این مقاله را به اشتراک بگذارید
نقد ادبی در ادبیات فارسی
نگاهی به کتاب «معنای معنا» اثرعلیرضا قنادان
دکتر علی غزالیفر*
از وقتی که افلاطون (۴۲۷-۳۴۸ ق.م)، در کتاب دهم رساله جمهوری، حکم به اخراج شاعران از مدینه فاضلهای کرد که فیلسوفان رهبرش بودند، رابطه میان شعر و فلسفه چالشی بوده است. اما روند تاریخ آنقدر برخلاف خواست افلاطون پیشرفت، تا اینکه در دوران معاصر فیلسوفی همچون ریچارد رورتی (۱۹۳۱-۲۰۰۷) ادیبان را بر صدر نشاند و اعلام کرد که از این پس بهجای کشیشان و معلمان اخلاق راهنمای زندگی انسانها شاعران و رماننویسان هستند. چیزی که در طول تاریخ رخ داده است، نمیتواند یک امری اتفاقی یا تصادفی قلمداد شود. لذا میتوان از علت آن پیجویی کرد و پرسید چرا تاریخ نسبت به نظر افلاطون حرکت معکوسی در پیش گرفت؟ یک پاسخ شاید این باشد که هیچگاه مدینه فاضلهای در تاریخ بشریت محقق نشد. شاید چنین چیزی هرگز هم بهوجود نیاید. ظاهرا مدینه فاضله از آن خیالات خام و آرزواندیشیهای سودایی متفکران بود و تاکنون هم همگان آن را با خود به گور بردهاند. دلیل دوم این است که روزبهروز معلوم شد ادبیات حرفهای زیادی برای گفتن دارد و انسان میتواند مطالب بیشماری از آن بیاموزد. لذا برای فهم و آموختن از ادبیات عرصه جدید و گستردهای در ادبیات گشوده شد. اما این عرصه در دوره مدرن ایجاد شد. پیش از دوره مدرن، اثر ادبی فقط خلق میشد، اما امروزه پس از خلق اثر ادبی کارهای زیادی روی آن انجام میشود. در ابتدا اثر ادبی را باید فهمید و سپس آن را نقد و بررسی کرد. این مرحله باعث ایجاد دانشهای گوناگونی شد که یکی از آنها و شاید کانون همه آنها نظریه ادبی و نقد ادبی است. این دو سخت در هم تنیده هستند.
این سرنوشت غرب بود، ولی ما وضع دیگری داریم. در سنت ما چنین مباحثی وجود نداشت. اما از ابتدای آشنایی ایرانیان با غرب – یعنی از دوران مشروطه – مباحث مربوط به نقد ادبی آغاز شد و به شدت مورد توجه و استقبال قرار گرفت. روزبهروز این امر بیشتر شد و امروزه هم آثار فراوانی در این حوزه منتشر شده است. یکی از علل اقبال ایرانیان به این مباحث آن بود که ایران میراث درخشان و شکوهمندی در عرصه ادبیات دارد. اما این میراث عظیم دستنخورده باقی مانده بود و مورد نقد و بررسیهایی از نوع نقد ادبی مدرن قرار نگرفته بود. حالا با ابزار قدرتمندی به اسم نقد ادبی خوراک فکری خوبی پیدا شده بود. معلوم شد که ادبیات فارسی موضوعی بکر برای بررسیهای ادبی مدرن است. گویی که نقد ادبی مدرن کلیدی بود برای بازکردن خزینهای سنتی پر از جواهرات گرانقیمت. برای اینکه چنین غایتی محقق شود، لازم بود که به عنوان مقدمه با مباحث نظریه ادبی مدرن آشنا شویم. برای این منظور آثار این حوزه به فارسی ترجمه شد. تالیفاتی هم صورت گرفت. اما پس از مدتی این روند به همین صورت باقی ماند و گویی که هدف اصلی فراموش شده باشد، در همین مقدمه ماندیم. جلوتر نرفتیم و به مباحث اصلی نرسیدیم. از این روی میبینیم که امروزه نشر کتابهای این حوزه رونق زیادی دارد، اما کمتر کتابی پیدا میشود که بخواهد نظریات مربوط به نقد ادبی را در مواجهه با متون ادب فارسی بهکار گیرد. ارزش این کتاب در این وضعیت بهتر معلوم میشود؛ زیرا قصد و غرض اصلی نویسنده این کتاب آن است که برخی از آثار ادبی ایرانی را با نظریات نقد ادبی مدرن بررسی کند.
