این مقاله را به اشتراک بگذارید
کابوسهای در بیداری: گزارش سه قتل زنانه
نگاهی به کتاب «هتلیها و عامدانه، عاشقانه، قاتلانه…» اثر ساناز بیان
هوشیار مجتبوی
این روزها میتوانید دو نمایشنامه از ساناز بیان، نویسنده و کارگردان تئاتر که در سی و چهارمین جشنواره بین المللی تئاتر فجر مورد توجه قرار گرفت و درخشید را در قالب یک کتاب در نشر قطره تهیه کنید. دو نمایشنامه، هر دو با سوژههای اجتماعی که اولی برندهی جایزه بهترین نمایشنامهی سی و چهارمین جشنواره بین المللی تئاتر فجر شد و دیگری که ساناز بیان را نامزد جایزه نویسندگی جشنواره فجر کرد: «هتلیها» و «عامدانه، عاشقانه، قاتلانه…».
«عامدانه، عاشقانه، قاتلانه…» سالهای ۱۳۹۱ و ۱۳۹۲ در تالار شمس موسسه فارسی زبانان اکو در استکهلم سوئد و همینطور سال ۱۳۹۴ در تئاتر باران اجرا شد و«هتلیها» هم در همان سال ۹۴ با حمیدرضا آذرنگ در تماشاخانه ایرانشهر سالن استاد سمندریان روی صحنه رفت. هر دو این نمایشنامهها با استقبال بسیاری از سوی مخاطبان، منتقدان و روزنامه نگاران رو به رو شد. لیلی گلستان، مترجم و گالری دار، درباره «عامدانه، عاشقانه، قاتلانه…» نوشت: «آن شب از لذت کمال این نمایشنامه بسیار به هیجان آمده بودم که مگر کار هنر همین نیست؟ همین که تاثیر بگذارد و حسهایت را به هم بریزد و به هیجان بیایی؟ دست مریزاد!»
بگذارید از اولین نمایشنامه کتاب یعنی «هتلیها» شروع کنیم: درامی واقع گرا، اجتماعی و مثل نمایشنامه دیگر کتاب با درونمایهای تلخ و فضاهایی تاریک. قصهی نمایشنامه در برهه زمانی اکنون و دهه هفتاد میگذرد، شب تولد شخصیت اصلی قصه نگین است. آلاله دوستش برای او میهمانی ترتیب داده و البته میهمانی با یک زد و خورد و قهر و دعوا تمام شده است. حالا نگین در نیمههای شب دارد قصهای از زندگیاش را برای دوستش آلاله میخواند و مخاطب کتاب این قصه را میشنود، و مخاطب نمایشنامه توامان در حال دیدن نمایش این داستان است؛ داستان مجید و سهیلا، زن و شوهری که ایدههای سیاسی، دینی و اجتماعیشان در تصادم یکدیگر قرار گرفته است و زندگیشان را به جدایی کشیده. احتمالا جذابترین تصاویر این نمایشنامه برای مخاطبانی است که خاطرات نوستالژیکی از دهه هفتاد در ذهن دارند. دورانی از تلاطمات بزرگ اجتماعی که بسیاری از افراد جامعه در برابر آن تاب نیاوردند و در تطابق افکار و رفتارشان با آن برههی زمانی به مشکل برخوردند. معمولا قصههایی با درونمایه اجتماعی که سویههای سلبی این مضامین را هدف میگیرند با طرد شدن از سوی مخاطب رو به رو میشود اما بیان، نویسندهی این نمایشنامه در «هتلیها» روایت تکان دهندهای از اوضاع اجتماعی این روزگار به دست میدهد که به واسطه فرم اجرای آن مورد توجه خواننده قرا میگیرد. نگین، شخصیت/راوی این نمایشنامه طوری قصهاش را روایت میکند که گویی داستان بسیاری از افراد جامعه است و همین امر موجب همدلی مخاطب با نمایشنامه میشود و او را تحت تاثیر قرار میدهد.
