این مقاله را به اشتراک بگذارید
مزرعه حیوانات
مجید صابری*
کتابها بیش از هرچیز به موزهها شبیهاند. تاجاییکه میتوان گفت کتابها خود نوعی موزه هستند. همانگونه که موزهها کار ثبت و نگهداری اشیاء و اجسام قیمتی، منحصربهفرد، تاریخی، استثنایی و… را به عهده دارد، کتابها هم مشغول ثبت و نگهداری هستند. با این فرق که موزهها خود این اشیاء و اجسام را ثبت و نگهداری میکنند و کتابها درک ما یا شخصیتهای خیالی روایتهایمان را از این پدیدهها، اشیاء و چیزها. میشود بلیت خرید و از موزهای بازدید کرد. همینطور میشود کتابی را دست گرفت و صفحه به صفحه جزئیات زندگی بشری، وجوه نادیدهگرفتهشده روزگار و لحظه لحظه تاریخ غیررسمی را ورق زد. کاری که اسلاونکا دراکولیچ در کتاب «گشتی در موزه کمونیسم» یا «حکایتی از زبان خرس، گربه، موش کور، خوک، سگ و کلاغ» (ترجمه سمسا قرایی، نشر هنوز) با ما میکند نیز همین است.
اسلاونکا دراکولیچ در این کتاب از دورانی میگوید که اکنون با اینکه کمتر از نیم قرن از آن گذشته، چنان به نظر میرسد که انگار در گذشتههای دوری اتفاق افتاده. تاریخی چنان عجیب و غریب و دور از دسترس که امروز رفتن به سراغش به مثابه بازدیدی است از یک موزه: موزه کمونیسم. «شاید این موزه خیلی محقر و سطحی به چشمتان بیاید، ولی مهم این است که اصلا چنین موزهای وجود دارد؛ این خودش معجزه است! شما به من بگویید، بیست سال پیش چه کسی حتی فکرش را میکرد که کمونیسم کارش به اینجا، به یک موزه، بکشد؟» موزه کمونیسم وضعیت ویژهای دارد. بهعنوان مثال در آن از فردیت خبری نیست: «از من بپرسید میگویم که اتفاقا این موزه درست به هدف زده! چون شاید فقدان زندگینامههای فردی بهترین گواه این امر باشد که آن زمان اصلا فردگرایی بزرگترین گناهی بود که فرد میتوانست مرتکب شود.» ویژهبودن وضع موزه را حتی موشی که در بازدید از آن راهنمای ماست هم متوجه میشود. در معرفی اتاقی، روی تابلویی نوشته شده: یک اتاق نشیمن به سبک کمونیستی. «انگار فقر و بیچارگی میتواند سبک باشد! سبک چیزی است که آدم خودش انتخابش کرده باشد؛ این را دیگر من هم که یک موشم میفهمم، چه برسد به آدمها…»
برای آنها که نه خود و نه خانوادههایشان تجربه زندگی در جوامع کمونیستی را نداشتهاند، همه آنها که همیشه از بیرون به این جوامع نگریستهاند، کمونیسم با شعارهای آرمانگرایانه و ادعاهای دهنپرکن و تعصبات ایدئولوژیک به ذهن متبادر میشود. اما وقتی از نزدیک و با قلم پرنیش و کنایه دراکولیچ به زندگی هرروزه سکنه چنین جوامعی نظر میکنیم با تناقضات و تضادی وحشتناک در نسبت با آن تصویر کلی مواجه میشویم: «میلنا تعریف میکند مثلا وقتی یکی از دوستانشان نیمههای دهه 1970میرفت خارج-آن موقع یوگسلاوی خارج محسوب میشد چون بیرون بلوک شوروی بود-کلی دستمال توالت برایشان سوغاتی میآورد، یک چمدانش را پر از رولهای دستمال توالت میکرد!… برای اینکه بفهمیم چرا کمونیسم سقوط کرد، باید بدانیم که این نظام نمیتوانست ابتداییترین کالاهای مورد نیاز مردم را تولید کند یا شاید نمیتوانست این کالاها را به اندازه کافی تولید کند.» موزه کمونیسم، جهانی را به ما نشان میدهد که در آن همهچیز به ظاهر طبیعی است و این درحالی است که هیچچیز نه طبیعی است و نه در جای خودش. و جالب اینجاست که این قالبکردن غیرطبیعی بهجای طبیعی را با ساختن انواع دوگانههایی همچون همین طبیعی/ غیرطبیعی به مردم تحمیل کردهاند.
