این مقاله را به اشتراک بگذارید
کتاب نویافتهای از ویل دورانت
چگونه به ادامه دادن ادامه دهیم؟
بهار سرلک
در یک عصر پاییزی سال ١٩٣٠، ویل دورانت در حالی که از نسیم خنک پاییزی لذت میبرد، در تراس خانهاش سرگرم نوشتن بود که ناگهان مرد شیکپوشی از راه رسید و به دورانت گفت قصد دارد خودکشی کند مگر اینکه حضرت فیلسوف بتواند دلیل محکمی اقامه کند که او را از این کار بازدارد. ویل دورانت هرچه به ذهنش میرسید با آن مرد در میان نهاد ولی گفتههایش تاثیر چندانی بر مرد مایوس نگذاشت. دورانت در خاطراتش نوشته است: «به او پیشنهاد کردم کاری برای خودش دست و پا کند، ولی او یکی داشت. گفتم غذای خوبی بخورد، ولی او گرسنه نبود. معلوم بود که دلیلهای من تاثیری روی او نگذاشته بود. نمیدانم چه بر سرش آمد. در همان سال چندین نامه خودکشی دریافت کردم؛ بعدها متوجه شدم که ٢٨۴١۴٢ خودکشی بین سالهای ١٩٠۵ تا ١٩٣٠ در ایالات متحده رخ داده است.» آن دیالوگ پاییزی و این آمار اندوهبار، ویل دورانت را با مساله «معنای زندگی» درگیر کرد. جان لیتل در مقدمه کتاب «معنای زندگی» مینویسد: «سازمان بهداشت جهانی تخمین زده که تنها در سال ٢٠٠٠ میلادی یک میلیون نفر به زندگی خود پایان دادهاند. در ایالات متحده به طور متوسط ۴/٨۴ نفر در روز خودکشی میکنند، که به ٣٠٩٠٣ مرگ به دست خود میانجامد. هر ١/١٧ دقیقه، یک نفر امیدش را وامینهد و به زندگی خود خاتمه میدهد. پس آیا عجیب است که پرسش جاودانه فلسفه این باشد که معنی زندگی چیست؟» ویل دورانت نیز پس از اینکه با آمار چشمگیر خودکشی در امریکا مواجه شد، از در عاقبتاندیشی درآمد؛ به ویژه اینکه دین و ایمانش را هم پیشتر از دست داده بود و طبیعی بود که در مقام یک ماتریالیست، دغدغه و جستوجویش نسبت به معنای زندگی بیشتر شده بود. دورانت در توصیف احوال درونیاش در آن ایام مینویسد: «از وقتی که ایمان دینیام را از دست دادم در مورد این مساله به فکر فرو میرفتم و زمانهایی غرق در حالتی از دلسردی میشدم، شبیه دلهره یا اضطرابی که در دوره معاصر اگزیستانسیالیستهای فرانسوی و آلمانی از آن حرف زدهاند… قصد دارم مزه دهن شخصیتهای سرشناس را در مورد معنی زندگی بفهمم، پاسخهای آنها را چاپ کنم و پاسخ خودم را هم اضافه کنم.» همین قصد دورانت، موجب شد که او نامهای فلسفی- شاعرانه بنویسد و آن را برای صد نفر از مشاهیر عصر خودش پست کند. دورانت در آن نامه از مردان مشهور و موفق روزگار خودش خواسته بود به این سوالات پاسخ دهند: «سرچشمههای الهام و انرژی شما چیست؟ هدف یا انگیزه نیروبخش زحمت و تلاش شما چیست؟ از کجا تسلی خاطر و شادمانی مییابید و دست آخر، گنجتان در کجا نهفته؟» کسانی که به نامه دورانت جواب دادند و معنای زندگی را از منظر خودشان برای این مورخ بزرگ تشریح کردند، نامهای بلند و درخشانی بودند که قرن بیستم به وجود آنها مفتخر است. گاندی، جواهر لعل نهرو، برتراند راسل، جرج برنارد شاو و انبوهی از هنرمندان و نویسندگان، برای دورانت نوشتند که معنای زندگی را چه میدانند و چه چیزی عامل اصلی حرکت و کوشش آنها و پرهیزشان از پیاده شدن از قطار سریعالسیر زندگی است. دورانت پس از دریافت این صد پاسخ کوتاه و بلند، خودش نیز دست به کار نوشتن یک رساله موجز فلسفی درباره معنای زندگی شد. مجموع این نوشتهها کتابی خاص و خواندنی را رقم زدند؛ کتابی که در سال ١٩٣٢ منتشر شد. با این حال این کتاب در رسانهها تبلیغ نشد و فقط به دست جمع کوچکی از نخبگان و فرهیختگان ممالک و ملل مختلف رسید. جان لیتل در مقدمهای که بر این کتاب ویل دورانت نوشته، نوشته است: «امروزه تقریبا هیچ نسخهای از متن اصلی کتاب در دست نیست و این از جهات بسیاری خیلی ناگوار است چون اتفاقا این کتاب مهمترین کتاب در مجموعه آثار ویل دورانت است. من به امید اصلاح این وضع، این دستنوشته را از نو ویرایش کردم و یک بار دیگر با عنوان «درباره معنای زندگی» در اختیار علاقهمندان قرار دادم.» مصائب عمیق زندگی در جهان پرشتاب و غوغازده کنونی، تمایل روزافزون انسانهای مصیبتزده به «مرگ خوب» (اتانازی) را افزایش داده است. در چنین زمانهای، مطالعه کتاب «درباره معنای زندگی» شاید بسیاری از مردان و زنان مایوس و مستاصل را مجاب کند که – به قول ویتگنشتاین – به ادامه دادن ادامه دهند.
به نقل از اعتماد