«عامدانه، عاشقانه، قاتلانه…» اما در تاثیر گذاری روی مخاطب، نمایشنامه قدرتمندتری است. شاید این نکته برآمده از موضوع آن باشد: گزارش سه قتل که زنان قاتل آن به ترتیب عامدانه، عاشقانه و قاتلانه مرتکب میشوند… خبرنگاری به سراغ این سه قاتل رفته است. این بار تقارنهای شکلی در واقعیت و خیال شکل میگیرد، به این ترتیب که بخشی از شخصیتهای آن بعد از مرگ در برابر مخاطبان ظاهر شدهاند تا از زندگیشان و نحوه قتلشان سخن بگویند.
بی شک این نمایشنامه یکی از تکان دهندهترین نمایشنامههای تالیفی در حوزه مستند اجتماعی است که خواهید خواند. بی تعارف؛ اگر صبح بعد از بیدار شدن آن را بخوانید تمام روزتان را به گند میکشد و احتمالا اگر پیش از خواب بخوانیدش تا صبح باید به آن فکر کنید. شخصیتهای قصهی «عامدانه، عاشقانه، قاتلانه…» به شدت زنده تصویر شدهاند. نسرین زنی ۳۲ ساله است که از فقر و نداری، و به عمد، پیرزنهای متمول را میکشد، ژاله ۳۲ ساله عاشق هنرمندی میشود و تا فرجام قصه نیز مشخص نمیشود قاتلِ زن آقای سرشناس بوده یا خیر، و سودابه قربانی هوس دوست شوهرش میشود، دوستی که همسرش مثل برادر به او اطمینان داشت. قصهها معمولا آغاز، میانه و پایانی تلخ دارند، اما آنچنان در آن واقعیتهای هولناک ملموس روایت شده است که نمیتوانیم از پذیرش آن سرباز بزنیم. خود نویسنده در پیش درآمد کتاب نوشته: «داستانها برگرفته از رخدادهای واقعی هستند. من اما با در نظر گرفتن این که هیچ وقت فرصت گفت و گو با این زنان را نداشتهام، تصمیم گرفتم برای احترام به فواصل سفید میان کلمات یا سکوتها و نگاههای رد و بدل شده ما بین خطوط گزارشهای مورد استناد، اسامی اشخاص و موقعیتها را تغییر بدهم.» با این توضیح باید گفت، داستان هولناکی که میشنویم مستندی است جنایی، مملو از آسیبهای اجتماعی که بالطبع به مدد نیروی تخیل نویسنده، روایت شده است.
به طور قطع یکی از مهمترین دلایل همدلی با داستانهای این سه زن قاتل در نمایشنامه «عامدانه، عاشقانه، قاتلانه…» وجه رئالیسم قصهها ست. قصههایی که معمولا در صفحات حوادث روزنامهها دیده میشود ولی اغلب اوقات همهمان به سادگی از کنار آن عبور میکنیم. اگر نویسندهای دست بگذارد روی یکی از این آنات و لحظاتی که فقر و رذیلتهای اخلاقی در حال جنگند، از نزدیک عمق فاجعهای را که به کرات در جامعهمان رخ میدهد، میبینیم. اگر چشمهامان در برابر این مصیبتها به کمال گشوده باشد، بیخوابی سراغمان را میگیرد، و اگر چشم ببندیم، احتمالا خوب میخوابیم. اگر مخاطب آخرین نمایشنامه منتشر شدهی ساناز بیان باشید، باید قید این گزینهی آخر را بزنید!
به نقل از الف کتاب
****
«هتلیها و عامدانه، عاشقانه، قاتلانه…»
نویسنده: ساناز بیان
ناشر: قطره؛ چاپ اول ۱۳۹۶
۱۴۲ صفحه؛ ۱۲ هزار تومان