موزه کمونیسم موقعیت استثنایی و بکری فراهم میکند تا به هر آنجایی سرک بکشیم که در شرایط معمول و در تمامی صدها هزار صفحه کتابها و تاریخهای رسمی امکان پاگذاشتن به قلمروشان فراهم نیست. بهعنوان مثال خلوت مارشال تیتو، دیکتاتور بیرحم یوگسلاوی که بسیار خوشپوش بود و به خودش میرسید. تیتو آنچنان که کوکی طوطی مخصوص-و یار غارش- برای ما میگوید، به تصویری که از خودش ارائه میداد بهشدت حساس بود و این وضع در تقابل بود با پوشش اطرافیان. «بعضی وقتها چهاربار در روز کت و شلوارش رو عوض میکرد. برعکس خیلی از اون آدمای بدتیپی که میاومدن دیدنش و وسط تابستون کت و شلوار خاکستری براق تنشون بود. فکرشو بکن! وقتی کتشونو درمیآوردن خیسی عرق زیر بغلشون معلوم میشد. معلوم میشد چقدر ترسیدن. یعنی احترامشونو نشون میداد، چون تو این قسمت از دنیا ترس و احترام درواقع یهچیزه.»
دراکولیچ در این کتاب، از زبان موش، طوطی، خرس، گربه، موش کور، خوک، سگ و کلاغ با طنزی گزنده و تیزبینی یک پژوهشگر تاریخ و روزنامهنگار حرفهای به گشتوگذاری تلخ و نفسگیر در جوامع کمونیستی میپردازد. سفری سراسر اشک و لبخند که در انتها خواننده را در برابر رنج عظیمی که میلیونها انسان را در چند نسل دربرگرفت، مبهوت به حال خود باقی میگذارد. روایتی از سویههای وحشتناک تفکری ایدئولوژیک موسوم به کمونیسم که در حدود نیمقرن آرامآرام چنان دامنه نفوذ و سلطهاش گسترده شد که بر کشورهای متعددی در وابستگی به اتحاد جماهیر شوروی حکومت کرد. تفکری که از جهان دو قطب ساخت. در برابر فاشیسم جنگید و با نفرت در برابر تمامی مصادیق سرمایهداری قد علم کرد؛ و درنهایت از آن خاطره ماند و اسطوره و کابوس و گهگاه نوستالژی. «تجربه به من نشان داده که ترکیب خاطره و اسطوره از آن ترکیبهای خطرناکی است که غالبا به ایدئولوژی و فریبکاری ختم شده و آنهم به درگیری و درد و رنجهای فراوان.» برای اسلاونکا دراکولیچ سلاح مبارزه در برابر ترکیب خاطره و اسطوره طنز افشاگرانه است و اینبار از زبان حیوانات: موشی ساکن کمدی در موزه کمونیسم، طوطیای که یار غار مارشال تیتو بوده، خرسی دستآموز در بلغارستان کمونیستی و… دراکولیچ درنهایت تیزبینی و نکتهسنجی، به زبانی سراسر طعنه و ایهام، پرده از چهره پنهان تاریخ غیررسمی جوامع کمونیستی برمیدارد.
* منتقد و داستاننویس، از آثار: چهرهای خالی از سکنه