این مقاله را به اشتراک بگذارید
قلبی زیر خاکستر
«متوجهش نشده بود. اول از همه چون قابلتوجه نبود… جزو آن دسته مردان جوگندمی بود که بیشتر پیشانی را به نمایش میگذارند تا صورت، آدمهای بدون اسکلتی که جسم ندارند فقط حجمی لباسشان را باد کرده است، افرادی که آنها را به حساب نمیآوریم حتی اگر دهبار از جلویمان بگذرند، کسانی که تو میآیند و بیرون میروند بیاینکه بیشتر از دری که از آن گذشتهاند جلب توجه کنند. برای همین متوجهش نشده بود. راستش دیگر به مردها نگاه نمیکرد… اصلا در آن حالوهوا نبود. دلیل واقعی اینکه هنوز در اجتماع ظاهر میشد این بود که دنبال پول میگشت. به آن نیاز مبرم داشت!» این بخشی از داستان «زندگی سهنفره» اریک امانوئل اشمیت است که بهتازگی بههمراه چند داستان دیگر در کتابی با عنوان «عشق نامرئی» با ترجمه آسیه و پروانه عزیزی توسط نشر نگاه بهچاپ رسیده است. «عشق نامرئی» شامل چهار داستان با نامهای سگ، زندگی سهنفره، قلبی زیر خاکستر و روح بچه است و در این داستانها نیز میتوان ویژگیهای کلی داستاننویسی اشمیت را دید. در پایان کتاب نیز یادداشتی از اشمیت آمده که درواقع خاطرات او هنگام نوشتن داستانهای این کتاب است. اشمیت در این یادداشتها نوشته که داستان «سگ» را با عشقی ناب نوشته و برای نوشتنش از دوجا الهام گرفته است. یکی از زندگی شخصیاش و دیگری متنی از امانوئل لویناس که آن را در زمان دانشجوییاش خوانده بوده است. اشمیت میگوید در زندگیاش همیشه حیواناتی حضور داشتهاند و مدتهاست که با سه سگ زندگی میکند. اما اشمیت در بیستسالگیاش مقالهای از لویناس با عنوان «اسم یک سگ» میخواند که این مقاله یکی از دستمایههای نوشتن داستان «سگ» بوده است. اشمیت در بخشی از این یادداشت نوشته: «من به شاد بودن و کنجکاوی شهرت دارم، عاشق نوع بشر هستم با تمام پیچیدگیاش، از ملاقات با آدمهای جدید لذت میبرم، به کتاب و آدمها عشق میورزم- در غیر اینصورت رماننویس، نمایشنامهنویس یا کتابخوان نمیشدم- اما ایمانم به موجودات بشری فرازونشیبهای خودش را دارد. زیاد نه، اما به طور منظم اتفاق میافتد که مجبور شوم از تمام توانم استفاده کنم تا یادم بماند که به نژاد بشر عشق میورزم حتی با اینکه خشونتش، بیعدالتیاش، حماقتش، فسفسکردنش، بیتفاوتیاش نسبت به زیبایی و بالاتر از همه قبول عادیبودنش مرا شوکه میکند. آدم باید عاشق بشریت باشد… اما چقدر سخت میشود به بشریت عشق ورزید. درست همانطور که نمیشود بدون شناخت عمیق بدبینی، خوشبین بود، نمیشود عاشق بشریت بود بدون کمی نفرت از آن. یک حس، همیشه متضادش را در خود دارد. انتخاب آنکه درست است بستگی به ما دارد.» اشمیت در ادامه این یادداشت، به چگونگی نوشتهشدن داستانهای دیگر این کتاب میپردازد و به این واسطه میتوان هم به شیوه نوشتن او پی برد هم به عقایدی که پشت این داستانها خوابیده است. داستان «قلبی زیر خاکستر» به مرگ و اهدای عضو مربوط است. داستان «روح بچه» درونمایهای تلخ دارد و بر مسئله رنجکشیدن متمرکز شده است. مسئلهای که به قول اشمیت در عصر ما دیگر به آن توجهی نمیشود. قهرمان این داستان، دختری است که از یک بیماری ژنتیک رنج میبرد و بااینحال خوشحال است و بهاینترتیب اشمیت در این داستان رنج و لذت را نه روبروی هم بلکه کنار هم قرار داده است و درباره نسبت میان آنها تامل کرده است.
به نقل از شرق
****
«عشق نامرئی»
نویسنده: اریک امانوئل اشمیت
مترجمان: آسیه و پروانه عزیزی
نشر نگاه