این کتاب از یک پیشگفتار و هشت گفتار تشکیل شده است. نویسنده در پیشگفتار نکات خوبی درباره اهمیت و ضرورت نقد ادبی برای فضای فکری و فرهنگی ایران میگوید. اگرچه نقد ادبی یک دستاورد مدرن است اما ریشههای آن به دوران کهن بازمیگردد. در گفتار اول ریشههای نقد ادبی در یونان بررسی میشود. در اینجا تمرکز بر افلاطون و ارسطو است. پس از آن، دو هزار و پانصد سال را یکباره کنار میگذاریم و در گفتار دوم بخشی از سرنوشت همین موضوع را در قرن بیستم مطالعه میکنیم. مباحث این بخش به نوعی تمهیدی است برای مباحث بخشهای بعدی؛ زیرا نقد و بررسیهایی که در این کتاب انجام شده همگی مبتنی بر نقد ادبی قرن بیستم است. در بخش بعدی شعر مهم و مشهور مهدی اخوان ثالث (۱۳۰۷-۱۳۶۹)، "زمستان"، واکاوی میشود. این شعر، از زمان انتشار تا دوران حاضر، معنا و دلالتهای سیاسی پررنگی برای ایرانیان داشته است. اما نظر نویسنده این است که چنین چیزی برای این شعر ضروری نیست و میتوان خوانشی غیرسیاسی از آن داشت. این شعر فاخر وقتی که بهدست آیندگان برسد، معنای سیاسی خود را از دست میدهد و معانی جدیدی برای آن مطرح خواهد شد. نویسنده در این بخش چرایی، چگونگی و سازوکار این نوع خوانش را توضیح میدهد. گفتار بعدی نیز بررسی شعری جالب از سیمین بهبهانی (۱۳۰۶-۱۳۹۳) است با نام "چراغ … کتاب". این شعر بر اساس دیدگاه مشهور "زیباییشناسی دریافت" تاویل میشود. بهخاطر اهمیت این دیدگاه، نویسنده ابتدا آن را به تفصیل شرح میدهد و سپس روی آن شعر بهکار گرفته میشود. گفتار پنجم نقد ویرایش احمد شاملو (۱۳۰۴-۱۳۷۹) از دیوان حافظ است. نویسنده نشان میدهد که شاملو با دستکاری اشعار حافظ به آنها لطمه شدیدی زده و ارزش هنری آنها را خراب کرده است. از قضا، اشعار حافظ به همان سبک و سیاق سنتی با ملاکهای هنری مدرن بیشتر سازگار است تا آنچه که شاملو مدنظر دارد. موضوع و عنوان گفتار ششم "مارکسیسم ادبی" است. در این قسمت امکانات و قابلیتهای این مکتب در نقد ادبی مدرن مطرح میشود. دو گفتار بعدی نقد برخی از پژوهشهای زبانی و ادبی داریوش آشوری است. آشوری میان زبان علمی و زبان ادبی تمایزی قائل میشود و به ویژه در کتاب خود، "فرهنگ علوم انسانی"، آن را اعمال میکند و بر اساس آن واژهسازی کرده است. نویسنده نظریه و مباحث او را در این زمینه سادهانگارانه میداند و نقد میکند. در گفتار آخر نیز حافظشناسی آشوری در کتاب "عرفان و رندی در شعر حافظ" به زیرتیغ نقد میرود. در اینجا نیز نظریات آشوری با این نگاه نقد میشوند که بر اساس مباحث نقد ادبی مدرن، بهویژه هرمنوتیک، اعتبار خود را از دست میدهند.
*دکترای فلسفه
به نقل از الف کتاب
****
«معنای معنا: نگاهی دیگر»
نویسنده: رضا قنادان
ناشر: مهرویستا، چاپ اول ۱۳۹۶
۲۳۲ صفحه، ۱۰۰۰۰ تومان