و همه را نتیجه اندیشههای مستقل خود درباره تاریخ و فرهنگ ایران میداند. اما نویسنده در مقالهای نشان میدهد که نظریات او ریشه در غرب دارد و کاملا برگرفته از هایدگر است، به حدی که میتوان گفت نظریات این روشنفکر چیزی نیست جز تطبیق اندیشههای هایدگر بر حالووضع تاریخ و فرهنگ ایران. از این جهت دکتر داوری اردکانی نقطه مقابل این روشنفکر است؛ زیرا به دین خود نسبت به هایدگر اعتراف میکند، اگرچه به هیچ وجه مقلد او نیست و اندیشههای او را تکرار نمیکند. هایدگر برای او افقی جدی و جدید در ساحت تفکر گشوده است.
پنج مقاله از پانزده مقاله این کتاب به اندیشههای دکتر داوری اختصاص دارد که یکسوم حجم کتاب را تشکیل میدهد. دلیل این اهمیت آن است که نویسنده دکتر داوری را فیلسوفی میداند که برخلاف بسیاری از روشنفکران، رویکرد ایدئولوژیک ندارد. ارزش اندیشههای دکتر داوری این است که به وضعیت نامتوازن و نامناسب ما فلسفی اندیشیده است؛ وضعیتی که دیگر نه سنتی است و نه مدرن. سنت نیروی خود را از دست داده است و تمدن غرب هم در حال بلعیدن ماست. ما برای اینکه توسط غرب هضم نشویم، باید به خودآگاهی برسیم؛ خودآگاهی به وضع تاریخی خود در ارتباط با گذشته و مدرنیته. لذا فلسفه هایدگر از این جهت برای ما بسیار ارزشمند است و باید آن را مغتنم شمرد.
بهخاطر همین اهمیت هایدگر است که مقالهای به دکتر پرویز ضیاءشهابی اختصاص دارد. نویسنده دکتر ضیاءشهابی را بسیار ستوده است؛ زیرا در عین فروتنی و بیادعایی بهترین و دقیقترین ترجمهها را از آثار هایدگر انجام داده است. در مقابل، به دکتر داریوش شایگان اشکال شده است؛ زیرا ایشان فلسفه هایدگر را برای ذهنیت ایرانی نامناسب میداند بهحدی که در برخی از سخنان خود اظهار کرده که هایدگر برای ایران سم است. او بهجای هایدگر، کانت را پیشنهاد میکند و میگوید که برای ایرانیان فلسفه کانت سالمتر و بهداشتیتر است. دکتر عبدالکریم سروش نیز با این رای دکتر شایگان همدل است. اما نویسنده نقد دیگری بر دکتر سروش دارد. این روشنفکر دینی در پروژه روشنفکری خود غزالی را جای داده است.
نویسنده بر این باور است که نظریات غزالی با روشنفکری مدرن به هیچ وجه همخوان نیست و لذا اندیشههای دکتر سروش نیز در این زمینه دچار ناسازگاری است. در ادامه مقاله کوتاهی در نقد برخی سخنان دکتر یدالله موقن میبینیم؛ زیرا این مترجمِ آثارِ ارنست کاسیرر تصویری کاریکاتوری از هایدگر ارائه کرده و بدگویی در حق او را به حد افراط رسانده است. اما نقد سخنان تند و درشتگوییهای دکتر جواد طباطبایی درباره هگلپژوهی دکتر مجتهدی مقاله بلندی را به خود اختصاص داده است.
مقاله آخر به روشنفکری اختصاص دارد که در صف اول و مقدم بر همه است؛ دکتر علی شریعتی. دکتر بیژن عبدالکریمی اعتقاد دارد که آینده تفکر ایران نیازمند اندیشههای دکتر شریعتی است. بهویژه آنکه در عصری که ایدئولوژیها و تئولوژیها کنار رفته است، انسانها به تفکری معنوی از جنس اندیشههای معنوی دکتر شریعتی روی خواهند آورد. نویسنده هر دو مدعا را از اساس باطل میداند. شریعتی نهتنها آموزگار تفکر آینده نیست، بلکه تاریخ مصرف آن تمام شده و همه پتانسیل آن در انقلاب سال ۱۳۵۷ بالفعل شد و دیگر هیچ حرفی برای گفتن ندارد. دوم اینکه همه پروژه فکری شریعتی این بود که از دین و معنویت ایدئولوژی بسازد. او از همه مفاهیم و باورهای و حتی عبادتهای دینی قداستزدایی کرد و تفسیری ایدئولوژیک از همه آنها ارائه کرد. لذا تفکر شریعتی هر چیزی میتواند باشد الا معنویت و چیزی نیست جز ایدئولوژی.
به نقل از الف کتاب
****
«پدیدارشناسی نخستین مراحل خودآگاهی فلسفی ما»
نویسنده: محمد زارع شیرینکندی
ناشر: هرمس، چاپ اول ۱۳۹۶
۱۹۲ صفحه، ۱۶۰۰۰ تومان