این مقاله را به اشتراک بگذارید
ساده و درخشان
آرش رادمنش*
کتاب شامل هفت داستان است و با داستان «چهرهای خالی از سکنه» آغاز میشود. کتاب داستانهای درخشانتری نیز دارد، اما بهدلیل اهمیت داستان در نامگذاری بیشتر مثالها از داستان آغازین و چند مورد هم از داستانهای حمام و تیمارستان آورده میشود.
نویسنده بهطرز جالب توجهی دارای قدرتی است جادویی، خصوصا وقتی پای توصیف و تصویرسازی به میان میآید، ویژگی بارزی که به او این قابلیت را داده تا ضعفهای ناگزیر اینسوی و آنسوی متنهایش را اگر نه نامرئی که کمرنگ کند، این قدرت توصیفی برگ برندهای است باارزش که در نویسندگان جوان دو دهه اخیر به ندرت دیدهایم. بهخصوص اینکه نویسنده در معدود مواردی با تزریق صور خیال این تصویرها را عمیقتر و نقطه فرودشان را بر عدسی مغزمان در جای دقیقی انتخاب میکند: نقطه مگوی فانتزیهای لذتبخش خصوصی، بدون آنکه بفهمیم گول خوردهایم و داریم تصاویرش را با هیجان در ذهن میسازیم. «برگشتنا وان را پر میکرد، سرش را میبرد زیر آب، به رشتههای موی شناور در سطح آب فکر میکرد و خیالهای دیگر را پس میزد. انواع موی سرهای مهمانی جلو چشمش رژه میرفتند؛ موی فر، دماسبی، کوتاه و بلند. نفس حبسشده در سینهاش را حباب میکرد و یکیک میفرستاد به سطح آب. بعد سرهای متصل به موها اضافه میشدند؛ صورتهای کشیده، استخوانی، چشمهای گودرفته…» یا «…وان را پر از آب کرد. بهمحض درازکشیدن در آب خوابش برد. چشم که باز کرد، سرش تیر میکشید. احساس میکرد میله دوش خم میشود. انعکاس خودش و حمام را در فلز براق لگن دستشویی میدید. حمام هم مثل انعکاسش کج و معجوج شده بود. حس کرد در و دیوار مثل مقوا لوله میشوند و میافتند. آینه لوله شد، دستشویی و دوش زیرش تا شدند در سیاهی گم گشتند. چشمهایش را بست. پشت پلکهای بستهاش خودش را همانطور عریان کنار مردابی در جنگلی دید، بیهیچ پناهی. تا چشم کار میکرد سیاهی جنگل بود و تنه درختان انبوه که همچون هزارپا از زیرش بیرون زده بودند…»
طنز تنیده در زبان تصویری نویسنده هم گاه بهزیبایی در داستانها نشسته است و خودنمایی میکند. اساسا تلخی وقایع و وضعیتهایی که روایت میشوند در لفاف لحن و طعنههای طنزآلودی پیچیده میشوند که پذیرش داستان را ممکن میکند و کمی از زهرش را میگیرد و همدلی بیشتری در مخاطب به وجود میآورد.
«پدر به مادموازل هم نگاه نمیکند یا طوری نگاه میکند انگار بوته خاری است. مادموازل بوته خار نیست، هرچند موهایش مثل موهای پلاستیکی عروسکهاست. موهای نارنجی زیر نور صبح زرد میشوند. اختاپوسها هم رنگ عوض میکنند. بدنشان چسبناک است، مثل میز پدر وقتی چای شیرینش را میریزد. از حفرههای پوستشان میمکند مثل سر جاروبرقی پرستار. شب عصرهای تعطیل مستند حیوانات میبینیم. ماهیهای ریز هرازگاهی-وقت حمله یا فرار- باد میشوند و چشمهایشان از حدقه بیرون میزند. باید به عمق اقیانوس بروی. مثل عمق خواب در هوای سرد. پایم اگر بخورد به کمد اتاق از خواب میپرم. علفهای آنجا زندهاند. لاکپشت عظیمالجثه دارد. ماهیها هزارهزار باهم حرکت میکنند…»
تکرارهای هدفمند و ریتمسازی، مشخصه برجسته دیگر نویسنده است. تقریبا در همه داستانها با عناصر یا تکههای زبانی تکرارشونده روبهرو هستیم که علاوه بر تنظیم تمپوی داستانها، در ساختار نیز نقشی اساسی ایفا میکنند. بهطور مثال در داستان «حمام» که بسیار هم کوتاه است، بیش از سهبار و با تغییرات جزئی این تکه را میخوانیم «…و تنها مادربزرگ بود که با آرامش همیشگی دست گرفته بود سمت گچبریهای سقف و میگفت: خدایا خودت عاقبتبهخیرشان کن.»
زبان بهطور کلی ساده و بیپیرایه است و هرچند هنوز زود است سبک خاصی را به نویسنده منتسب کنیم اما در این اثر میتوان با اغماض زبانی مشترک در همه داستانها یافت. اینجاست که بهزعم نگارنده جای کار بسیاری وجود دارد و بیشک پشتکار و خودتصحیحگری که از ویژگیهای شخصی نویسنده است، در کارهای بعدی زبانی کاملتر و بینقصتر تحویلمان خواهد داد.
در کل مجموعه از لحاظ شخصیتپردازی نمره قبولی میگیرد و آنقدر از نقاط قوت کارها عقب نیفتاده که خارج بزند و زنگ خطر را برای خواننده حرفهای بهصدا درآورد. داستانها را تا انتها خواهید خواند، بدون شک.
تنها نقاط ضعف (هرچند تا همینجایش هم برای کتاب اول باید برای نویسنده هورا کشید اما بهاقتضای طبیعت نقادانه باید هرآنچه هست را گفت.) هرچه هست در زبان و روایت خلاصه میشود. جدا از معدود ایرادهای چاپی و نگارشی که ارتباط مستقیمی با نویسنده پیدا نمیکند و بیشتر باید نوک نقد فوق را متوجه ناشر کرد، بزرگترین کمبود در مجموعهداستان مجید صابری عدم وجود انسجام ساختاری داستانهاست؛ ارتباط ارگانیک پلات و قصه با زبان و شخصیتپردازی. اما این نکته را باید در ذهن داشته باشیم که این توانایی شگرف بهقول مارگرت اتوود «تا زیر مشت منتقدها خرد و خمیر نشوی و پوست نوک انگشتهایت زبر و زمخت نشوند بهدست نمیآید». پس بیانصافی را در حق این نویسنده جوان بااستعداد و خوشآتیه باید کنار گذاشت و خواندن این کتاب را به تمام خوانندگان جدی و حرفهای ادبیات داستانی و حتی افرادی که بهدنبال خواندن چند داستان گرم، راحت و صمیمی هستند، توصیه کرد. در انتهای یادداشت بیان این نکته ضروری است که ترتیب داستانها با کارشناسی و دقت تعیین نشدهاند، پس پیشنهاد میشود مجموعه را با داستان «تیمارستان» یا «پارتی» آغاز کنید.
* منتقد ادبی و داستاننویس
به نقل از آرمان